•| مَلْجَأ |•
حرکت چشمها روی متن [نُقطِه]
صدای کیبورد و ورق خوردن جزوه [نُقطِه]
•| مَلْجَأ |•
روز دفن وقتی تابوت از بازارچه ادویه فروشا وارد صحن سیدالکریم شد یکی گفت : چشم زدند قد و بالاشو . . .
•| مَلْجَأ |•
مثلا یه خونهی ساده با دیوارهای کاهگلی لابه لای دار و درختهایی که تو روشنایی صبح سرسبزتر میشند.
مثلا صلوات فرستادن با دونههای تسبیحِ سبزِ خنک، وسطِ سرمای کوهستانیِ هوا
خدايا!
اگر مرا بر جرمم بگيرى، من نيز تو را به عفوت بگيرم ..
و اگر به گناهانم بنگرى، جز به آمرزشت ننگرم ..
و اگر مرا وارد دوزخ كنى، به اهل آن آگاهى دهم كه تو را دوست دارم :)))