🔹 #گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و پنجم
🔹 فلسفه اخلاق کانت
✍ تنظیم از: امین حسین مهدیان
🔵علاوه بر کانت دو دانشمند دیگر معرفی شدند به نام های روسو و مونتسکیو
⚫تا الان درمورد حکمت نظری و فلسفه و شناخت عالم در نظر کانت صحبت شد اما این جلسه موضوع بحث مقداری تغییر کرده و درمورد فلسفه اخلاق کانت صحبت میکنیم یعنی اینکه کانت چه دستورالعملی برای یک انسان داشت از حیث اخلاق و عمل
♦حکمت دو قسم است
1️⃣حکمت نظری یعنی هست ها و نیست ها از جنس حقیقت هستند و ملاک آن صدق و کذب است و به آن جهانبینی گفته میشود
2️⃣حکمت عملی یعنی باید ها و نباید ها که از جنس اعتبار است و ملاک آن حسن و قبح است و به آن ایدئولوژی گفته میشود که یک هدفی را دنبال میکند
خود حکمت عملی یا در حیطه فرد است که دستورات فردی است یا در حیطه اجتماع که شامل قوانین اجتماعی میشود
♦یک بحث این است که آیا ایدئولوژی از جهانبینی نشات میگیرد یا خیر.
در کتاب دانش ها و ارزش ها که برای اقای سروش است ذکر شده که برداشت ایدئولوژی ربطی به جهانبینی ندارد
اما متفکرین اسلامی مثل شهید مطهری معتقدند که ایدئولوژی برگرفته از جهانبینی است
⚫باتوجه به توضیحات داده شده احکام شرعی و ایضا موضوعات احکام اعتباری هستند مثلا خونی ک در شریعت حکم روی آن رفته خون حقیقی در دنیای واقعی نیست بلکه خونی است که توسط شارع اعتبار شده مثل زمانی که شخصی عین نجاست خون را از بین ببرد. به آن رنگی که از خون باقی مانده حکم نجاست بار نمیکنند چرا که شرعا خون نیست اما از دید دقیق فلسفی این همچنان خون است چون رنگ از اعراض است و نمیشود بدون جوهر موجود شود. پس این ماده از دید دقیق فلسفی خون است اما از دید شریعت خون نیست
♦پس سوال اساسی این است که چه رابطه ای بین حقیقت و اعتبار وجود دارد
مطمئن ترین راه رسیدن به واقع قیاس است اما ما نمیتوانیم از مشهورات یا همان اعتباریات در مقدمه قیاس استفاده کنیم و نتیجه اعتباری و باید و نباید بگیریم زیرا که درقیاس حد وسطی داریم که معلول اصغر(موضوع صغری) و علت اکبر(محمول کبری) است و در نتیجه این حد وسط حذف میشود و بین اصغر و اکبر رابطه علیت برقرار میکند
پس چون اعتبارات علیت را نمیرسانند نمیتوان از آنها در مقدمه قیاس استفاده کرد
بنابراین ما نمیتوانیم با قیاس باید و نباید تولید کنیم
🔰سوال اینجاست که پس با چه راهی میتوان باید و نباید تولید کرد؟
در همین زمینه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد دوم صفحه 167 به عنوان مرجع معرفی شد
🔵برای مثال ژان ژاک روسو ک نامش در ابتدای این جلسه برده شد نظرش انسان طبیعی است یعنی ما باید به طبیعت انسان نگاه کنیم و از آن باید و نباید ها را برداشت کرد
در جلسات آینده ایده ی کانت برای رسیدن به باید ها و نباید ها که تکلیف گرایی است بیان خواهد شد
🚦@Westernstudies
🔹 #گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و ششم
🔹 روش تولید حکمت عملی
✍ تنظیم از: مصطفی جعفرزاده
🔺 مقدمه بحث:
فیلسوف در مغرب هنگام بحث از قرون وسطی اولین کاری که انجام میدهد این است که موضع خودش را نسبت به فلسفه اسکولاستیک بیان میکند.
سپس وارد ماجرای حکمت عملی شده و شروع میکند به بیان کردن یک دانش برای عمل.
❓ ملاک فعل اخلاقی چیست؟
❓آیا انسان اختیار و آزادی دارد؟
تا چه حد؟
❓جایگاه وجدان کجاست؟
👈 حالا این عمل و فعل اگر از فضای فردی خارج شده و داخل در اجتماع شود، میشود اقتصاد، سیاست، حکومت
🔸 در فضای اسلامی حکمت نظری و عملی با هم پیوند دارند:
فقه ما حجیت دارد چونکه انسان کامل آن را عرضه کردهاست.
فلسفه حقوق و اخلاق ما بازگشتش به انسان کامل است.
رابطه رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ولایت ایشان و ائمه علیهم السلام و دین اینگونه است که
او میتواند ایدئولوژی دین را بگوید چون او عقل کل است و میتواند برای سعادت انسان باید و نباید جعل کند
نکته: البته ارتباط داشتن ایدیولوژی و جهانبینی به معنای این نیست که ما میتوانیم باید نباید جعل کنیم، ما نمیتوانیم تولید کنیم
و فقط انسان کامل است که میتواند بازگشت ایدئولوژی به جهانبینی را تولید کند. کسی را میخواهیم که واقعیت را با تمام شئونش بشناسد.
🔴 اختلاف نظر بین متفکرین اسلامی
1⃣ ایده علامه مصباح:
من هم اگر بتوانم قیود خفیه را درک کنم، میتوانم باید نباید تولید کنم.
ما اینکه جز تطابق آراء عقلاء حقیقتی وجود ندارد را قبول نداریم بلکه حقیقتی در عالم است که با زبان اعتبار بیان میشود.
اعتبار دینی توضیح حقیقت عالم است با زبان اعتبار.
اعتبار دینی در واقع بیان حقیقت عالم به زبان اعتبار است.
خروجی این نگاه
اگر میخواهی علوم انسانی اسلامی داشته باشی فلسفه را گسترش بده
اگر میخواهی احکام اجتماعی را بدانی با برهان بشناس تا بتوانی باید تولید کنی
یکی از جریانهای فعلی قم در تولید علوم اسلامی جریان فیلسوف هاست.
⁉️ اشکال باید رو نمیشه در مواد قیاس گذاشت چون از مشهورات است و از یقینیات نیست.
جواب این باید، نیست ظاهرش باید است، در واقع همان هست ها ست.
مثل اینکه میگوئیم باید برای تهیه نمک، کار و سدیم را با هم ترکیب کرد که در واقع این از هست هاست که به صورت باید مطرح شده.
👈 بنابراین طبق این نظر فلسفه اسلامی باید با روش برهان، فلسفههای مضاف را در حوزههای متفاوت تولید کند. بعد با همان روش برهان مارا به باید هایی برساند که فرد یا جامعه باید به آن عمل کند.
اگر نخواهیم این کار را انجام دهیم باید با تجربه جلو برویم که این میشود نظریه غربیها
2⃣ راه دوم: راه غربیها
برهان جواب نمیدهد، ما اصلا نمیتوانیم حقیقت عالم را بفهمیم. عقل ما فقط محدود به حواس هست و برهان آوردن در حواس بی معناست، پس راه اصلی استفاده از تجربه است.
اگر دنبال نظم هستی
راه پیشنهادی خود را تست کن اگر جواب داد ما بر روی هشت میلیون آدم پیادهاش میکنیم.
🔰 علم در غرب دو قسمت دارد:
۱_نالج: دانشهای غیر تجربی مثل الهیات، ریاضیات، فلسفه
۲_ساینس: علوم تجربی مثل پزشکی و...
ذات علوم اسلامی در غرب جنس ساینس دارد.
با تعریف آیت الله مصباح علوم اسلامی دارد به نالج تبدیل میشود.
به همین خاطر علوم انسانی اسلامی یک تناقض است برای آن ها زیرا
علوم انسانی که ساینس است و شما در آزمایشگاه مشخص میکنید که چه باشد.
پس اسلامیاش دیگر چیست؟
شما از توحید که نمیتوانید علوم اجتماعی تولید کنی.
⁉️ اشکال: تجربه نمیتواند به ما قانون کلی بدهد اگر یک چیزی ۵۰۰ بار هم جواب داد بار بعدی نمیتوانی بگویی حتما جواب میدهد.
از این رو آن ها بیخیال علم یقینی میشوند.
3⃣ نظریه سوم:
علامه طباطبایی، آیت الله شهید مطهری و مرحوم امام خمینی رحمهم الله
علوم انسانی امتداد فقه است. فلسفه توان تولید گزاره اعتباری را ندارد.
بنابراین ما باید با توسعه فقهمان به مسائل جدید، حکم و نسخه شرعی را استنباط کنیم
به همین خاطر موضوع شناسی اهمیت پیدا میکند.
✔️ حالا میخواهیم بگوئیم در غرب چگونه دانشهای اجتماعی و حکمت عملی را تولید کردند.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش غرب شناسی دوره ها و مکاتب
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست وهفتم
🔹عنوان: حکمت عملی کانتی
✍🏻 حسن احمدی منش
🔹مطالب مهم جلسه قبل:
گفته شد، متفکرینی که در کل تاریخ ظهور می نمایند دارای دو جنبه می باشند:
الف، جنبه و حکمت نظری
ب، جنبه عملی و حکمت عملی
در اینباره سه نظر مطرح بود که در جلسه قبل تفصیل آن گذشت و مطلب مهمی که نیاز است بدان اشاره شود درباره نظر علامه طباطبایی می باشد.
برخی به ایشان اشکال نموده اند که نظریه شما مانند نظریه راسل می باشد.
جواب اجمالی: نظر علامه، اعتبار ولی و شارع، می باشد، بخلاف نظریه راسل که با آراء عقلا عوض می شود.
🔸آدرس ها: کتاب سیر حکمت در اروپا/ صفحه 436
🔸در تعیین خوب بودن عمل دو نظریه وجود دارد:
الف، فیلسوفان: خوشی و کمال نوع بشر وابسته به آن است.
ب، اربابان دیانت: آن چیز دارای حُسن است که خداوند انسان را به آن مکلف کرده.
ج، نظر کانت: من عمل به تکلیف را بعنوان اصل مسلم قبول دارم، لکن چون من، خدا را با قوه فاهمه خود ساختم، پس قوه فاهمه مرا مکلف می کند.
طبق نظر کانت، دعوت کننده عمل به تکلیف، (عقل انسان) است. به عبارت دیگر، عقل انسان قانونگذار و شارع می باشد.
🔸دیدگاه کانت درباره ملاک فعل اخلاقی: باید تنها غرض، (دعوت عمل به تکلیف) باشد، وباید خلاف طبع و علاقه انسان باشد. اینجاست که جوهرهی لیبرالسیم شکل می گیرد.
🔸جوهره لیبرالیسم کلاسیک: احترام به عقل!
🔸تفاوت میان انسان و حیوان طبق نظر کانت: انسان دارای یکسری لذت های مادی و غرائزی می باشد و در این مرحله با حیوان یکی است، لکن انسان دارای یک قوه متمایز کننده وی از حیوان است و آن قوه (عقل) است. اگر عقلی نبود انسان، کاملا منفعل می گشت ولی این عقل است که انسان را صاحب اختیار می کند. زیرا این تکلیفی که انسان به آن موظف است، دعوت عقل می باشد و به همین علت جبر نمی باشد. مفهوم آزادی کانت در اینجا شکل می گیرد، به این بیان: افراد آزاد عقل دارند و تابع آن افعالشان را انجام می دهند.
🔸کار اخلاقی از نظر کانت: کار اخلاقی یعنی، تنها غرض در انجام آن کار باید عمل به تکلیف باشد. چه آن عمل موافق غریزه انسان باشد و چه مخالف با آن باشد.
🔸درادامه کلمه (لیبرال) ترجمه شد: لیبرال بمعنای اباحه گری و مباح بودن است، به این بیان:
کسی غیر از عقل من نمی تواند بر من حکم نماید.
نکته: قسمت عمده ای از لیبرالیسم، متوقف بر اثبات این مطلب است،که انسان محور عالم است. و زحمت اثبات این مطلب را برای لیبرالیسم، کانت کشید.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه بیست و هشتم
🔹 مقدمه ای برای مطالعه ی حکمت عملی و عقل عملی کانت
✍️تنظیم از: سید مهدی شاهمیری
🔸باید قبل از آنکه وارد مطالعه ی حکمت عملی و عقل عملی کانت شویم توضیحی در مورد لیبرالیسم بیان شود:
🔻اینطور نیست که #لیبرالیسم از کانت شروع شود. این یک مفهوم است که در معنای اولیه در توضیح مسائل سیاسی اجتماعی و مخصوصا اقتصاد ، جامعه برابر و آزادی فردی بوجود آمده و به خصوص تحت تأثیر فضای پروتستان بود و کم کم در لیبرالیسم نوین تبدیل میشود به مالکیت خصوصی که پدر آن #جان _لاک است.
🔻در جلسه قبل در مورد حاکمیت عقل گفتیم که در واقع یک لایه ی فلسفی برای آزادی بیان کردیم . مسأله این است که با توجه به اینکه «آیا علت ایجاد فلسفه ها شرایط سیاسی و اجتماعی است یا برعکس؟» میخواهیم ببینیم با توجه به اینکه در ذات اندیشه کانت یک عقلانیتی هست که یک شرافتی برای انسان به ارمغان میاورد که خودش آمر خودش باشد و آزاد است چون خودش امر و نهی میکند؛ حالا اگر من خودم تصمیم گرفتم کاری کنم با اینکه از طرف خودم مورد امر واقع شده ام، آزاد هستم؟ در جواب میگوییم: بله ! آزادم.
🔻کانت میگوید عقل یک باید کلان ساخت و چون ما به دعوت عقل عمل میکنیم ما آزاد هستیم اصلا قبل از اینکه کانت اینهارا بیان کند، جامعه ی اروپایی دارد از تسلط کلیسا خارج میشود و یک مذهب بازتری به نام پروتستان آمده و سیستم ارباب رعیتی (#فئودالیسم) دارد کنار میرود و انسان ها دارند مالکیت به دست میاورند و مسأله #مالکیت_خصوصی در حال جدی شدن است.
❔سؤال: آیا این مالکیت خصوصی در مقابل نظریه کمونیست هاست که میگویند کل اموال برای دولت است؟
جواب:
🔸آن ماجرا چون هنوز دوگانه #ماتریالیسم و لیبرالیسم مدرن شکل نگرفته هنوز بوجود نیامده. اول لیبرالیسم میاید #فرد_گرایی را نهادینه میکند و بعد مقابل آن روح جمعی به صورت آنتی تز برای فردگرایی وارد کار میشود. خود #کمونیسم و #سوسیالیسم یک مفهوم مدرن است که نمیتوان آن را مساوی مفهوم ارباب رعیتی بگذارید چون آنجا ما چیزی به نام دولت نداریم. در فئودالیسم در مقابل فرد، سیستم ارباب رعیتی است اما در اینجا وقتی میگوییم فرد، در مقابلش #دولت است.
🔻الان اسلام میگوید هرکس بتواند زمینی را احیا کند، زمین برای خودش است. اما الان دولت اجازه همچین کاری را نمیدهد. دولت میگوید من نماینده همه مردم هستم و این زمین ها برای دولت است و دولت برای مردم است پس این زمین ها برای همه ی مردم است و فرد نمیتواند در آنها دست ببرد.
سوالی که پیش میاید این است که آیا ما در عالم، مالکی به نام جامعه داریم؟
مفهوم دولت و ملت، یک مفهوم مدرن است که در زمان رضا شاه به ایران وارد شد و این سؤالها برای بعد از به وجود آمدن دولت است.
🚦 @Westernstudies
🔷 #گزارش درس غرب شناسی
🔷استاد سید مجتبی امین جواهری
🔷جلسه بیست و نهم
🔷هگل و نظریه تکامل
✍تنظیم از: محمدمحسن دهنوی
پس از معرفی کانت توضیحات راجع به نگاه سیاسی و اجتماعی متفکرین ارائه شد.
آزادی، خودمحوری و بعضاً ریشهاش را توضیح دادیم.
جهت آشنایی با مکاتب به سراغ هگل میرویم؛
ما نسبت به این افراد مدعی نیستیم به خلاف ملاصدرا که مدعی بود.
🔅طرح کلی اندیشه هگل:
چون بازگشت مکاتب غربی اخیر به اندیشه هگل است از آن بحث میکنیم، فلسفه هگل را باز نمیکنیم یکی از دلایل این کار پیچیدگی آن است.
🔆شهید مطهری در نقد اندیشه غرب هگل:
روی ایده هگل مانور نمیدهیم ولی آثاری که هگل بر جای گذاشت را مرور میکنیم.
❇️هگل
مقدمه اول) ذهن و عین دو اثر از وجود است.
یک شیء در ذهن، یک اثر ذهنی و یک اثر عینی دارد.
ذهن و عین دو خوانش از حقیقتند ما به ایده مطلق میرسیم.
مقدمه دوم) روش هگل دیالکتیک است که بازگشتش به هراکلیتوس است.
❇️دیالکتیک چیست؟
دیالکتیک از ضرب دو متناقض و تولید سنتز جدید میباشد.
تمام شناخت ما و حقیقت عالم نشانه سیر است.
تز (ایده) × آنتی تز = سنتز (حاصل ترکیب تز و آنتی تز)
مثال:
(وجود) داشتن چیست؟
در ذهن هیچ چیز نمیآید، هگل میگوید: وجود همان عدم است.
وجود (تز) عدم (آنتی تز) = تکامل یا شدن (سنتز)
واقعیت چیزی غیر تکامل نیست.
تکامل تز قرار میگیرد برای آنتی تز دیگری و این روند ادامه دارد.
نظریه تکامل)
اولین نتیجه روش هگل این میباشد که هیچ چیز ثابتی نداریم.
🔆شهید مطهری میگوید: هگل دو جریان به جای میگذارد
۱.ایده آلیسم: هگلی های کهن - دست راستیها - معناگرایان
۲.ماتریالیسم: هگلی های جوان - دست چپیها - ماده گرایان
ماتریالیسم دیالکتیک
هر کدام از این دو شاخه امتداد سیاسی و اجتماعی دارند.
کتاب مقدمه بر جهانبینی اسلامی جلد ۲ جهان بینی توحیدی صفحه ۴۴ توضیح رئالیسم
ماتریالیسم و ایده آلیسم در حال توضیح یگانگی در انسانند.
🚦@Westernstudies
🔹️#گزارش درس غرب شناسی
🔹️استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹️جلسه سی وپنجم
🔹️مقدمه و معرفی جلد ۳ کتاب فلسفه تاریخ
✍امیر مهدی هیزجی
◾نکته: استاد: استاد در ابتدا با پرسشی از بچهها فرمود که مثلاً شما از وهابیها یا سلفیها چه میدانید مثلاً در پاسخ خواهید گفت که از جریانهای اهل سنت حساب میشوند و از افراد افراطی مسلمان هستند و در عربستان هم سکونت دارند و یک حس خشن نسبتبه آنها دارید باید در بهائیت هم همین را در نظر داشته باشید چون انگلیسیها وهابیت را در اهل تسنن و بهائیت را در شیعه درست کردند و وهابیت در عربستان پذیرفته شد و با آل سعود یکی شدند و الان بر عربستان حاکم هستند و در ایران هم قدرت بهائی ها زیاد بود و وزرا و خیلی از افراد قبلاز انقلاب بهائی بودن و حتی مثلاً دانشگاه را هم بهائیها تأسیس کردند.
و در ایران آمدند و از مهدویت شیعه استفاده کردند و ابتدا خود را پیروان امام زمان و سپس خود امام زمان و سپس خدا معرفی کردند و اگر بدانید معبد رئیس این بهائیها هم در اسرائیل است .
ولی در ایران بهائیت پذیرفته نیست و دین ضد انسانی شمرده میشود مثلاً یک شخص بهائی در ایران حق تحصیل ندارند چراکه در ایران بهائیت جزء اقلیتهای دینی شمرده نمیشود و مثلاً احمد الحسن هم الان اینگونه است.
ولی هدف از بیانات ما این بود که بگوییم که الان که مثلاً شما نمیتوانید افکار غربیها را درک کنید و مثلاً آراءشان را تطبیق بدهید بهخاطر ندانستن تاریخ و شخصیتهای آنها است.
و الان قصد داریم که یک مقدار از فلسفهی تاریخ و مبانی تاریخی غرب را به شما بگوییم و اگر میتوانید جلد سوم کتاب فلسفه تاریخ شهید مطهری را تهیه کنید.
◾معرفی کتاب : میتوان گفت که در متفکرین اسلامی کسی از مسئله فلسفه تاریخ بحث نکردهاست و مثلاً اگر شما بخواهید تصور خود را از تاریخ بگویید مثلاً میگویید ابتدا قرون باستان بود سپس میلاد مسیح و سپس قرون وسطی و سپس عصر روشنگری و در آخر عصر مدرن.
ولی فلسفه تاریخ چیزی است که تاریخ را میسازد.
خود تاریخ یک امر انتزاعی است و تصور است و از تاریخ فقط حوادث آن در ذهن ما هست و فقط هم حوادث تأثیرگذار است که در ذهن ما هست ولی اینکه چه چیزی در تاریخ اثر داشته و چه چیزی تاریخ را میسازد و نظریه تکامل تاریخ چیست این برعهدهی فلسفهی تاریخ است.
عدهای میگویند که تاریخ را حکومتها میسازند مثلاً ما اگر کتابهای مدرسه خود را مشاهده کرده باشیم از این مبنا در آنها استفادهشده است .
ولی ایدههای دیگری هم در میان است و یکی از کسانی که ایده دارد و ایده آنهم مهم است شخصی بهنام مارکس است که با روش دیالکتیکی که توضیح میدهد راجعبه تکامل تاریخ میگوید: زندگی ما را اقتصاد میسازد و تاریخ را هم اقتصاد میسازد که سیر آن اینگونه است که ابتدا یک تولید مازادی صورت میگیرد سپس به وسیله این تولید مازاد طبقات اجتماعی صورت میگیرد و اصل این تولید هم با ابزار تولید شکل میگیرد پس درنتیجه ابزار تاریخ را میسازد چون ابزار اقتصاد درست میکند اقتصاد هم طبقه اجتماعی درست میکند و به وسیله ایجاد طبقه تضاد شکل میگیرد در جامعه و در اثر همین تضادها و تز و آنتیتز ها است که تاریخ شکل میگیرد.
◾نکته: این طبقات اجتماعی که شکل میگیرد اکثریت این جامعه قشر متوسط و خاکستری هستند و اینها هستند که موتور متحرک جامعه هستند و بعد خواهیم گفت که قشر سومی هم شکل میگیرد بهنام بورژوا که اینها کالاها را از دست ثروتمند ها میگیرند و در جامعه پخش میکنند و نوعی واسطه محسوب میشوند و بهشدت تابع منافع و ثروت خود هستند و کمکم بورژواها فرهنگساز جامعه میشوند و کمکم چیزی بهنام ارزش دیگر در جامعه وجود ندارد و فقط منافع اقتصادی است که آنها در نظر میگیرند و این خودش نوعی نگاه لیبرال است.
🚦@Westernstudies
#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و ششم
🔹معرفی کتاب فلسفه تاریخ_آنارشیسم
✍ تنظیم از: امین حسین مهدیان
🔵درجلسات قبل مطالبی درمورد چپ ها و راست ها که بعد از هگل به وجود آمده اند بیان کردیم و یک کتاب معرفی کردیم به نام فلسفه ی تاریخ نوشته ی استاد مطهری
🔸در ادامه کلاس اشاره شد به رمان دنیای سوفی که داستان دختربچه ایست که به بهانه این داستان یک دور فلسفه غرب در این رمان مطرح میشود.
🔸 کتاب دیگری هم معرفی شد به نام 93 که اخرین کتاب ویکتور هوگو است(نویسنده فرانسوی مسیحی بوده اما به کلیسا انتقاد داشته) این کتاب داستان سال1793 فرانسه است که انقلاب فرانسه به پیروزی میرسد و در آن زمان برای اولین بار بشر به دموکراسی میرسد اما کم کم در ضمن این داستان این سیستم را نقد میکند. این کتاب داستان یک شاهزاده است که از ابتدای انقلاب به مردم میپیوندد و برعلیه پادشاهان و کلیساها اقداماتی انجام میدهد. معلمین شاهزاده ها در دوره رشد اموزشی شان کشیش ها بودند. درجریان حمله به یک کلیسا کشیشی دستگیر میشود که معلم همین شاهزاده بوده است و چالش هایی که در ادامه برای او به وجود می اید داستان را جلو میبرد
🔸کتاب دیگری که معرفی شد قلعه ی حیوانات نوشته ی جورج اورول که کتاب ضد کمونیسمی است برای رد انقلاب.
🔸همچنین کتاب جنگ و صلح تولستوی هم معرفی شد
اما بحث کامل فرهنگ غرب و هالیوود به جلسات بعدی حواله داده شد
🔵توضیح کتاب فلسفه ی تاریخ: ما در جلسات قبل مقدماتی را مطرح کردیم:
1⃣اینکه ما تاریخ را چه چیزی میدانیم و معنای تاریخ چیست
2⃣اینکه چه چیزی تاریخ را میسازد
♦️همچنین نظریه مارکس درمورد تکامل تاریخ مطرح شد که قائل بود ابزار تولید تاریخ را میسازند و باعث تغییر ساختار اجتماعی در هر برهه ای از تاریخ میشوند که شهید مطهری این نظریه را دراین کتاب نقل و سپس رد میکنند به این بیان که نظریه فطرت در مقابل این نظریه مارکس است و معتقدند که ابزار تولید معلول تکامل انسان هستند و نه علت آن
🔵نکته ای درمورد آنارشیسم ها: در جلسات قبل گفتیم که سوسیالیسم ها قائل به دخالت حداکثری دولت بودند اما لیبرال ها معنای دیگری برای دولت بیان میکنند.
توضیح آنکه در زبان لاتین مفهومی داریم به اسم آرشه یا آرخه که دو معنا دارد:
1⃣یکی معنای ریشه هستی و مادة المواد در هستی
2⃣دیگری به معنای نظم
و این نظم اگر بخواهد منفی شود میشود آنارشه و اگر بخواهد تبدیل به یک مکتب شود میشود آنارشیسم. این اصطلاح به افرادی گفته میشود که مخالف نظم اجتماعی هستند.
سوسیالیسم ها متهم به آنارشیسم بودن هستند. آنها معتقدند دولتی که آدام اسمیت و لیبرال ها معنا میکنند یک نهادی است برای حفاظت از سرمایه ی طبقه ی ثروتمند و این معنا برای دولت را قبول ندارند.این موضوع یکی از اختلافات مارکس با ادام اسمیت است. همچنین سوسیالیسم ها قائلند که اگر مفهوم مالکیت به وجود نمی امد اصلا نیازی به دولت نبود.
🔰 اما سوال اینجاست که حالا که مالکیت به وجود آمده باید چکار کرد؟
♦️ در این زمینه لنین قائل به پرولِتاریا است به معنای دیکتاتوری طبقه کارگر ها. لنین میگوید چنین دیکتاتوریی بهتر است از آن دولتی که لیبرال ها معنا میکنند. اما بعد ها خود سوسیالیسم ها هم این مفهوم را رد میکنند و سوسیالیسم تعدیل شده مشکلی با مفهوم دولت ندارد.
🔵توضیح کوتاه از نظریه تکامل تاریخ مارکس: درواقع چون مادی گراها همه چیز را ماده میدانند قائلند که این ماده است که اخلاق میسازد و باعث رشد میشود پس تمام پیشرفت ها و تکامل انسان را به مادت برمیگردانند برخلاف ایده آلیسم ها که معتقدند معنا باعث این امور میشود و نه ماده
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و هشتم
🔹دوره فئودالیسم و ویژگیهای این دوره
✍محمدرضا زارع
توضیحاتی در مورد دوره برده داری داده شد و ما در این جلسه سعی بر این داریم که دوره بعد از بردهداری یعنی دوره فئودالیسم را توضیح دهیم.
ما باید غرب شناسی را از چند جهت معرفی کنیم:
۱) فکریو فلسفی
۲) اجتماعی و جامعه ،تمدنی واقتصادی
🔸توضیح: در دوران برده داری در مورد تمدن آنها باید گفت که اول به صورت قبیلهای زندگی میکردند پس از آن تبدیل به ملوک الطوایف شدند و سپس تبدیل به شهر و سپس کشور و حکومت مستقل شدند.
۳) ساختار سیاسی و حکمرانی و بین المللی در تاریخ
🔸توضیحی در مورد تمدن و هویت شخصی هر فرد در جامعه فئودالیسم: نام دیگر فئودالیسم سرواجی است، در این دوره فرد کشاورز در زمین خودش مشغول بهکار میشد ولی این محصولات را به ارباب ها میدادندو آنها را میفروخت و این دوره از جهتی شبیه دوره بردهداری است چون کشاورز و برده هیچکدام تامالاختیار نمیباشند و هر دو مالک و اربابانی دارند.
🔸شهید مطهری در کتاب فلسفه و تاریخ جلد ۳ صفحه ۲۴۲ میگویند:
اولین ویژگی دوره فئودالیسم این است که اربابان در دوره بردهداری مالک بردهها بودهاند یعنی میتوانستند آنها را وادار به هر کاری بکنند و حتی میتوانستند آنها را به قتل برسانند ولی در فئودالیسم ارباب های کشاورزان تام الاختیار نسبت به کشاورزان نیستند بلکه فقط کشاورزان برا آنها کار میکنند.
دومین ویژگی ملوکالطوایف بودن است: به این صورت که در یک منطقه چند قبیله وجود داشته است که که برای این قبایل یک رئیس وجود دارد و در دوران فئودالیسم که طوایف تبدیل به روستا شدند برای هر کدام از روستاها کدخدایی وجود داشت که امور روستا را در دست داشت سپس روستاها تبدیل به شهرها و کشورها شدند و و کدخداها جای خود را به سلطان ها و حکام دادهاند.
🟠دوره بروجوازی(دلال ها)
زمانیکه محصول های کشاورزان بدست میآمد کشاورزان ناچار بودند که این محصولات را به اربابهای خود دهند و اربابان نیاز داشتند این محصولات را یک فردی به فروش برسانند بنابراین اربابان تصمیم گرفتند افرادی را برای این مسئولیت قرار دهند، بعد از اینکه افراد دلال این مسولیت را به دست گرفتند، محصول های اربابان را میگرفتند و به روستاهای دیگر میرفتند و آنها را میفروختند و محصولاتی که در آن روستا بود را به روستای قبلی به فروش میرساندند، بههمین ترتیب شد که دلالها افراد دنیادیده و اهل تجارت شدند و کمکم دسته سوم بهنام دسته دلالها درست شد و شکل گرفت. و دلالها محصولات را از اربابان می میخریدند و کمکم دلالها خود صاحب درآمد شدهاند و بههمین گونه رقابت بین اربابها و دلالها رخداد که اگر ارباب محصولات خود را زیر قیمت نمیفروختند به سراغ اربابهای دیگر میرفتند.
در همین زمان شورشی بین رعیتها و اربابان رخ داد که دلالها آن را پایهگذاری کردند. و سپس اربابها از بین رفتند و دلالها به فکر تضمین مال کشاورزان افتادند و کمکم مقدمه دولتسازی پیشامد و در همین زمان ماکیاولیسم رخ داد، بنابراین مردم به سمت دلالها روی آوردند و ثروتهایشان را نزد دلالها سپردند و کشاورزان از زیر بار کشاورزی آزاد شدند و مالک زمین خود شدند بنابراین دلالها بهجای اینکه تعداد کمی ارباب پولدار داشته باشد حالا چند برابرکشاورز سادهلوح داردو راحت تر میتوانند به درآمد بیشتری برسند.
دوران فئودالیسم مخصوص مغرب زمین بوده و در مشرق زمین هستند نفوذی وجود نداشته است.
این از توضیحات دوران فئودالیسم بود، بعد از این دوره پیدایش دولتها شکل میگیرد که در جلسه بعد به آن اشاره میشود.
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه سی و نهم
🔹 شکل گیری بانک ها و توضیحاتی پیرامون مسائل اقتصادی
✍ محمد مهدی عابدی
یک اسکناس، بهخودی خود ارزشی ندارد، بلکه پشتوانه است که به آن ارزش میدهد، یعنی قدرت خرید آن اسکناس،
در واقع حجم نقدینگی نشان از مقدار معینی از سرمایه مثل طلا دارد، یعنی بهعنوان مثال اگر کشوری پنجاه تن طلا داشته باشد، میزان اسکناس و پولی که نزد مردم است هم به اندازهی پنجاه تن طلا میشود.
حالا اگر دولت، بدون نظر به این سرمایه و بدون پشتوانه پول چاپ کند، به هر یک از این اسکناسها میزان کمتری از طلا اختصاص خواهد گرفت، بنابراین ارزش پول کمتر خواهد شد، چون حجم پولها از اندازه واقعی خود نسبت به طلا بیشتر شده است، بنابراین اگر دیروز میشد با صد هزار تومان جنسی را خریداری کرد، امروز همان جنس را باید با دویست هزار تومان خریداری کرد.
از چاپ پول نمیتوان برای مهار تورم استفاده کرد، بلکه صرفاً میتوان از آن برای مهار رکود استفاده کرد.
پشتوانه پول کشورها میتواند میزان تولید ناخالص ملی هم باشد، یعنی شما با تولید و ارائه خدمات، خلق پول میکنید. مثل اینکه دولت نفت استخراج کند، هر بشکه نفت حجمی از اعتبار دارد، بنابراین میتوان بهجای این اعتبار، پول چاپ کرد. دولت بهجای اینکه این کار را انجام بدهد، خودِ نفت را میفروشد و از آن، ارزآوری میکند. بنابراین نفت هم پشتوانه برای پول شد.
از طرفی تولید هم پشتوانه است. مثل اینکه کشوری تسلیحات تولید کند و به دیگر کشورها بفروشد و با این کار ارزآوری کرده و ارزش پول خود را بیشتر کند.
اما مراودات بین کشورها و انسانها، از همان اول به این شیوه و با اسکناس یا اعتبار نبوده است. بلکه انسانها در ابتدا برای برطرف کردن نیازهای خود، کالا تبادل میکردند، یعنی کالاهای خود را در عوض کالای دیگران، مبادله میکردند. کمکم مردم به این روی آوردند که شیء باارزشی زیاد را، بهعنوان وجه برای تبادلات خود استفاده کنند، چون خیلی وقتها، اشخاص اجناسی را میخواستند ولی مایل نبودند اجناس دیگران را بگیرند، و بالعکس.
به مرور زمان، این شیءِ باارزش تبدیل شد به همان طلا و نقره. بعدها جای اینکه مردم به همدیگر طلا و نقره بدهند، از سکهها و ضرب سکه استفاده کردند، هم بهخاطر اطمینان خاطر از واقعی بودن طلا یا نقره، و هم برای تبلیغ و نشاندادن فرهنگ و تمدن کشورها. این سکهها ثروت مردم بودند.
در مرحله بعد، مردم سکه هایشان را بهخاطر عدم امنیت و بهخاطر حجم بالای سکهها و سختی نگهداری و حمل کردن، نزد بزرگی از مردم، که معتبر و امانتدار و دارای زیردستان زیادی بود میبردند تا از ثروت خود محافظت کنند، بعد از گذشت مدتی، بهخاطر کثرت مراجعات به این اشخاص، این افراد ثروت مردم را میگرفتند و رسیدی به آنها میدادند که میزان امانتی فرد را نشان میداد، مردم هم میرفتند و با این کاغذها از دیگران خرید میکردند و به فروشنده میگفتند برود و جای پول، از امانت دار طلا بگیرد. بهمرور زمان فروشندهها نیز بهجای اینکه رسید و امضاء از طرف مشتریِ خود برای امانتدار ببرند تا طلا بگیرند، به استفاده از کاغذها روی آوردند و آنها هم از کاغذها برای خرید استفاده کردند، بعداً چون میزان این مراجعات به امانتدار خیلی زیاد شده بود و استفاده از کاغذها هم رواج پیدا کرده بود، خود امانتدار شروع کرد به چاپ این کاغذها و دادن آنها به صاحبان طلا، برای همین چیزی به اسم پول اعتباری شکل گرفت.
پساز مدتی، خود امانتدار گفت، طلاها نزد من بماند و شماها از کاغذها برای خریدوفروش استفاده کنید. هر وقت هم که خواستید، بیایید طلاها را از من خریداری کنید.
بهمرور زمان هم بانکها شکلگرفتند، برای این است که برای بانکها اعتبار مهم است.
در کشوری مثل ایران، بانکها را دولت ایجاد میکند. ولی در کشوری مثل آمریکا، سرمایهدارها هستند که بانک را ایجاد میکنند و برای همه بانکها هم یک بانک مرکزی تشکیل میدهند. مشتری بانک مرکزی، خود بانکها هستند، یعنی تمام بانکهای عادی در بانک مرکزی حساب دارند. برای همین است که بهعنوان مثال، میتوان از خودپردازِ بانک تجارت، با کارت بانک ملی، از حساب بانک ملی پول برداشت کرد، چون بانکها به وسیله شبکه ی بانک مرکزی باهم در ارتباط هستند که مجموعه شتاب را تشکیل میدهد. بنابراین شما از بانک تجارت پول برنمیدارید، بلکه خودپرداز بانک تجارت، صرفاً سختافزار بانکی خود را در اختیار شما قرار میدهد.
سوال: چرا نقدینگی موجب تورم میشود؟
🚦@Westernstudies
🔹#گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سید مجتبی امین جواهری
🔹جلسه چهلم
🔹کتاب فلسفه تاریخ/ جلد٣/ صفحه ۲٣۶
🔹عنوان : انتقال فئودالیسم به بروژوآ
✍🏻حسن احمدی منش
🔸هر نوع بی معنایی و پوچ دانستن عالم یک نوع، نهیلیسم است.
نکته: از نظر پست مدرن، ذات مدرنیته، نهیلیسم است. به همین دلیل یک دید انتقادی به مدرنیته دارد. زیرا مخالف این تفکر و اندیشه است.
🔸بروژوآ: در روند تاریخ به زمانی میرسیم که فئودالیسم، توسط یک گروه تجار که متشکل از رعیت های با تجربه بود متزلزل می شود.
این افراد، رعیت ها را برعلیه اربابان خود تحریک میکردند و به تدریج نظام فئودالیسم را متزلزل کردند.
🔸بعد از انقلاب بزرگ فرانسه، شعار ناپلئون بُناپارت آزاد کردن انسان ها بود و برای تغییر و ریشه کن کردن فئودالیسم جنگ می کردند. مانند شعار آمریکا برای ورود به عراق، (آزاد کردن مردم عراق از دست صدام)
🔸نکته : در قرن ١٨، انقلاب صنعتی شکل می گیرد و رباط و ماشین جایگزین انسان ها می شود، بروژوآ ها، کارخانه داران می شوند، و کاملا نظام فئودالیسم فرو می پاشد.
🔸نکته: در فضای فئودالیسم، پول و مبادلات، بسیار محدود بود. لکن از بعد از بوجود آمدن بروژوآ، پول ها و مبادلات افزایش بسزایی یافت.
نکته: در زمان فئودالیسم، پول وجود داشته، لکن میان مردم رواج نداشته و اکثر معاملات مردم با تبادل کالا به کالا انجام میشده.
🔸نکته: بروژوآ کاری کرد که معادلات جابجا شدند و کار به جایی کشیده شد که، خود اربابان، محتاج بروژوآ شدند.
🔸در طول تاریخ بروژوآ به قدری روند سعودی داشت، که یک طبقه اجتماعی را تشکیل داد و بعنوان طبقه متوسط جامعه معرفی شد.
نکته: دو طبقه دیگر نیز وجود دارد.
الف: طبقه پایین، که همان طبقه کارگری می باشد.
ب: طبقه برتر، این طبقه متشکل از ابر تجار و ابر بروژوآ ها است، که سرمایه ترین افراد محسوب میشوند.
🚦@Westernstudies
🔷️️#گزارش درس غرب شناسی
🔷️استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔷️جلسه چهل و یکم
🔷️سرمایهداری _انقلاب صنعتی
✍️تنظیم از: محمدمحسن دهنوی
به عنوان مقدمه انقلاب صنعتی، تاریخ آن، کشور مبدا شروع آن، انقلاب صنعتی در حوزه تغییر بافت اجتماع و عملکرد انقلاب صنعتی در قبال بروژو ها و کارگرها را بررسی مینماییم.
ماشین ابزاری که باعث تغییر کمی هم (تولید و هم نیروی کار) میگردد.
*مطالعه کتاب فلسفه تاریخ شهید مطهری جلد ۳ صفحه ۲۵۴
*مطالعه کتاب فلسفه تاریخ شهید مطهری جلد ۳ صفحه ۲۵۷
سه نظریه اثر ماشین:
⭕️ماهیت ابزارها تغییر نکرده
⭕️اختلاف در نیروی محرک
⭕️ماشین تفاوت ماهوی دارد در توضیح این مسئله باید بگوییم: جنس فعالیت ماشین خارج از توان انسان است ابزار آنقدر مهمند که تمام سختی رسیدن به سوخت آن را ابرقدرتها به جان میخرند.
*بحث در مورد یک مقاله آینده پژوهی در ۳ موضوع (اینترنت اشیا برق خورشیدی پرینتر سه بعدی)
*شرکتهای بزرگ در آینده به این روی میآورند که خدمات خود را رایگان ارائه دهند و درآمد خود را از جای دیگری تامین نمایند. در آن زمان رقابت دیگر روی کالا نیست بلکه در امور انسان دوستانه رقابت انجام میگیرد
‼️جمله ای که بعد بیشتر آنرا توضیح خواهیم داد: امپریالیسم تجمیع بروژوهای کوچک است ذیل یک هلدینگ بزرگ که در تعامل با هلدینگهای دیگر است.
🚦@Westernstudies
🔹 #گزارش درس غرب شناسی
🔹استاد سیدمجتبی امین جواهری
🔹جلسه چهل و دوم
🔹 انقلاب صنعتی و تاثیر آن بر بافت اجتماعی
✍ تنظیم از: مصطفی جعفرزاده
🔺 مقدمه بحث:
کشاورزی خیلی پیچیده نبود.
اما ماشینیسم و کشاورزی صنعتی یک تخصص و مهارت خاص میخواهد.
مثلاً اگر شما ده دقیقه به کسی یاد میدادی چگونه شخم بزند، درو کند یا بذر بکارد آن کار را یاد میگرفت و به مرور حرفهای میشد؛ اما اگر بخواهی برای ایرانخودرو ناظر بذاری باید هفت، هشت سال درس خوانده باشد.
انقلاب صنعتی باعث تقسیم نقشهای کار در جامعه شد و آنقدر این نقشها زیاد شد و پیچیدگی پیدا کرد که دیگر یک نفر نمیتوانست چند کار را انجام دهد.
تقسیم علم از گذشته بوده اما نه آنقدر که نقش جامعه را ایجاد کند
این ماجرای تغییر ماهوی است.
مارکس میگوید ابزار اصیل است.
اما اگر ما بر خلاف مارکس به ابزار اصالت ندهیم میتواند در فرهنگ هضم شود.
و هضم شدنش هم به این است که بد نیست از این ابزار استفاده شود.
نقش کارگر کارخانه بعد از انقلاب صنعتی شد نقش خانوادهاش نسبت به خودش قبل از انقلاب صنعتی یعنی پرستاری از ماشین
اتفاق بعد از انقلاب صنعتی این بود که نوع نگاه به عالم متکثر شد یعنی هرکس با توجه به تخصص خودش به عالم مینگریست.
این نقشها، زیست و روش زندگی متناسب با خودشون رو گرفتن
تنها چیزی که برای این فرد مهم هست ماشینی است که با آن سر و کار دارد.
از این رو قسمتی از علم به فرد منتقل میشه که بعد توی کار و فن بدردش میخوره
بافت علم در دانشگاه اینگونه است که اگر دانشجو بخواهد درسش را بخواند اصلا چیزی از دین و وحی و...نمیفهمد. منطق علومی که در دانشگاه هست اینگونه است.
علم دین خاصیتی دارد که میتواند انسان را علامه کند نه فقط عالم.
ابن سینا معتقد است کسی که علم را از بالا شروع کند (مادر علوم) میتواند علوم مختلف را تحلیل کند.
ما معتقدیم که در منطق جهانبینی شما باید سطوح بالاتر را به دانشجوی آن رشته بگویید. به عنوان مثال دانشجوی شیمی، باید فلسفه مبانی شیمی را بداند.
چرا کسی از منجمها از نجوم خدا را نمیفهمد، چه میشود که کسی نجوم میخواند ولی خدایی را برایش احساس نمیکند؟!
چون میگوید من با قبلش کار ندارم
(مکتب پراگماتیسم: فایدهگرایی)
گوش ما ارتعاش هوا را پردازش میکند
حالا این جوهر و عرضش چیست؟
مقولهاش؟ علتش؟ ماهیتش؟
این ها میشود فلسفه علوم.
حکمت اسلامی باید امتداد پیدا کند تا به اینها برسد.
همانطور که مالکیت باعث شد تکثر بوجود بیاید، خود انقلاب صنعتی هم موجب تکثر شد.
این تکثر موجب از بین رفتن عاطفه و فهم مشترک میشود. و این تکثر هرچند موجب تکامل جامعه میشود سبب نقص فرد میگردد.
پس انسانیت مشترک میان آنها کجا رفت؟ انسان تبدیل به یک ابزار میشود. و این نوعی از خودبیگانگی است.
همین موضوع یکی از پایههای سیاسی اجتماعی برای نهیلیسم است.
کانون اصلی که خدا بود از بین رفت، انسان نتوانست جایگزین بشود زندگی بی معنا شد.
🚦@Westernstudies