🎏ما همیشه شاهدِ این هستیم که داستانها نوشته میشه و کتابهای جدید نوشته میشه و ایدهها بزرگتر میشن، خلاقانهتر و گستردهتر میشن و البته خیلی وقتها هم هست که میبینیم "تکرار" میشن!🚶🏿♀️
°~مخاطبِ ما به راحتی میتونه کلیشههارو تشخیص بده و همینطور میتونه ایدههای جدید رو ببینه و شگفت زده بشه.🧚🏿♀️
°~به همین خاطره که باید مخالف ذهنشون برید. اگه یه ایده به سرتون میزنه، کنار بزاریدش و غیرقابل پیشبینیترین ایده رو حتی برای خودتون به وجود بیارید.🧘🏿♀️
مثلا چی؟
فرض کنید روی صحنهای کار میکنید که شوهری به خونه میرسه و میبینه یه سارق همسرش رو با چاقو کشته و بالای سرش ایستاده.
اولین چیزهایی که برای واکنش شوهر به ذهنمون میرسن، اینا هستن:
1- شوهر سراغ تفنگش بره و سارق رو بکشه.
2- از خونه بیرون بره و فرار کنه.
3- درجا از ترس سکته کنه.
4- فکر کنه داره خواب میبینه.
و...
اما به نظرتون خواننده شگفت زده نمیشه، اگه شوهر به سمت سارق بره و ازش تشکر کنه؟!
این اتفاقی کاملا عجیب و غیر قابل پیشبینی هست. چرا باید این کار رو بکنه؟ آیا واقعا منظورش این بوده؟
و اینطوری شما یه تیر به کلیشههای مخاطب میزنید و اون را از جاش بلند میکنید.🧨
#چطور_بنویسیم
🏠‧₊˚@WriteClub
🧨فرض کنید چندین شخصیت فرعی دارید و
هرکدوم نقش کوچیکی توی داستان دارن.
~°خب میتونید همهی اونا رو به یه شخصیت تبدیل کنید. چون به خاطر سپردن شخصیتهای فراوان سخته و عملا بار اضافی روی دوش داستان میشن.
~°اگر هم حس کردید یه شخصیت فرعی زیادی پُرکاره، به دو شخصیت تبدیلش کنید و کارها رو تقسیم کنید.
~°اگه شخصیتی مزاحم هدف داستانه و براتون مبهمه، کلا حذفش کنید.
~°توی خیلی فیلمهای اقتباسی هم میبینیم که شخصیتهای فرعی حذف یا ادغام میشن که خط روایی روشن بمونه و شخصیتها کمتر بشن.
#چطور_بنویسیم
#شخصیت_پردازی
🏠‧₊˚@WriteClub