ما را ببخش!
تنها ترین مرد زمان،
فریاد خشکیده در گلوی مظلومان،
ما را ببخش،
امامِ زمان.
این حضور شما وغیبت طولانی ام،
نمک خوردن و نمکدان شکستنم،
چنبره زده بر قلب پر گناه من.
شرم باد برمن!
فرش قرمزت را گسترانده ام،
به بلندای گناهان خرد و کلانم.
ببخش که هنوز هم با فریاد هل من معینت،
پنبه را در گوش،
چشم را به غیر،
خویش را خموش،
کج دار و بیمار،
می کشانم.
خجل باد این روی ما!
یوسف را هر روز از این ملک دورتر ساخته ایم...
در این شب های تار ظلمت را کنار نمی زنیم،
از ترس دیدن شانه های لرزانت.
اما،
امامم!
دلگیرم از حالم،
زبانم،
که برای غیر،
چنین میچرخد ، میگوید و میخندد
و اما ،
نمیزند تورا صدا..
و تو صبورانه،
همچو جدت،پیامبر.
مملوء از سخاوت،
همچو حسن،
مرا در آغوش میکشی و رهایم نمیکنی.
امامم!
آه از کیسه های سوراخ و دل های سیاه...
آفت افتاده به کشته هامان.
کاری شده به جانمان،
باد پاییز و سوز زمستان.
بیا و بر ما بچشان،
طعم حقیقی بهار را.
الهم عجل لولیک الفرج
#زمانی