eitaa logo
۩شـــــــَﮫِﮰــــــــدُ إلـــشُّــــــــﮫَدإءِ۩
230 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
476 ویدیو
34 فایل
••• 🌿🕊🌹 [نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد] ‏ما تنها نیستیم همه‌مون "خدا" رو داریم... :)♥️ #کپی‌باذکر‌صلوات🌸 خادمتون :) °{ @Boaspl
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌹🌙 #پروفایل #فاطمی🌿 ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
🌿🌹 #والپیپر✨ #زیبا ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_خوب_بخوانیم📔❤️ محمد حسین جعفری در گفت‌وگو با خبرگزاری میزانپیرامون مضمون کتاب «جاده یوتیوب» گفت: کتاب «جاده یوتیوب» در حقیقت داستان سفرنامه‌ من به سوریه است، این سفر در سال ۹۶ انجام شد به همین واسطه بسیاری از رخداد‌ها و وقایع جالب جنگ در سوریه در کتاب «جاده یوتیوب» بیان شده است.   🌸@Trench_Defense🌸
🎙 ‏هیچ‌دختری‌ بخاطرجلب‌توجه‌پسرا‌آرایش‌نمیکنه وهیچ‌پسری‌هم‌ واسه‌جلب‌توجه‌دخترا‌باشگاه‌نمیره‌و‌تیپ‌نمیزنه... هردوطرف این‌کاراروواسه‌سربلندی‌و‌عزت‌ایران انجام‌میدن... التماس تفکر✋🏼
امنیت در روزگار پس از ظهور چگونه خواهد بود.mp3
1.77M
♨️امنیت در روزگار پس از ظهور چگونه خواهد بود 👌 بسیار شنیدنی حجت الاسلام 🌸 ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
. 🌿 . •پيامبرخدا (ص): -ترڪ ،دل‌را‌سخٺ‌مۍڪند.🪨←♥️^^ رهاڪردن‌ياد ،جان‌را‌مۍميراند.🥀... 📕|تنبيه‌الخواطر‌ج۲‌ص۱۲۰ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
❗️ +اون برعندازی ک میگه شیعه ها ۱۴۰۰ ساله منتظرن یه نفر بیاد نجاتشون بده و توو عصر تکنولوژی عقب موندن! حاجی چرا خودت چهل و دو ساله منتظر شاهزاده ای هستی ک هنوز پول توو جیبیشو از مامانش میگیره؟!؛)🚶🏻‍♀ ؏⭕️ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
مداحی_آنلاین_دلیل_غیبت_معشوق_جرم_و_غفلت_ماست_حاج_منصور_ارضی.mp3
4.67M
با (عج) 🎼دلیل غیبت معشوق جرم و غفلت ماست 🎼وگرنه یار به چشمان اهل دل پیداست 🎤 ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
❤️یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️ 🌸رمان عشق با طعم سادگی🌸 3 به زور لبخندی زدم لعنت به چشمهایی که همیشه لو میدادن گریه کردنم رو چون قبل حتی یک قطره اشک سرخ میشدن و پر از شبنم های براق!و بابابزرگ هم حاال دقیق توی صورتم و چشمهام بودوامروز دوباره میپرسید احوالم رو! پیشگیری کردم از سوالها بازادامه دادم اون لبخند کذایی رو _ممنون ...اذون دادن؟ بابابزرگ نگاه از صورتم گرفت و بعد کمی مکث انگار فکر میکرد چی پرسیدم گفت:االنه که... صدای بلند اهلل اکبر از مسجد نزدیکی خونه بابا بزرگ بلند شدو حرف بابابزرگ نیمه موند و به جاش لبخند زد و حرفش رو این طور تموم کرد_دارن اذون میدن اینبار لبخند پر محبتی روی لبهام نشوندم و به سرو صورت سفید شده ی بابابزرگ نگاه کردم و چادرم رو روی سرم مرتب! _پس من میرم وضو بگیرم و شما هم راحت نمازتون رو بخونین بابابزرگ رفت سمت سجاده اش که همیشه بوی گالب میداد و توی طاقچه اتاق بود و باشه بابایی گفت...من هم از اتاق بیرون آمدم. نسیم خنکی به خاطر باز بودن در کوچک راهرو که به حیاط راه داشت به داخل خونه میزد به همراه بوی اسپندی که غلیظی عطرش کمتر شده بود وصدای اذون واضح تر و آرامش میپاشید به دلم! با صدای قل خوردن دیگ فلزی وسط حیاط بی هوا روی پاشنه پا چرخیدم و اول از همه نگاهم روی دیگ فلزی شسته شده ثابت موند که قل می خورد و رد خیسی از خودش روی موزایکهای حیاط میزاشت. بازم نگاه چرخوندم و نگاهم روی امیر علی که زیر لب قرآن می خوندو مسح سر می کشید موند و برای ثانیه ای گره خورد نگاهمون و دل من باز هری ریخت! با مکث دست راستش پایین اومد و کنارش افتاد و چینی بین ابروهای مردونه اش جا خوش کرد نفس عمیقی کشیدو نگاه زیر افتاده اش رو دوباره رو به من گرفت ولی نه مستقیم به چشمهام ولی همین کافی بودکه من لبخند بزنم گرم...دوستانه ! و برای امیرعلی هم همین لبخند کافی بود تا غلظت بده اخمش رو و لب بزنه _برو تو خونه
❤️یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️ 🌸رمان عشق با طعم سادگی🌸 4 من زجر کشیدم ...قلب بی تابم فشرده و فشرده تر شد ولی چون دیدم نگاه منتظرش رو برای رفتنم حفظ کردم لبخندم رو و من هم لب زدم _باشه چشم بازهم با چرخیدنم چنگ زدم قلبم رو که باز بی تاب بود و در حال پس افتادن! خانومها از غریبه و آشنا در حال باز کردن تای چادر نمازهای رنگی بودن که مادر بزرگ کنار مهرهای کربال که دلم سخت تنگ بو کردن عطرشون بود و گوشه هال مرتب چیده شده بود , بودن و یک به یک نماز میبستن. مطمئن بودم نامحرمی بین خانومها نیست برای همین چادر از سرم کشیدم و سنجاق ریز زیر گلوم رو که برای محکم نگه داشتن شال مشکی روی سرم بهش زده بودم رو شل کردم و فرق باز کردم برای وضو. سالم آخر نماز رو دادم ...دست بردم و با تسبیح خاکی سجاده مامان بزرگ که عطر تند تری از مهرهای کربالیی داشت تسبیحات حضرت زهرا)س( رو گفتن که عجیب آرومم می کرد سوگند به بزرگی خدا حمد و سپاسش و سوگند به پاکیش بعد از این همه دلهره و سردرگمی ! چون همیشه خدا بود بهترین دوست و پناه و به حرف خودش از رگ گردن نزدیکتر! دونه های تسبیح هنوز با ذکر صلوات بین بین انگشتام دونه دونه می افتاد که صدای مامان بزرگ از حالت آرامش بیرونم کشید و ولوله به پا کرد توی وجودم! مامان بزرگ_بیا امیر علی مادر... محیا اینجاست تو هم بیا برو پیش خانومت نمازت رو بخون! تسبیح فشرده شد توی دستم و گوشهام تیز برای شنیدن صدای امیر علی و جوابش! امیرعلی_نه مامان بزرگ میرم توی حیاط شاید خانومها بخوان اونجا نماز بخونن درست نیست ! بغض درست شده ی کهنه سر باز کردو بزرگ شدو بزرگ تر با گفتن التماس دعا به مامان بزرگ و صدای دور شدن قدمهاش ! بهونه بود به جون خودش بهونه بود فقط نخواست من رو ببینه ...فقط نخواست کنار من نماز بخونه , نمازی که با همه وجود بودو باز من دلم میرفت براش! بغضم ترکیدو بازهم چشمهام پر از اشک ... صدای بلند شدن مداحی که از ضبط صوت پخش میشدو تو همه خونه طنین انداخته بود دامن زد به هق هق بی صدام!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•✨🌹 | والسلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدے(ارواحنافداه) |🌸
🌹 🌹 بهش گفتم نرو.. خودت گفتی ممکنه برگشتی نباشه! گفت: قرار نیس تعداد زیادی برگردن، خیالت راحت من شهید نمیشم! گفتم اگه برنگشتی چی؟! - انگار شوکه شد.. گفت: برنگشتم دیگه..! دعام کن(: [حالا‌دعایمان‌میکنی؟! ‌انصافه‌که‌ما‌برای‌تو‌دعا‌کنیم‌؟! تویی‌که‌قبل‌رفتنت‌دلت‌ر‌و‌با‌خدای‌خودت‌صاف‌کردی! اصلا‌انصافه‌که‌بعد‌دعای‌مادرت،ما‌تورو‌دعا‌کنیم؟! ازوقت‌ِرفتنت‌خیلی‌به‌دعاهایت‌محتاج‌شدیم از‌وقتی‌رفتی‌باعث‌استجابت‌خیلی‌از‌دعاها‌شدی! ازوقتی‌رفتی‌‌خیلی‌ها‌بهت‌التماس‌دعا‌گفتن... راستی... سر‌سفره‌ی‌ارباب‌بی‌کفنت‌، خیــلے‌التماس‌دعا]💔 🕊 ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
المثتغاثو بک یا صاحب الزمان✋🏼 . ﴿واجبِ‌شرعےِعشقسٺ‌سلامِ‌سرِ صبح!🌱 السلام‌اۍهمہ‌ۍعشق‌ومسلمانےمن...﴾