به پاش افتادم و افتادم ازچشمش به آسانی
چه آسان ميشود افتاد از قلبی خيابانی
من از دل دادنِ بي ارزشم اينبار فهميدم
كه دل را دستِ هر گاوی نبايد دادمجانی
چنان ميسوزم وميسازم از ناچاریِ عشقش
كه در يِک كوره ی آجر پزی يک مردِافغانی
جهانِ ناخوشاينديست لذت ميبرد دنيا
از اينكه ميكند يک زنده را در قبر زندانی
تبرجان هرچی داری در توان برمن فرود آور
درختی تازه در من رشد خواهد كرد پنهانی
علی بهمنی
#شاعرانه
@Twiitaa
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود
روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است
تا حواس احدی جمع به بغضم نشود
آرزو میکنم ای کاش دلش چون مویش
پیش چشم کسی آشفته و درهم نشود
من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی
گیر لحن بم مردانه ی محکم نشود
شده حتی به دعا دست برآرم که :"خدا
برود مشهد و برگردد و آدم نشود
خون دل خوردم و حرفی نزدم تا شاید
مهربان تر بشود ، تازه اگر هم نشود
با من ساده همین بس که مدارا بکند
عاشقم هم که نشد، خب به جهنم نشود..
#شاعرانه
@Twiitaa
زندگی میکشد آخر به کجا کارت را
باید از دور تماشا بکنی یارت را
روز دیدار، خودت را به ندیدن بزنی
شب ولی دوره کنی لحظهٔ دیدارت را
عاشقش باشی و تا عشق، خریدارت شد
دور سازی خودت از خویش خریدارت را
دوستش داشته باشی و نبیند هرگز
«دوستت دارم» در سینه گرفتارت را
بهترین پاسخ این درد، سکوت است، سکوت
نکند باز کنی مخزنالاسرارت را
رفتنی میرود و باز تو خواهی پرسید
از «نسیم سحر آرامگه یار...» ت را
_ابراهیم زمانی
#شاعرانه
@Twiitaa
روزی تو یادم می کنی روزی که دیگر نیستم
روزی تو می آیی و عشقت را من از بر نیستم
آن روز میخندم به تو بر حس و حال باطلت
دریا نخواهم شد دگر بر تشنگی ساحلت
خواهان ماندن میشوی من مثل تو گم میشوم
در روزگارت بی وفا چون کل مردم میشوم
آرام و تلخ و محکمم چون کوه مغرورم دگر
هرقدر نزدیکم شوی از عشق تو دورم دگر
پر زور و قدرت میشوم مانند روز رفتنت
می پرورانی در سرت من دوستم یا دشمنت؟
در زیر پا له میکنم قلب پر احساس تو را
آن روز می آید ولی از من نپرس عشقم چرا؟!
_سارا یوسفی (راز)
#شاعرانه
@Twiitaa