~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسمحق...🍂 ◇پسرکفلافلفروش◇ #پارت46 اینقسمت#دستسوخته💔 از بالاترين ويژگيهای آقاهادی كه باعث شد د
بسمحق...🍂
♡پسرکفلافلفروش♡
#پارت47
اینقسمت#دستسوخته
با توجه به اينكه كارت اقامت او
هنوز هماهنگ نشده بود با اين كار
مخالفت كردم اما هادی تصميم
خودش را گرفته بود.
آن روز متوجه شدم كه پشت دست
هادی به صورت خاصی زخم شده،
فكر ميكنم حالت سوختگی داشت.
دست او را ديدم اما چيزي نگفتم.
هادی به بصره رفت و ده روز بعد
دوباره تماس گرفت و گفت:
_سيد امروز
رسيديم به نجف،
منزل هستی بيام؟
گفتم: با كمال ميل، بفرماييد.
هادی به منزل ما آمد و
كمی استراحت كرد.
بعد از اينكه حالش كمی جا آمد،
با هم شروع به صحبت كرديم.
هادی از سفر به بصره و پيادهروی
تا نجف تعريف ميكرد، اما نگاه من
به زخم دست هادی بود كه بعد از
گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود!
صحبتهای هادی را قطع كردم
و گفتم:
_ اين زخم پشت دست برای چيه؟
خيلی وقته كه ميبينم. سوخته؟
نميخواست جواب بده و موضوع را
عوض ميكرد.
اما من همچنان اصرار
ميكردم.
بالاخره توانستم اززير زبان اوحرف بكشم!
مدتی قبل در يكی از شبها خيلی
اذيت شده بود.ميگفت كه شيطان با
شهوت به سراغ من آمد
من هم چارهای كه به ذهنم رسيد
اين بود كه دستم را بسوزانم!
من مات و مبهوت به هادی نگاه
ميكردم.درد دنيايی باعث شد كه
هادی از آتش شهوت دور شود.
آتش دنيا را به جان خريد تا
گرفتار آتش جهنم نشود. 😔
ادامه دارد...
#یک_لقمه_کتاب 📚
┏━🍃🌺🍃━┓
@VESAL_180
┗━🍂━