eitaa logo
باشگاه نویسندگی.
1.4هزار دنبال‌کننده
271 عکس
54 ویدیو
10 فایل
'به نام خدا' . اینجا هستم تا بهت کمک کنم که همیشه بنویسی. پا به پای هم‌ باشیم، اینجا باهام حرف بزن: https://daigo.ir/secret/920567090
مشاهده در ایتا
دانلود
🕵🏻توصیه‌های «لی اسمیت» در مورد رمان‌نویسی 1. روزنامه‌ای محلی را یک هفته بخوان. خبر ماجراهایی را که جنبه‌ی انسانی دارند از روزنامه ببر و به هر یک هم‌چون موضوعی برای نوشتن رمان نگاه کن. 2.در سمساری‌ها و حراجی‌ها به‌دنبال اشیایی بگرد که ممکن است در زندگی گذشته یا حال شخصیت‌هایت از آن‌ها استفاده شده باشد. 3. فهرستی تهیه کن از ماجراهایی که داستان آن‌ها را در کودکی شنیده‌ای. یکی از آن‌ها را با صدای راوی آن بنویس. اگر راوی دیگری هم بوده و ماجرا را یک‌سره طوری دیگری نقل کرده، روایت او را هم بنویس و به امکان بروز تنش های ناشی از وجود تفاوت بین آن‌ها توجه کن. 4. فرض کن شخصیت رمانت برخی از وقایع دوران کودکی خود را فراموش کرده‌است. ببین که به یادآوردن یکی از آن‌ها چطور ممکن است. داستانی را که درباره‌ی زندگی او نقل می‌کنی تحت تاثیر قرار دهد. 5. صحنه‌ای بنویس که نشان دهد شخصیت در جهانی زندگی می‌کند که گویی به آن تعلق ندارد. 6. کارهایی را در نظر بگیر که می‌دانی ممکن است شخصیت‌هایت در روز خاصی از زندگی خود انجام دهند. صحنه یا اولین فصل را به اتفاقی کاملا متفاوت در آن روز اختصاص بده. 7. آخرین جمله‌های رمانت را بر کاغذی بنویس و آن را به دیوار سنجاق کن تا بدانی مقصدت کجاست. نکته❗️ ناچار نیستی که این آخرین سطور را واقعا در پایان داستانت بیاوری. 🏠‧₊˚@WriteClub
استاد بهروز صفرزاده دربارۀ تفاوت مزبور و  مذبور به نکتۀ دقیقی توجه می‌کند و می‌نویسد: 🏏 «مزبور» در عربی اسم‌ مفعول است از مصدرِ زَبْر به معنیِ نوشتن؛ بنابراین، مزبور یعنی نوشته‌شده. «فردِ مزبور»، یعنی فردی که نامش در بالا نوشته شده‌ است. واژۀ زَبور، به معنای کتاب، نیز از همین ریشه است. 🏑| «مذکور» یعنی ذکرشده؛ نام‌برده. نکته❗️ بعضی‌ها از ترکیبِ مذکور و مزبور، «مذبور» را  می‌سازند که غلط است. مزبور با «ز» درست است. مذبور با «ذ» غلط است. 🏠‧₊˚@WriteClub
پروانه های مبحوسِ در دالانِ خاکستر که چشم‌هایشان سویِ اُمید را نمی‌پذیرد همچنان غرق در سیاهی بال‌هایشان به زنجیر درآویخته و وجودشان محوِ در حسرت و افسوس می‌میرد. گاهی به اُمید می‌اندیشند و اما اُمید سیاه تر از همیشه در پندار آنها جوانه میزند. اُمیدی خَموش در محرابِ آرزو‌. چه کسی میداند؟ آن‌ها که در فَرشی از گُل‌های رنگین شناور بودند و هر لحظه با پِلك رویِ هم نَهادن نَفسی می‌زیستند، هَمینان بودند! آری، پروانه هایِ محبوس در دالانِ خاکستر روزی پیله را شکُفتند و روزی فرورفتند. نویسنده‌؛ پارادوکس‌🎭 🏠‧₊˚@WriteClub