پروانه های مبحوسِ در دالانِ خاکستر که چشمهایشان سویِ اُمید را نمیپذیرد همچنان غرق در سیاهی بالهایشان به زنجیر درآویخته و وجودشان محوِ در حسرت و افسوس میمیرد. گاهی به اُمید میاندیشند و اما اُمید سیاه تر از همیشه در پندار آنها جوانه میزند. اُمیدی خَموش در محرابِ آرزو.
چه کسی میداند؟ آنها که در فَرشی از گُلهای رنگین شناور بودند و هر لحظه با پِلك رویِ هم نَهادن نَفسی میزیستند، هَمینان بودند! آری، پروانه هایِ محبوس در دالانِ خاکستر روزی پیله را شکُفتند و روزی فرورفتند.
نویسنده؛ پارادوکس🎭
#باشگاه_نویسندگی
🏠‧₊˚@WriteClub
'چند نکته برای به روی کاغذ آوردن کلمات✨️'
🎻 سهمیه روزانهای را
مشخصی کنید که بتوان آن را مدیریت کرد.
شروع هدفگذاری خوب میتواند حدود سیصد کلمه باشد، ولی به خاطر داشته باشید همچنان که به فرایند نوشتن خو میگیرید این تعداد را افزایش دهید. ثبت روزانهای از خروجی کار خود داشته باشید. آن را روی یخچالتان بچسبانید یا روی در؛ به هر حال جایی ویژه در زندگیتان به آن بدهید.
👜 پانزده دقیقه زمان برای تمرکز کردن کنار بگذارید.
هدفتان رساندن این زمان به یک ساعت یا در صورت امکان بیشتر باشد.
⚰️ جلسه نوشتن خود را با سر زدن به ایمیل یا هر چیزی دیگری غیر از نوشتن شروع نکنید.
🧸 هر چیزی که امکان دارد حواستان را پرت کند خاموش کنید؛ آهنگ رادیو یا تلویزیون.
برخی میتوانند حتی با اینها هم بنویسند، ولی چند روز بدون آنها هم امتحان کنید، شاید عملکردتان بهتر بود.
⌛️ وقتی گیر کردید، از نوشتن آزاد استفاده کنید.
مثل اینکه روی کاغذ با خودتان حرف میزنید؛ مثلاً: میخواهم بفهمم در این صحنه مشکل دو شخصیت با هم چیست. در این فکر بودم...
-اِمی دیردون🖋
#به_نویسنده
#چطور_بنویسیم
🏠‧₊˚@WriteClub
هدایت شده از زیزیگولو؛
.
به قول ان شرلی چه خوب که داره
فردا میشه روزی که هیچ اشتباهی
توش انجام ندادم :) 🌻🍃
.
WhereToRead
واژهها و اصطلاحاتِ گفتاریِ امروز در متونِ دیروز 💬
~ بعضی واژهها و اصطلاحاتِ رایج در فارسیِ امروز متعلق به گونۀ گفتاریِ زباناند و در فرهنگها برچسبِ «گفتاری» دارند.
من ردپای تعدادی از این واژهها و اصطلاحات را در متونِ صدها سال قبل یافتهام. اینک چند نمونه از آنها در سمکِ عیّار (قرنِ ششم) و اسکندرنامه (قرنِ هفتم) و...:
◽️| بدقول
این مرد بدقول و بیوفا و بدعهد است. (اسکندرنامه، ص ۳۲۹)
◾️| بدقولی کردن
شاه او را گفت: چرا بدقولی کردی و از ما بگریختی و در حصار رفتی؟ (اسکندرنامه، ص ۲۱۰)
◽️| به خوردِ کسی دادن
این دارو به خوردِ ایشان دِه. (سمکِ عیّار، ج ۱، ص ۱۹)
گفت به هر وجه که بتوانی باید که این زهر به خوردِ شاه اسکندر دهی که هم در ساعت هلاک شود. (اسکندرنامه، ص ۷۶)
اگر تو را از این حصار به زیر نیارم و به خوردِ سگان ندهم، مرد نیستم. (اسکندرنامه، ص ۳۹۵)
◾️| چهت است (= چهته)
ای برادر میندانم تا چهت است
کهت وطن گه دِیر و گاهی مَزگِت است.
(شیخ روزبهان، لغتنامۀ دهخدا: مزگت)
◽️| خسته و کوفته
سمک گفت ای برادر، تو را به طلبِ خورشیدشاه باید رفتن، که من خستهام و کوفتهام. (سمکِ عیّار، ج ۱، ص ۶۹)
باقیِ زنگیان همه خسته و کوفته با قلعه رفتند. (اسکندرنامه، ص ۳۹۳)
◾️| خوابش آمدن/ بردن
نیک است وقتی که خوابت نیاید، من سخن گویم، یا جزو من پیشت نهم که بنویسی تا خوابت ببرد.
(مقالاتِ شمسِ تبریزی، چ ۱ موحد، ص ۲۵۰)
◽️| دمار از روزگارِ کسی برآوردن
تا او از آن جانب درآید و دمار از روزگارِ تو برآوریم. (اسکندرنامه، ص ۳۲۵)
◾️| دولا
شاه مردی دید سخت پیر و دولاگشته و مژۀ او سفید گشته. (اسکندرنامه، ص ۲۱۳)
◽️| زود باش/ باشید
گفت ای پدر زود باش و در بگشای. (سمکِ عیّار، ج ۱، ص ۷۳)
پس شاه فرمود که هین زود باشید و روزگار مبَرید. (اسکندرنامه، ص ۲۹۵)
#واژه_شناسی
🏠‧₊˚@WriteClub
شب ها پِیدرپِی صدایِ نور را هنگامِ تاریکی خموش میکنند و ما بارِ دگر به اُمیدِ آن روشنیِ حقیقی بیداریم و دالانِ بی فروغی را از نورِ اُمید سیر میکنیم. سرزمینِ ما بارِ دگر لبریز از اشتیاق و محبّت میشود و خاکستری ها رنگِ موج هایِ سرزندهٔ اُقیانوسی آری از آلایش و ناراحتي میشوند. فاصله ها پاك میشوند و هستیِ بیانتهای ذهنِ من سرشار از نجوایِ رسیدن به تندیسِ آرزوها میشود!
نویسنده؛ پارادوکس🎭
#باشگاه_نویسندگی
🏠‧₊˚@WriteClub
باشگاه نویسندگی.
شب ها پِیدرپِی صدایِ نور را هنگامِ تاریکی خموش میکنند و ما بارِ دگر به اُمیدِ آن روشنیِ حقیقی بید
یکی از نویسندههای پایهی باشگاه:"
اگه شما هم خواستید، میتونید متنهاتون رو برام بفرستید: @SoyLaiya