eitaa logo
طبیبان طبیعت
175 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
13 فایل
این کانال توسط حوزه نمایندگی ولی فقیه در سازمان منابع طبیعی و آبخیزداری کشور اداره می شود
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ دلم برای چمران تنگ شده! 🔻 یک روز گفتند که حاج احمدآقا خمینی زنگ زده به دکتر [] و گفته: «امام دلش برایت تنـگ شده و می‌خواهد شما را ببیند.» 🔸 همان روز دکتر از جبهه با هلی کوپتر خدمت امام می‌رود. وقتی برگشت؛ ریختیم دورش و از حال امام جویا شدیم. دکتر برایمان گفت: «وقتی رسیدم خدمت امام، ایشان چند ثانیه به صورت من خیره شد و گفت: مصطفی تو هنرمندی! هنرمند باید یکرنگ باشه. گران‌ترین قالی رو ببین! چون چندرنگه، باید زیر پا باشد. اما آسمان رو ببین که از همه بالاتره؛ چرا؟ چون یکرنگ است. یکرنگی و صداقت، قانون عشقه.» 🔺 دکتر واقعاً برای ما حکایت عشق و عرفان بود. کسی بود که امام قبولش داشت و براش ارزش زیادی قائل بود. مرد آهنینی که با دست خالی، جلوی عراق ایستاده بود و ما اسیر همین عرفان و ارادهٔ محکمش بودیم. 📚 از کتاب | خاطرات سید ابوالفضل کاظمی ❤️ 💖🌸 الا بذکرالله تطمئن القلوب 🌸💖 💙 ⃟ٖٖٜٖٜ💚 ⃟ٖٖٜٖٜ💖 ⃟ٖٖٜٖٜ❤ ⃟ٖٖٜٖٜ🧡 ⃟ٖٖٜٖٜ💛  https://eitaa.com/Velayat_NR
✳️ من دیگر با حسین غذا نمی‌خورم! 🔻 نشانه‌های از خودگذشتگی و گرایش‌های انسانی از همان ابتدا در حرکات و سكنات قاسم هویدا بود. برادرش حسین سلیمانی می‌گوید: حدود ۱۱ سال سن داشتم و کلاس پنجم ابتدایی بودم. بالطبع قاسم هم کلاس چهارم همان مدرسه بود. مادر ما در یک ظرف به من و قاسم غذا می‌داد تا به مدرسه ببریم و بخوریم. یک روز قاسم به مادرم گفت من دیگر با حسین غذا نمی‌خورم. من احساس کردم شاید او به علت اینکه من زیاد غذا می‌خورم، می‌گوید؛ اما این‌طور نبود؛ چون من مراعات می‌کردم. آن روز گذشت، و قاسم نیامد با من در مدرسه غذا بخورد. فردای آن روز، مادر در دو ظرف جداگانه به من و قاسم غذا داد. آن زمان در مدرسهٔ ما دانش‌آموزانی از روستاهای اطراف می‌آمدند که شاید تنها یک وعده در روز غذا می‌خوردند و اوضاع مالی بسیار بدی داشتند. من به چشم خودم دیدم قاسم، ظرف غذایی را که مادر داده بود، بین همان دانش‌آموزانی برد که اوضاع مالی خوبی نداشتند و غذای خود را به آنان داد. 📚 از کتاب 📖 ص ۲۲ ✍ ❤️
❤️ 🔹 حاج احمدکافی همیشه به اهالی منطقه حلبی‌آباد در حاشیه تهران سر می‌زد و به اهالی فقیر آنجا کمک می‌کرد. خانه‌اش همیشه پر از آذوقه بود. با چند نفر از دوستانش، ارزاق را بسته‌بندی می‌کردند و می‌بردند در مناطق فقیرنشین مثل حلبی‌آباد پخش می‌کردند. 🔹حاج احمد با توجه به اینکه مجالس متعددی برای سخنرانی می‌رفت، با خیرین زیادی ارتباط داشت و مورد اعتماد آن‌ها بود، به لحاظ مالی دستش باز بود اما هیچ‌وقت از آن موقعیت برای خود و خانواده‌اش سوءاستفاده نکرد. 🔹تا آخر عمرش، یک زندگی ساده و معمولی داشت و ترجیح می‌داد از ارتباطاتی که دارد، برای کمک به مردم استفاده کند. 🔹تمام ایران را برای سخنرانی زیر پا گذاشته‌بود. مدام از این شهر به آن شهر می‌رفت؛ کاشان، شیراز، کرمان، اصفهان و... اما با تمام مشغله‌ای که داشت، از خانواده و همسر و فرزندانش غافل نمی‌شد. 🔹 ۷ فرزند داشت و ارتباطش با همه آن‌ها خوب بود. برخلاف بعضی مردها که کار در خانه را برای خودشان عیب می‌دانند، شیخ احمد با آن شأن و مقامی که بیرون از خانه داشت، تا از راه می‌رسید با وجود خستگی، عبا و عمامه‌اش را کنار می‌گذاشت و می‌رفت کمک همسرش. در کارهای خانه، مشارکت می‌کرد و حتی سابقه آشپزی هم داشت. با این کار، یک‌جور فرهنگسازی هم در خانواده‌مان انجام داد و کار کردن مردان در خانه، رسم مردان خانواده ما شد...  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌹🍃 ✍ نقل از خواهر شهید کافی 🌳💚👇 https://eitaa.com/Velayat_NR
❤️ ✍ با حامد زیاد ماموریت رفتم. شاید نزدیک به یکسال باهاش زندگی کردم؛ هروقت که با هم همسفر می‌شدیم، می‌دیدم حامد هر شب بعد از اینکه از عملیات می‌آمدیم، قبل از خواب یکهو غیبش می‌زد! می‌رفتم و می‌دیدم یک گوشه نشسته و دور از چشم بقیه با اون قرآنی که همیشه همراهش بود، مشغول خواندن قرآنه! بهش گفتم: حامدجان! خیلی بهت دقت کردم تو این همه ماموریت، هرشب میری یه گوشه و قرآن می‌خوانی! گفت: ببین داداش! قرآن رو بخوان حتی شده شبی یک صفحه. اون وقت هستش که تأثیرش رو تو زندگیت می‌بینی. این پیوسته‌ قرآن‌ خواندن مسیر آدم رو مشخص و عاقبت بخیرت می‌کنه. نیازی نیست آنقدر بخوانی که خسته بشوی، تو بخوان، شبی یک صفحه ولی بخوان حتما. شهید مدافع حرم حامد سلطانی...🌷🕊 🌳💚👇 https://eitaa.com/Velayat_NR