بخشی از متن کتاب ادواردو👆
داشت از کنار قفسههای کتابخانه رد میشد و به کتابها نگاه میکرد. جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه، تاریخ، رمان، شعر. جلوتر رفت. چشمش خورد به کتابی که در میان بقیهٔ کتابها فرو رفته بود و مقداری خاک رویش نشسته بود. بیاختیار دست برد سمتش و از قفسه درش آورد. نگاهش کرد. ترجمهٔ انگلیسی کتاب مسلمانان بود. رویش نوشته بود: «The Holy Quran».
کتاب را باز کرد. چند سطری از آن را خواند. به نظرش جالب آمد. کتاب را ورق زد. چند سطر دیگر را خواند. به نظرش جالبتر آمد. گوشهای از کتابخانه روی صندلی نشست و مشغول خواندن شد. یک ساعت گذشت. دو ساعت گذشت. سه ساعت گذشت و... کتاب برایش زیبا بود. نمیتوانست برای یک لحظه هم کنار بگذاردش. هر چه بیشتر میخواند، بیشتر لذت میبرد. حس میکرد گمشدهاش به او نزدیک شده. کتاب را از کتابخانهٔ دانشگاه امانت گرفت و برد خوابگاه.
#معرفی_کتاب_خوب | #ادواردو_آنیلی
🌐↶ڪاﻨﺎلـ ﻤﺎ ﺩࢪ『ᴱᶦᵗᵃᵃ』
⌕…🆔 @Tribune_Siasy