ــبَرایِمسلماناݩجُز
پایانِهجرِنرگسچیستآرزو؟:)...
اِمشب..؛
خودت را از خودت،
طلب کَردمــ (:🌱✨
ــخُدایِآسمانِمن!..
@Witness
هدایت شده از تبادلات لیستی ضحی
📣دنبال کانال خوب به درد بخور میگردی؟
ما برات پیداش کردیم👌
🔵💙🔵💙🔵💙🔵💙🔵💙
💙🌷#رژ بدون سرب با رنگ های خوراکی 10%تخفیف
🔵🌷eitaa.com/joinchat/454557730Cc14e44af32
متن ها و تصاویــــــــــر زیبا
eitaa.com/joinchat/2751463426Ce6a6f5c7e2
ترڪ #گناھ با زندگے #مہدوے میࢪیمـ سمت خــدا
eitaa.com/joinchat/227999768C133c0581c9
بیا ...بخند...برو...بممممب خنده
eitaa.com/joinchat/3364749332C2951413ab2
آوای #عشق (رمان شبانه)
eitaa.com/joinchat/2591752210C9cdc34460e
٭•تم ،استیڪر و عڪسنوشتہهای دخمݪونہ•٭
eitaa.com/joinchat/2723217428C472f571056
گلچین شهدایی آلبوم شهدا ورق زدن دارد
eitaa.com/joinchat/3665952790C6b805ee54f
ست روسری و کیف 40 تومن
eitaa.com/joinchat/3588620323Cccf3402581
مفتکده ی لباس زنانه
eitaa.com/joinchat/4054319138C74e47698e3
مانتو شیک واسه عید میخوای بیا اینجا
eitaa.com/joinchat/3576627235C69fd44d22d
کانال منتظران ظهور
eitaa.com/joinchat/4028235810Cc6584ea4f7
کانال شهید جهاد مغنیه
eitaa.com/joinchat/4261609507C3017934d85
لینکدونی
eitaa.com/joinchat/4006084630C05492e8e5a
دلنوشته های ناب
eitaa.com/joinchat/45088804C42d915ad52
شیک پوش
eitaa.com/joinchat/2868445187Cbeb8d9ed44
لباس بخر اول چکش کن بعد پولشو دم در بده
eitaa.com/joinchat/3511222308C7c889afbf7
ست روسری و کیف 40 تومن
eitaa.com/joinchat/3588620323Cccf3402581
لباس های شیک و عالی واسه عید میخوای ک تک باشی
eitaa.com/joinchat/42598433Ce24fd2ac7d
از بهترین کانال های مهدوی
eitaa.com/joinchat/361955362Cabb4704577
رادیو چهرازی
eitaa.com/joinchat/3148152864C730b1508f0
سًٌٍُِِٰٖٔـڪًٍِْوَُټََُُِْٓ
eitaa.com/joinchat/3682533405C35f35a98a7
از چادرم تا شهادت
eitaa.com/joinchat/2702180365Cf4e50ac7e8
#آموزش_گلدوزی_برجسته
eitaa.com/joinchat/310444056C6058351c5c
آذربایــــجان موسیقی سی (تورکیش موزیک)
eitaa.com/joinchat/3136421907C6901d435df
علمدار کربلا
eitaa.com/joinchat/2349137922Ce775ef15c1
شروع خیاطی از صفر، کاملاً رایگان
eitaa.com/joinchat/1011744797C1e389cc03f
حکیم #حسین_خیراندیش
eitaa.com/joinchat/3245539350C2cde20da33
پروفایلتو شیک انتخاب کن
eitaa.com/joinchat/3568435232Cd80a593f44
بهائیت شناسی
eitaa.com/joinchat/830341121Cca0f94fa66
💙🌷خط اخم و لبخند و جوش ولک صورتت رو محو کن10%تخفیف
🔵🌷eitaa.com/joinchat/454557730Cc14e44af32
🔵💙🔵💙🔵💙🔵💙🔵💙
@tab_zoha
✅🌸پاک ترین کانال های مفید ایتا را در تبادل کده ها بیابید🌸✅
〰️〰️🍃🌺💐🏴💐🌺🍃〰️〰️
💗 درمان و پیشگیری بیماریها با طب سنتی اسلامی
🇮🇷eitaa.com/joinchat/3427794975Cfb7c775934
💗از چادرم تا شهادت
🇮🇷eitaa.com/joinchat/2702180365Cf4e50ac7e8
💗استیکر های متنوع مذهبی «دعا وصلوات»
🇮🇷eitaa.com/joinchat/2329804832Cd55e8d8547
💗«حکایات و پندیات»
🇮🇷eitaa.com/joinchat/4118413343Ca8f695bfad
💗حریم_مهر(تربیت کودک)
🇮🇷eitaa.com/joinchat/1686962179C2b4fd30d4f
💗کانال لباسبچه پانیز
🇮🇷eitaa.com/joinchat/4205051924C5f95ce557d
💗ست روسری و کیف 40 تومن
🇮🇷eitaa.com/joinchat/3588620323Cccf3402581
💗مشاغل درامدزا مخصوص بانوان
🇮🇷eitaa.com/joinchat/3397713952C235b96a6a6
💗شیکترین ژله ودسرهای مجلسی
🇮🇷eitaa.com/joinchat/3947233301Ca31f285615
💗عروسک های دستباف فاطمه
🇮🇷eitaa.com/joinchat/3108700161Cc60482f1b0
💗آموزش_گلدوزی_برجسته
🇮🇷eitaa.com/joinchat/310444056C6058351c5c
💗أیْنَ مَهْدِیُونْ(یاوران مهدی)
🇮🇷eitaa.com/joinchat/1655308295C37341673e6
💗پخت شیرینے هاے عید،در منزل
🇮🇷eitaa.com/joinchat/1461846038Cd71c379eda
💗گلچین شهدایی آلبوم شهدا ورق زدن دارد
🇮🇷eitaa.com/joinchat/3665952790C6b805ee54f
💗آشپزخونہ ایے،ایده آل با غذاهاے خوشمزہ
🇮🇷eitaa.com/joinchat/3142582291C1dee8c2081
💗 کانال دانشجو 🎓
🇮🇷eitaa.com/joinchat/1849098260C9d04faf359
💗کمال بندگی
🇮🇷eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
〰️〰️🍃🌺💐🏴💐🌺🍃〰️〰️
💥 جایگاه #ویژه (تبلیغ شما در #همه لیست ها)
کانال ویژه کرونا🦠 😷🤒
(همه چیز در مورد #کرونا)
🦠 eitaa.com/joinchat/25165861Cb8c7c1c5a3
●----------●----------●----------●----------●
#تبادلکده_ها (معرفی کار و کانال شما #رایگان )
💟 تبادلات لیستی تبادلکده ها:
🆔 @tabadolkadeha
#لیست8اسفند
هدایت شده از °•|از چادرم تــــــا شهـــادت|•°
ناب ترین ڪاناݪ هاے لینکدونی تخصصی مذهبی، حوزوی و مفید ایتا را دنبال کنید✅
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖
✅ بزرگترین اجتماع علما و مداحان بزرگ
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
☘ اخبار و علائم ظهور و وظایف منتظران ...
eitaa.com/joinchat/1048248322C5677d329bf
☘دنیای استیکر و پروفایل مذهبی
eitaa.com/joinchat/2936799252C7ed70d8338
☘قطعه شهدا"پاتوق عاشقان شهدا"
eitaa.com/joinchat/3346071554Cb1ab6bb165
☘گرافیست شهدا
eitaa.com/joinchat/248971288Cdf6b9157b2
☘درس حکمت ومعرفت
eitaa.com/joinchat/4280746001Ce24584ec87
☘از چادرم تا شهادت
eitaa.com/joinchat/2702180365Cf4e50ac7e8
☘گلچین شهدایی آلبوم شهدا ورق زدن دارد
eitaa.com/joinchat/3665952790C6b805ee54f
☘استــوری و پروفایل شیـــک مهدوی
eitaa.com/joinchat/2885287938C5bfa3860e9
☘چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟
eitaa.com/joinchat/1875640339C4f4a70819d
☘حل مشکلات با دعا
eitaa.com/joinchat/1940455429C76f2863e88
☘عاشِقانـھهاے طَلَبِگــے
eitaa.com/joinchat/2046623755Ce196d147aa
☘💢ویژه:دستآوردهایمجازی طلابومذهبیون
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖
🌺 #لینکدونی_تخصصی_حوزوی_مذهبی 🌺
شامل گروه ها و کانالهای مذهبی، حوزوی و مفید
(جهت ثبت،تبلیغ،شرکت در بزرگترین تبادللیستی)
eitaa.com/joinchat/3630759937C6c810e67cf
جایِ شمــا خالــی است ...
ما به شمــا خیلی احتیاج داریــم...
#اللهمعجللولیکالفرج
...♡
هدایت شده از °•|از چادرم تــــــا شهـــادت|•°
💚 ﺩﻋﺎﻱ ﻓﺮﺝ 💚
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،
وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،
وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،
اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً
كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ،
وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
💛 دعای سلامتی 💛
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه
في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة
وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا
حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا
@Witness
التماس دعا🌸🦋❤️
هدایت شده از °•|از چادرم تــــــا شهـــادت|•°
#پارت 161
اصلا از اولم می خواستیم بریم خونهی دایی رسول، دیگه زن دایی روشنک اصرار کرد امدیم اینجا. با خودم گفتم خدایا خودت کمکم کن چیزی بگویم که خیالش راحت بشود.
روی تخت نشستم و گفتم:
– میشه تو و عمه یه لطف بزرگی به من بکنید؟
کنجکاو گفت:
ــ چی؟
ــ اینجا بمونید تا منم به بهانهیی شما برم خونمون. برام سخته اینجا موندن. خونه ی خودمون راحت ترم.
بعدشم شما چند روز بیشتر اینجا نیستید. من وقت زیاد دارم واسه موندن. خواهش می کنم با موندنتون من رو خوشحال کنید.
نگاهش رنگ شیطنت گرفت:
ــ از دست نامزدت فرار می کنی؟
خندیدم.
–باهاش رودر واسی دارم.
باور کن همین چند دقیقه پیشم مامانم زنگ زد برم خونه. راستش اونم زیاد راضی نیست بمونم اینجا.
کنار چمدانش نشست زیپش را باز کردولباسش را بیرون آوردو گفت:
ــ خب شایدم مامانت حق دارن. عقد که کنید خیال ایشونم راحت میشه.
ــ انشاالله.
ــ عقدتون ما رو هم دعوت کنیدا.
سرم را پایین انداختم.
ــ مراسم نمی گیریم، محضریه.
با تعجب گفت:
ــ عه چرا؟
ــ مامانم با مامان آرش صحبت کرده که می خواد یه عقد ساده و جمع و جور تو خونه بگیره. حالت مهمونی.
ولی مامان آرش گفته، که کیارش موافق نیست و گفته اگه می خواهید فامیلای ما بیان باید درست و حسابی بگیرد. اونم به سبک ما. وگرنه کلا ما نمیاییم.
با چشم های گرد شده نگاهم کردو گفت:
ــ یعنی چی؟ به آقا آرش گفتی؟
ــ خودش می دونه دیگه، از دست اون کاری بر نمیاد، گفتن من فایده ایی نداره، جز این که اختلاف میوفته بینشون. حالا تا مستقل بشیم بزرگتر ها برامون تصمیم می گیرند دیگه. بعد لبخندی زدم و گفتم:
–البته تا اون موقع شاید فکر بهتری به سرمون زد.
اخمی کردو گفت:
–اینجوری که نمیشه، مگه آدم چند بار عروسی می کنه؟
رفتم کنارش جلوی چمدان نشستم و گفتم:
–ــ یه بار. ولی گاهی اتفاقاتی که همون یک بار میوفته تمام عمر برای بعضی ها تکرار میشه و اگه تلخ باشه زهرش همیشگیه. نمی خوام این جوری بشه و با یاد آوری مراسم عروسی یا عقدم اطرافیانم کامشون تلخ بشه. به نظرم یه مراسم گرفتن اونقدر ارزش نداره.
ابروهایش به طرف بالا رفت و گفت:
– پس خودت چی؟ مثل این که تو عروس هستیا.
از این که اینقدر با من راحت حرف میزد احساس خوبی داشتم. دلم دردو دل میخواست. برای همین گفتم:
ــ من از اولم می دونستم که ممکنه همچین مشکلاتی پیش روم باشه، با آگاهی کامل قبول کردم. مادرمم بهم گفته بود که چه مشکلاتی خواهم داشت.
اگه الان از آرش بخوام می دونم همه کار برام می کنه، حتی با برادرش می جنگه و هر کاری من بخوام برام انجام میده. ولی من این رو نمی خوام.
با تعجب گفت:
– ولی هر دختری آرزو داره ، روز عقدش یا شب عروسیش خاص باشه، به سلیقه و خواست خودش باشه.
راحیل جان به نظرم بعدا پشیمون میشی. الان شاید علاقت به آرش باعث شده اینقدر ملاحظه اش رو بکنی.
لبخندی زدم.
– من تو اوج عشق و عاشقی به آرش جواب منفی دادم. حالا که دیگه خیالم راحته که بهش رسیدم.
البته الانم سعیم رو می کنم که به هدفم برسم، ولی با آرامش.
نگاه مرموزی حوالهام کرد و روسری اش را در آوردو گفت:
–آهان، از اون لحاظ، پس معلومه دختر زرنگی هستیا.
حالا چرا بهش جواب منفی دادی؟
کُندی توی حرکات فاطمه مشهود بود. نگاهی به موهایش که خیلی کوتاه بود انداختم.
–داستان داره.
موهایش را برس کشیدو گفت:
– موهام رو به خاطر مریضیم کوتاه کردم. دیگه نمی تونستم بهشون برسم.
–کوتاهشم قشنگه.
آرش از پشت در صدایم کرد.
– برم ببینم چی میگه.
فاطمه فوری چادر رنگیاش را از چمدان در آوردو گفت:
–صبر کن چادرم رو سرم کنم، بعد در رو باز کن.
در را باز کردم دیدم آرش با فاصله از در ایستاده. از این که درست پشت در نبود در دلم ذوق کردم. ناخوداگاه لبهایم به لبخند کش امد. باورم نمیشد مسائل به این کوچیکی من را اینقدر ذوق زده کند.
او هم از لبخند من لبخندزدوگفت:
–من دارم میرم کمی واسه خونه خرید کنم. توام میای؟
نگاهی به لباسم انداختم و گفتم:
–تازه لباس عوض کردم. بعدشم می خوام برم کمک مامان، میشه نیام؟
ــ هر جور راحتی، پس فعلا.
بعد از رفتن آرش به آشپزخانه رفتم تا به مادر شوهرم کمک کنم.
عمه آرام آرام با مادر آرش حرف میزد.
ــ مامان جان بدید سالاد رو من درست کنم.
مادر شوهرم اشاره ایی به یخچال کردو گفت:
– وسایلهاش رو بردار بیار بشوریم.
در حال شستن کاهو بودم که فاطمه امد و پرسید:
ــ مژگان کجاست؟
مامان گفت:
–صبح زود بیدار شده رفت یه کم بخوابه، خسته بود.
عمه صورتش را جمع کردو گفت:
– تخم دوزرده کرده؟
فاطمه پقی زد زیر خنده وگفت:
ــ مامان جان هنوز تخم نکرده قرار بکنه.
عمه پشت چشمی نازک کردو پرسید:
–حالا چند وقت دیگه مادربزرگ میشی؟
مادر قیافه ی حق به جانبی گرفت و گفت:
– اولین نَوس دیگه عمه، می دونی چند ساله توی این خونه صدای بچه نبوده.
تا این بچه دنیا بیاد من نصف عمرم میره.
عمه یکی از ابروهایش را بالا بردو گفت:
@Witness