eitaa logo
۩شـــــــَﮫِﮰــــــــدُ إلـــشُّــــــــﮫَدإءِ۩
230 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
476 ویدیو
34 فایل
••• 🌿🕊🌹 [نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد] ‏ما تنها نیستیم همه‌مون "خدا" رو داریم... :)♥️ #کپی‌باذکر‌صلوات🌸 خادمتون :) °{ @Boaspl
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️یا علی گفتیم و عشق آغاز شد❤️ 🌸رمان عشق با طعم سادگی🌸 مکث کرد و اینبار نگاهش مستقیم چشمهام رو نشونه رفت_وقتی می گم محیا بی پسوند ناراحت که نمیشی؟ به نشونه منفی سر تکون دادم ...چه حرفی؟! از خدام بود و اگر امیر علی می دونست با این محیا گفتنش بدون اون خانومی که همیشه جلوی بقیه بهم میگه چه آشوبی توی قلبم به پا کرده دیگه نمیپرسید ناراحت میشم یانه! آروم گفت: خوبه بازم با کالفگی دست کشید به موهای معمولی و مرتبش که نه بهشون ژل میزدو نه واکس مو ساده بود و ساده و من چه دلم رفته بود برای این سادگی که این روزها دیگه خریدار نداشت! _ببین محیا راستش من فکر می کردم همون شب اول به من و تو فرصت حرف زدن بدن ولی متاسفانه همه چی زود جلو رفت و من انتظارش رو نداشتم ...می دونی من اصال قصد ازدواج ندارم امیدوارم فکر اشتباه نکنی... نه فقط تو بلکه هیچ وقت و هیچ کس دیگه رو نمی خوام شریک زندگیم بکنم و اگر اومدم فقط به اصرار مامان و بابا بود که خیلی هم دوستت دارن! دیگه حاال قلبم تند نمیزد انگار داشت از کار می ایستاد! پریدم وسط حرفش_االن من باید چیکار کنم نمی فهمم؟؟! عصبی نفس کشید _میشه تو بگی نه! حرف امیرعلی توی سرم چرخ می خورد و آرزوهام چه زود داشت دود میشدو به هوا میرفت!...با سردی قطره اشک روی گونه ام به خودم اومدم و نفهمیدم باز کی اشک جمع کردم توی چشمهام برای گریه! امیرعلی عصبی و کالفه تر فقط گفت: محیاجان! امیرعلی می خواست من بگم نه و نمی دونست چه ولوله ای به پا کرده توی دلم با این جان گفتن بی موقعش که همه وجودم رو گرم کرد! غمزده گفتم: حاال؟االن میشه؟ آخه چرا شما... نزاشت تموم کنم حرفم رو_نپرس محیا نپرس جوابی ندارم فقط بدون این نه گفتن به خاطر خودته..