#روایت_هجدهم
#شهیدحاجعلیمحمدبحسون
#حاج_عادل
💠 قسمت چهارم روایت
🔹 در لابلای گفتگوها متوجه شدیم، تولد پسر بزرگ حاج عادل هم هست، خواستیم یه تسبیح شاهمقصود به ایشون هدیه بدیم که گفت حاج عادل ناراحت میشه گفتیم چرا؟! گفت چون امروز سالروز تولد من به تاریخ میلادی هست و حاجی اصلا بر اساس تاریخ میلادی تولد نمیگرفت و فقط طبق تاریخ قمری تولد میگرفت، ما هم گفتیم از زیر میز هدیه رو میدیم حاجی متوجه نشه😅🙈
🔺 گفتگو رفت سمت بچه ها؛ بچه ها گفتند ما خیلی شلوغ بودیم و به دلیل نبودن پدر، مادر ما خسته میشد.
🔰 حاجی هم خیلی روی مادر ما حساس بود، همیشه توصیه میکرد مادر رو اذیت نکنید و کاری نکنید بیمار بشه و اذیت بشه.
🌀 مادر ما در سن ۱۵ سالگی ازدواج کرد، حاجی میگفت: خانمم اوایل ازدواج برای تربیت فرزند ساخته شده. اعتقاد داشت هر مشکلی در خانه هست باید با گفتگو حل بشه.
🔸 خانواده خط قرمز بود و نباید اسیب ببینه میگفت پناه خونه مادر هست و باید حفظ بشه و باید مراقبش بود،معتقد بود خانم خونه مثل طلا در خونه هست و باید حفظ بشه و در امان و آرامش باشه. اینقدر پشتیبان و همراه مادر بود که وقتی شهید شد مادر ما یک جمله گفت که: «پشتم خالی شد»
🔻 حاجی تو این موقعیت وقتی شهید شد اجاره نشین بود که داستان داره بعدا جریانش رو میگم ان شاءالله...
#راوی_مقاومت🎙
#لبنان_مقاوم✊
#شهیدحاجعلیمحمدبحسون🌹
#حاجعادل
🌐 فانوس قرن:
http://eitaa.com/joinchat/81461248Cc536844d89
#وکیل_پور
@Vakilpour_ir