🔸امام #خمینی:
« #خرمشهر را خدا آزاد کرد...»
🔹امام #خامنه_ای:
« جوانان عزیز! بدانید در آینده، #خرمشهر ها در پیش است...»
📆 سوم خرداد، سالروز آزادسازی خونینشهر
#لبیک_یا_خامنه_ای
🔖 @YARAN_INFO
امام #خمینی:
🔸 #مجلس، در رأس امور است.
📆 ۷ خرداد ماه؛ سالروز افتتاح ادوار مجلس شورای اسلامی
🔖 @YARAN_INFO
شهید آوینی: داغهای همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم، چرا که ما امت آخرالزمانیم و #خمینی ، این ماه بنی هاشم، میراثدار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ.
#داغ_بی_تسلی
🔖 @YARAN_INFO
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤚 صلّ علی محمد ؛ بوی #خمینی آمد
✳️ حضرت آقا فرمودند یکی از دل خوشی های بنده، دیدارهای مردمی بوده ...
✴️ حقاً بچههای #یاران_خمینی هم دلتنگ دیدار چهره *حضرت ماه* هستند؛ هرچند این دیدار از بین جمعیت شلوغ حسینیه امام در ماه مبارک رمضان و یا پشت صندلیهای استادیوم آزادی باشد ...
🤲 به امید آن روز که آنقدر دستمان پُر باشد تا بتوانیم رو به روی آقاجانمان بنشینیم و با معرفی فعالیتهایمان، لبخند رضایت را بر لبان مبارکشان بنشانیم.
🎥 چند دقیقه شیرین از دیدار های مردمی #امام_خامنه_ای را ببینیم و لذت ببریم.
🔖 @Yaran_info
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید طیب حاج رضایی: سلام منو به #خمینی برسون و بگو خیلیها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم!
🗓️ ۱۱ آبان سالروز شهادت حر انقلاب، پهلوان پایتخت، #طیب_حاج_رضایی
#شهیدانه
🔖 @Yaran_info
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در اسناد لانه جاسوسی آمده:
#خمینی کاری کرد که در دنیا بشود به آمریکا توهین کرد ...
🔖 @Yaran_info
✳ یک انقلابی دو آتیشه!
🔻 ...حالا من یک «انقلابی دوآتیشه» بودم و بدون ترس از احدی، بیمحابا [علیه رژیم] حرف میزدم... با تعدادی از جوانهای کرمان بر دیوارها شعارنویسی میکردیم... عمدهٔ شعارها «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» بود.
🔸 اواخر سال ۵۶ بود. مدتها امتحان برای گواهینامه رانندگی میدادم. قبول شدهبودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهینامه خود مراجعه کردم. افسری بود به نام آذرینسب. گفت: «بیا تو، اتفاقاً گواهینامهات رو خمینی امضا کرده؛ آمادهاست تحویل بگیری.» من از طعنهٔ او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجهدار دیگر هم وارد شدند... هیچ راه گریزی نبود. آنها با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل بیان میگفتند: «تو شبها میروی دیوارنویسی میکنی؟!» آنقدر مرا زدند که بیحال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آنها با پوتین روی شکمم ایستاد و آنچنان ضربهای به شکمم زد که احساس کردم همهٔ احشای درونم نابود شد. بهرغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که میکردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم... سه روز از شدت درد تکان نمیتوانستم بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس میکردم. ترس از کتک خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر کردم هر چه باید بشود، شد! ...با هر ضربه و لگدی کلمه « #خمینی » در عمق وجود من حک شدهبود.
📚 #از_چیزی_نمیترسیدم | زندگینامهی خودنوشت سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
🔖 @Yaran_info