🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
اواخر اسفند سال 1365 ش با خانواده به منزل شهید حاج محمدحسن كسایی رفتیم. هوا بسیار سرد و چند درجه زیر صفر بود. در عین حال، هیچ وسیله گرم كننده در اتاق ایشان نبود. از ایشان پرسیدم: حاجی! اتاق شما خیلی سرد است. دوباره پرسیدم و اصرار كردم. با بی میلی و خیلی عادی گفت: «چند روزی است كه نفت نداریم.» این درحالی بود كه همه اموال و امكانات جهاد سازندگی در اختیار ایشان بود. حاجی هرگز از امكانات بیت المال استفاده نمیكرد؛ حتی وقتی پنج شنبهها به زیارت شهدا در باغ رضوان میرفت، از دوچرخه استفاده میكرد یا پیاده میرفت. او نه تنها از اموال و امكانات بیت المال استفاده نمیكرد كه هر چه از مال دنیا داشت، در راه خدا میداد. همسر ایشان میگوید: «اوایل ازدواجمان بود و ما از مال دنیا یك فرش 6 متری داشتیم. او روزی به من گفت: تصمیم گرفتهام این فرش را تبدیل به احسن كنم. پرسیدم: چگونه؟ گفت: میخواهم آن را به یك نیازمند ببخشم، نظر تو چیست؟ گفتم: حرفی ندارم.»
#خاطره_ای_از_شهید_محمدحسن_کسایی
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃