eitaa logo
۩شـــــــَﮫِﮰــــــــدُ إلـــشُّــــــــﮫَدإءِ۩
230 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
476 ویدیو
34 فایل
••• 🌿🕊🌹 [نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد] ‏ما تنها نیستیم همه‌مون "خدا" رو داریم... :)♥️ #کپی‌باذکر‌صلوات🌸 خادمتون :) °{ @Boaspl
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گناهی که خدا نمی بخشد!!! ❇️ حجت الاسلام قرائتی ‌┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
•|♥|• ازدخترمحجبہ‌پرسیدن: نظرت‌راجع‌بہ‌حجاب‌ وچادرچیہ؟!🤔 گفت؛وقتی‌ازجای شلوغی می‌خوایم‌ردبشیم،مردم‌راه روبرامون‌بازمی‌کنن..😅 ماهم‌مثل‌ملکہ‌هاردمی‌شیم😌 •{ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️به وقت رمان❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️ 🌸رمان عشق با طعم سادگی🌸 پاهاش رو توی بغلش جمع کرد_بابا بی خیال من که از خودتم... راستش و بخوای من اصال این کار امیرعلی رو دوست ندارم ولی خب اعتقادهای خاص خودش رو داره دیگه ... اگه تو هم دوست نداری بهش بگو تمومش کنه ! صدام حسابی گرفته بود _چرا آخه؟ عطیه براق شد_چرا؟از وقتی بهت گفتم امیر علی کجا رفته رسما داری پس میافتی... من و فیلم نکن محیا میدونم از مرده میترسی! کمی حالم بهتر شد_ترس من ربطی به امیرعلی نداره عطیه_ولی اون شوهرته ! شوهر! امیر علی شوهرم بود! چه کلمه غریبی که هنوز باورش نداشتم و باور نمی کردم تا وقتی که این قدر با امیرعلی غریبه ام ! عطیه با صدای آروم و گرفته ای ادامه داد_نفیسه اگه بفهمه امیر علی این کار رو میکنه البد دیگه خونه ما هم نمیاد! با پرسش گفتم: چه ربطی داره؟؟ نفس پرحرصی کشید_دیشب بهت گفتم چرا خونه عمو نمیاد . _من هم هر چی فکر کردم به نتیجه نرسیدم خیلی حرفت بی ربط بود! پوزخندی زد_شغل عمو دیدگاه خوبی نداره تو جامعه... دروغ چرا من هم توی مدرسه خجالت میکشیدم بگم عمو چیکاره است ولی حاال نه... ولی خب نفیسه دوست نداره چون عمو با مرده ها سر کار داره بدش میاد خونه عمو چیزی بخوره! یعنی این و امیر محمد بهمون گفت وقتی عقد کرده بودن ... بعدش هم که رفتن سر خونه زندگیشون خانوم امیر محمدمون خجالت می کشید از شغل عمو و این رابطه کال قطع شد! گیج شده بودم و پرازبهت لبخندی زدم_شوخی می کنی؟ عطیه نفس عمیقی که پر از ناراحتی بود کشید_نه شوخی نیست ...حاال که از خودمون شدی صبر کن یک چیز دیگه هم بهت بگم که یک بار از مامان بابا نپرسی... نشون نمیدن ولی من میفهمم چه دردی رو تحمل میکنن!!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️ 🌸رمان عشق با طعم سادگی🌸 _چی می خوای بگی؟ عطیه نگاه پر از غمش رو به من دوخت_یادت باشه هیچ وقت از مامانم نپرسی چرا این قدر کم نفیسه و امیر محمد رو میبینی نگو چه قدر دلت برای امیر سام تنگه! _داری گیجم می کنی عطیه... درست حرف بزن! _امیر محمد از شغل بابا هم خجالت میکشه نه اینکه خودش به هر حال نفیسه خانومشه! ناباور خندیدم_چرا دیگه شغل عمو ؟باور نمی کنم؟ عطیه پوفی کرد_بی خیال محیا هر وقت یادم میاد بابا کلی توی اون تعمیرگاه اجاره ای سختی کشید تا پول بفرسته برای امیرمحمدی که تهران درس می خوند؛ کلی حرص می خورم... بابا به خاطر امیر محمد سخت کار کردو آخر دیسک کمر گرفت و طفلکی امیرعلی قید درس خوندش رو زدو با انصراف از دانشگاه شد دست کمک بابا ... حاال شغل بابا و دستهای سیاهش شده آبروبری!... کالس نداره برای داداش مهندسمون که بابا به خاطرش این همه سختی کشید تا برسه به اینجا و بشه مهندس!... تازه نفیسه به امیرعلی هم طعنه میزنه و این طعنه ها مستقیم میشینه توی قلب مامان و من ! انگار یکی خط خطی می کرد ذهن و قلبم رو گلوم فشرده میشد _نمیدونستم! لبخند دردناکی جا خوش کرد روی صورتش_نمیشه همه جا گفت محیا... نمیشه همه جا و جلوی همه داد زد پسری که با زحمت بزرگش کردی خجالت میکشه حاال کنارت بمونه عوض افتخار کردن و دست بوسی! گاهی باید آبروداری کرد ! پوفی کردم چه قدر سخت بود باور این حرفها! عطیه_علی هم پسر بزرگ عمو اکبره و استاد دانشگاه یا عالیه دختر عموم یک مخ کامپیوتره ومهندس یک شرکت بزرگ ولی همچین با افتخار از زحمتهای عمو و زن عمو حرف میزنن که آدم کیف میکنه... ولی داداش ما به جای اونا هم از کار باباش خجالت میکشه هم قید عموش رو زده! احساس خفگی میکردم شال سبزرنگم رو از سرم کشیدم و موهای کوتاهم رو بهم ریختم ...هروقت کالفه بودم و عصبی این عادتم بود! _باز خل شدی تو ول کن اون موهای بدبخت رو کچل میشی اونوقت شوهرت از چشم من میبینه!
زن «ساسی» اجازه نمیده پسرش شعرهای باباشو گوش بده 🔸خواهرزن ساسی مانکن با انتشار این پست تو اینستاگرام نوشته که چقدر از اینکه برسام تو فیلم بجای اینکه از موزیک‌های مزخرف باباش بخونه، از اندی می‌خونه و میگه اندی رو دوست داره، خوشحال شدم. 🔸اون نوشته که خواهرش سایه اجازه نمیده که تنها پسر ساسی مانکن آهنگ‌ها و ترانه‌های باباش رو گوش بده، شما هم حواستون باشه که چه سمی دارید به روح و روان بچه‌هاتون وارد می‌کنید. 🔸ترانه‌هایی که در مورد چشم‌های قرمز و علف و اول اینستا و بعد کتاب هستند، و یا در اون از پورن استار استفاده میشه، مناسب برای نه تنها بچه‌ها، بلکه کل جامعه نیستند.
•°~🖤 ایام‌سوگواری‌موسی‌ابن‌جعفر‌اسٺ آن‌نازنین‌امام‌ڪه‌فرزندحیدراسٺ باب‌الحوائج‌اسٺ‌و‌هفتمین‌امام آن‌قبلہ‌مرادڪه‌ذاٺ‌اڪبراسٺ...💔 (ع)
|📿| حاج آقا چیڪارڪنیم ڪہ از عبادت لذت ببریم!؟ شما لازم نیست براے لذت بردن از عبادت ڪاری بڪنے|• لذت هاے دیگہ رو ترڪ‌ڪن لذت عبادت خودش میاد سراغت🤍 •
•|♥|• شاعر شدنش حتمیست آن ڪس ڪھ تورا دارد:)) ✨🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور 📝 حسادت و راهکار مقابله با آن ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
🍃 همین الان بہ اندازہ تاریخ امروز ( ۱۹ اسفند یعنے ۱۹ صلوات میشہ ) صلوات جهت سلامتے و ظهور آقا مهدے (عج) ختم ڪنید . 🥀🌙 تعداد صلوات ها بیشتر بشہ✅🌸
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️به وقت رمان❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
❤️یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️ 🌸رمان عشق با طعم سادگی🌸 _چی می خوای بگی؟ عطیه نگاه پر از غمش رو به من دوخت_یادت باشه هیچ وقت از مامانم نپرسی چرا این قدر کم نفیسه و امیر محمد رو میبینی نگو چه قدر دلت برای امیر سام تنگه! _داری گیجم می کنی عطیه... درست حرف بزن! _امیر محمد از شغل بابا هم خجالت میکشه نه اینکه خودش به هر حال نفیسه خانومشه! ناباور خندیدم_چرا دیگه شغل عمو ؟باور نمی کنم؟ عطیه پوفی کرد_بی خیال محیا هر وقت یادم میاد بابا کلی توی اون تعمیرگاه اجاره ای سختی کشید تا پول بفرسته برای امیرمحمدی که تهران درس می خوند؛ کلی حرص می خورم... بابا به خاطر امیر محمد سخت کار کردو آخر دیسک کمر گرفت و طفلکی امیرعلی قید درس خوندش رو زدو با انصراف از دانشگاه شد دست کمک بابا ... حاال شغل بابا و دستهای سیاهش شده آبروبری!... کالس نداره برای داداش مهندسمون که بابا به خاطرش این همه سختی کشید تا برسه به اینجا و بشه مهندس!... تازه نفیسه به امیرعلی هم طعنه میزنه و این طعنه ها مستقیم میشینه توی قلب مامان و من ! انگار یکی خط خطی می کرد ذهن و قلبم رو گلوم فشرده میشد _نمیدونستم! لبخند دردناکی جا خوش کرد روی صورتش_نمیشه همه جا گفت محیا... نمیشه همه جا و جلوی همه داد زد پسری که با زحمت بزرگش کردی خجالت میکشه حاال کنارت بمونه عوض افتخار کردن و دست بوسی! گاهی باید آبروداری کرد ! پوفی کردم چه قدر سخت بود باور این حرفها! عطیه_علی هم پسر بزرگ عمو اکبره و استاد دانشگاه یا عالیه دختر عموم یک مخ کامپیوتره ومهندس یک شرکت بزرگ ولی همچین با افتخار از زحمتهای عمو و زن عمو حرف میزنن که آدم کیف میکنه... ولی داداش ما به جای اونا هم از کار باباش خجالت میکشه هم قید عموش رو زده! احساس خفگی میکردم شال سبزرنگم رو از سرم کشیدم و موهای کوتاهم رو بهم ریختم ...هروقت کالفه بودم و عصبی این عادتم بود! _باز خل شدی تو ول کن اون موهای بدبخت رو کچل میشی اونوقت شوهرت از چشم من میبینه!
❤️یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️ 🌸رمان عشق با طعم سادگی🌸 ومیرعلی رو داشت وقلبم رو گرم کرده بود... ولی وای از ذهنی که بی هوا براش چیزی رو یادآوری میکنه یعنی امیرعلی با این دستهاش مرده شسته بود؟!!!! لرزش خفیف تنم رو حس کردم _نخود نذری می خوری؟ تکون سختی خوردم و به خودم اومدم و به امیر علی که از هول کردنم تعجب کرده بود نگاه کردم گیج نگاهش می کردم که اینبار دستش رو که صاف بود و پر از نخود نذری باال آوردو جلو صورتم _چی شد می خوری؟ ضربان قلبم تحلیل می رفت و نگاهم ثابت شده بود روی سفیدی پوست دستش و نفهمیدم چطوری زبونم چرخیدو گفتم: نگفته بودی میری کمک عمو اکبرت! نگاه بهت زده اش چشمهام رو نشونه رفت ...خیره شد توی چشمهام و باز من کم آوردم ونگاهم رو دوختم به دستهام که باز از هیجان این نزدیکی و نگاه بدون اخم امیرعلی؛ همدیگه رو بغل کرده بودن و رنگشون به سفیدی میزد! _کی بهت گفت؟ صداش ناراحت بودو گرفته و من سربه زیر گفتم:عطیه ...کاش خودت بهم میگفتی پوزخندی زد_اون روز مهلت ندادی زود از پذیرایی خونتون فرار کردی وگرنه میگفتم که حاال مجبور نباشی مردد باشی!!! چشمهای بیش از حد باز شدم رو به صورت درهمش دوختم... نمیدونم ازحرفم چی برداشت کرد که طعنه میزد_حاال کی گفته من مرددم فقط دوست داشتم خودت بهم بگی همین پوزخند پررنگ تری زدو دستش از جلوی صورتم جمع شدنمی فهمیدم دلخوریش رو... ولی من می خواستم از بین ببرم تردیدی رو که روی قلبم سایه انداخته بود! _ فکر کنم اونا رو تعارف کردی به من! نگاهش گیج وسوالی بود و توی سرش مطمئنا هزارتا فکر...برای همین به دست مشت شده اش اشاره کردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ولی ۱۳۰۰ عجب قرنی بود خدایی با رضا خان و وبا شروع شد🤒 با حسن و کرونا تموم شد😑 ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌😅😅
🌿🕊 اینڪھ‌دخترے‌در‌مسائل‌ (مهریھ،مسڪڹ،درآمد...) سخت‌نمیگیرد... بھ‌ایݩ‌معݩانیست‌ڪھ‌حتما 🙂... 🌸شاید‌یھ‌چیزے‌دارھ‌ ڪھ هر‌ڪسی‌ندارھ مثل: 🌸 🌸✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فایل تصویری 🔵راهکارهای اصلاح همسر 🎙استاددهنوی ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
نشست توی تاکسی دیــد راننده نوار قرآن گذاشته! گفـــت: آقـا کسی مُـرده راننده با لبخـند گفـت به دل مـــن و شــــما!! {قـرآن مال مـرده ها نیـست باقرآن اُنس‌بیشتری بگیریم} ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
مداحی آنلاین - لب نگار که باشد رطب حرام بود - میثم مطیعی.mp3
4.66M
🎼لب نگار که باشد رطب حرام بود 🎼زمان واجبمان مستحب حرام بود 🎤 ❤️ ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛
👨‍💻🧕 🌷🌹 ┏━✨🌹✨🌸✨━┓   @Trench_Defense ┗━✨🌸✨🌹✨━┛