#یک_لقمه_کتاب📌📚 #کتاب_خوانی🖇🔖 #کاش_برگردی📚 #پارت_سوم📖 باش‌‌ڪہ‌رستگارشویم🕊

🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼 🌼🌸 🌼 #پارت_سوم #مقداد از دبیرستان که بودیم،مقداد بشدت از گناه دوری می کرد. برای این که فکر گناهی رو عملی نکنه، تنها توی خونه نمی موند و می زد بیرون. پدر و مادرش هر دو شاغل بودن، فرصت برای گناه زیاد داشت اما از گناه فرار می کرد و من اینو با چشم خودم بارها ازش‌‌‌ دیده بودم. خیلی که عصبانی می‌ شد، 20 ثانیه به چشم هات نگاه می کرد. من خیلی سر به سرش می ذاشتم. هر چقدر من شیطون بودم، اون آروم بود. هر چقدر من سر به هوا بودم و اذیت می کردم اون مراعات می کرد. ی شب توی راهیان نور، یک ساعت قبل از این که اذان صبح رو بگن، من بلند گو رو روشن کردم و اذان پخش کردم. ملت فک کردن نماز صبحه. پا شدن رفتن وضو گرفتن. بعد اعلام کردم اذان نماز شبه و هنوز اذان نماز صبح رو نگفتن و از محل متواری شدم.. شبی که من اذان صبح الکی پخش کردم، مقداد روی بچه هایی که خواب بودن پتو کشید، کفش هاشون رو واکس زد و بعدم به نماز شب مشغول شد. ♥︎ادامہ‌دارد.. +این‌خــٰـاطرہ‌واقعــےاست 🌿●●\ᐯEᔕᗩᒪ_180 🌼 🌼🌸 🌼🌸🌼 🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌼🌸🌼🌸🌼🌸