@Elteja -کانال اِلتجا4_6032980525914787339.mp3
زمان:
حجم:
5M
▫️قمر بنیهاشم از گناه نجاتش داد!
#حکایت
#حضرت_عباس_علیه_السلام
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا♡)
@Elteja_tales
@Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی4_6014795338030779986.mp3
زمان:
حجم:
4.71M
🔘 #حکایت زیبایی از عنایات امام حسین علیهالسلام به یک بانوی کربلا نرفته
📚مفاتیح الجنان، ذیل زیارت عاشورا.
#زیارت_عاشورا
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا♡)
@Elteja_tales
#حکایت
✍️اثر رضایت پدر در قبر!
آیتالله آقا سیّد جمالالدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان میفرمودند:
در تخت فولاد اصفهان - که معروف به وادیالسّلام ثانی است، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم الشّأنی در آنجا دفن هستند - جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش میکنیم شما تلقین بخوانید.
ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده بودند. وقتی تلقین میخواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم!
بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر میچرخند و میرقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن.
گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را میزد و پدرش هم گریه میکرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است.
گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر میرفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی میگفتم، به من میگفت: تو که بیسواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست!
ايشان ميفرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید
معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد. پدر و مادرها هم توجّه کنند، به بچّههایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا اینگونه میخواهد
وقتي میخواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان ميفرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لبهایش به خنده باز شد و دیگر از آن بچّه شيطانها هم خبری نبود.
بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را میدیدم، دیدم وجود مقدّس اسداللهالغالب، علیبنابیطالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از اینجا به بعد با من است ...
❗️ لذا او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود (تو كه بیسواد هستی) به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اينقدر حسّاس، ظریف و مهم است.
📚گزیدهای از کتاب دو گوهر بهشتی
#تامل #حکایت
🕊🌷شهید عزیزی که سال ١٣٦٠ به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت و در وصف این شهید می توان همین یک جمله را بیان کرد، شهیدی که حاضر شد سرش بریده شود ولی عملیات (فتح المبین) را لو ندهد.
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند.....و مادر بزرگوارش بعد از بوسیدن رگ های بریده شهید عباسعلی فتاحی دیگر حرف نزد…
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت: امام گفته.
مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد #جبهه.
خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز# شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن..
حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم #عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند
گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد.
گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده!
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
#عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند.
گفتند به مادرش نگویید که سر ندارد.
زمان تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
گفتن مادر بیخیال. نمیشه…
مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین.
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند.
مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید.
و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
شادی روح پاک #شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
🌟😔فقط بدانیم که چه عزیزانی رفتند و چه عزیزانی غریبانه جان دادن تا ما بتوانیم با آرامش ما نفس بکشیم
.
#حکایت 📖
غلامیِ حضرت صاحبالزّمان علیهالسّلام را به چه قیمتی میفروشی؟
از امام جواد علیهالسّلام سؤال شد:
ما لِمَوالیکُم في مُوالاتِکُم؟
چه فایده و آثاری برای دوستان شما در دوست داشتن شما میباشد؟
آن حضرت در پاسخ داستانی را از جدّ بزرگوارشان حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام بیان فرمودند:
مردی ثروتمند از خراسان به قصد دیدار حضرت امام صادق علیهالسّلام راهی مدینهی منوّره شد. وقتی رسید، دقّالباب کرد. خادم حضرت جواب داد:
حضرت منزل نمیباشند.
پس عازم مسجد شد. مرد خراسانی به در مسجد که رسید، دید جوانی به حالت انتظار و آماده ایستاده و قاطری هم بدون راکب در کنار او میباشد. مرد خراسانی از این جوان، جویای حال حضرت شد.
آن جوان جواب داد:
حضرت در مسجد مشغول عبادت هستند؛ و من غلام آن حضرت هستم.
مرد خراسانی خواست از این فرصت استفاده کند؛ پس رو به غلام کرده و گفت:
من ثروت زیادی دارم و حاضرم همهی آن را در اختیارت قرار دهم و در مقابل، تو منصب خود (غلامیٍ) را به من واگذار کن! و من غلام حضرت صادق علیهالسّلام باشم.
غلام گفت:
من باید این مسئله را از امام علیهالسّلام سؤال کنم.
غلام به مسجد رفت و در حالی که از طرح مسئله خجالت میکشید، از امام أرواحنافداه سؤال کرد:
آیا شما از خیری که برای من پیش آید، ممانعت میکنید؟
حضرت فرمودند:
ما خود خیرخواه شما میباشیم، پس چگونه مانع خیر به سوی شما باشیم؟
آنگاه غلام، اصل جریان را مطرح نمود. حضرت فرمودند:
مانعی ندارد، اگر از اینکه پیش ما هستی، خسته شدی میتوانی پیشنهاد مرد خراسانی را بپذیری.
غلام خداحافظی کرد و به نزدیک درب مسجد رفت. آمد که از مسجد خارج شود، حضرت او را صدا زدند و فرمودند:
بخاطر سابقهی کاری که پیش ما داری، تو را موعظهای میکنم:
روز قیامت که فرا رسد، نوری از طرف خداوند بسوی محشر ظاهر میشود و جدّ ما رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به طرف آن نور حرکت مینمایند و نیز جدّم علی بن ابی طالب و سایر امامان علیهمالسّلام پشت سر ایشان قرار میگیرند. آنگاه شیعیان و دوستان ما پشت سر ایشان قرار میگیرند؛ ما هر جا رفتیم آنها را نیز میبریم و در جایگاه خود قرار خواهیم داد.
غلام فکری کرد و گفت:
من میمانم و از شما جدا نخواهم شد!
📔 بحارالانوار، جلد 50
🌿🌿🌿
چه بسیار فرصتهایی که به ارزانی فروختیم ...
بیایید تمرین کنیم که غلامی صاحبالزّمان علیهالسّلام را فروشنده نباشیم!
@Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی4_5791975771903890697.mp3
زمان:
حجم:
9.12M
▪️امید آخر
#حکایت شیعه شدن یک سنی از برکات امام عصر علیهالسلام و عنایات عجیب حضرت معصومه سلام الله علیها به او
🔴🔴آقا امام زمان که جان همه عالم به فدایش، امام زمان تک تک ثانیه های عمرمان است، ما هم در تک تک ثانیه های عمرمان مبلغش باشیم و نام و یادش را زنده نگهداریم😭😭
#لبیک_یا_مهدی
#مهدوی
#سفره_صلوات
#محرم
#غدیر
#سبک_زندگی_مهدوی
@Elteja | کانال اِلتجاHekayat Marhom Mola mohamad sadegh.mp3
زمان:
حجم:
7.57M
📚داستان_های_مهدوی
▫️سه دعای توصیه شده از سوی امام عصر علیه السلام برای رفع فقر و بیماری...
#حکایت ملا محمدصادق عراقی.
صوت ادعیه در داخل حکایت موجود است.
📚 مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز صبح.
#توسلات_مهدوی
https://eitaa.com/joinchat/147980948C437107759c
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
@Elteja | کانال اِلتجا4_6003644052447169946.mp3
زمان:
حجم:
4.34M
📚 داستان_های_مهدوی
🔸حکایت شفا یافتن یک هندوی کافر از برکت توسل به امام زمان علیه السلام...
📚 به نقل از مرحوم کافی
#حکایت
#معجزات_حضرت
─═┅═༅𖣔👇𖣔༅═┅┅─
https://eitaa.com/joinchat/147980948C437107759c
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
@Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی4_5787429875438588551.mp3
زمان:
حجم:
7.02M
📚 داستان_های_مهدوی
▪️نامهی پر برکت💌
#حکایت شیعه شدن یک سنی و توبهی یک گنهکار از برکت نامه امام عصر علیه السلام
🔘قسمت اول
📚 غیبت شیخ طوسی، ص۳۱۰
#حامی_شیعیان
https://eitaa.com/joinchat/147980948C437107759c
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
@Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی4_5796258013211792012.mp3
زمان:
حجم:
5.29M
📚 داستان_های_مهدوی
▪️نامهی پر برکت 💌
#حکایت شیعه شدن یک سنی و توبهی یک گنهکار از برکت نامه امام عصر علیه السلام
🔘 قسمت دوم
📚 غیبت شیخ طوسی، ص۳۱۰
#حامی_شیعیان
https://eitaa.com/joinchat/147980948C437107759c
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
👈 حکایت معجزه حدیث کساء در شفای یک بیمار سرطانی...
#حکایت
#حدیث_کساء
🔹❄️🔹❄️🔹❄️🔹
@Elteja_tales | کانال قصّههای مهدوی4_5798708403723312387.mp3
زمان:
حجم:
9.41M
✨ راهی به سوی نور...
#حکایت زیبای توبهی جلال کابارهای از عنایات امام عصر علیهالسلام.
#توبه
اللهم عجل لولیکالفرج 🛑🛑🛑
❤️به منظور ترویج ناممقدس امام زمان ارواحنافداه انتشار به همه کانال ها مجاز است (کپی و ارسال آزاد حتی با لینک خودتون)
https://eitaa.com/joinchat/3817930901C84c94722e6
آدرس کانال مهدویت