📌 یک عکس استثنایی/ چهار شهید در یک قاب.
🔹️ شهیدان شاهد و سالکان واصل ، حر خسروی ، عبدالرحیم احمدزاده ، ماندنی محمدی در عملیات غرورآفرین فتح المبین به ملکوتیان پیوستند و پنج سال بعد از فرمانده دلاور خود ، شهید کربلای چهار ، محمد جعفر سعیدی در بهشت استقبال کردند ...
◇ و نگاه همه آن شهیدان در این قاب به سوی ماست که : " لننظر کیف تعملون ..."
🔹️ از سمت راست:
#شهید_حر_خسروی
#شهید_محمد_جعفر_سعیدی
#شهید_عبدالرحیم_احمدزاده
#شهید_ماندنی_محمدی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شعاع عمل انسان تا یک حدودی است...
🔹 به عشق اباعبدالله (علیهالسلام)
◇ دست غیب در کار است
#امام_خمینی رحمت الله علیه
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا شهیدالله 🌷
لبخند شهدا روزیتان🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ شماره ۲ قسمت سوم
مراسم دیدار و گفتگو با خانواده شهید محسن فصیحی🌹
۱۶بهمن۹۹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ شماره ۲ قسمت چهارم
مراسم دیدار و گفتگو با خانواده شهید محسن فصیحی🌹
۱۶ بهمن ۹۹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#معرفی_خانواده
#راوی_خواهر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدتقی_مصطفایی_کاشانی
ما پنج تا برادر و یه خواهر هستیم. با یک خواهر که از همسر اول پدرم می باشد. از مادرم نام فرزندانش به ترتیب: برادر بزرگ و شهیدم محمد تقی ؛ برادر جانبازم احمدعلی ؛ برادرم علی اصغر ؛ برادرم امیرحسین و خودم که دختر خانواده هستم و برادر آخرم شهید مجید؛ مصطفایی کاشانی. اولین و آخرین پسر خانواده شهید شدند. من موقع شهادت محمد تقی برادر بزرگم حدود نوزده سال داشتم. البته چندتا دیگر خواهر و برادر داشتیم که در کوچکی به رحمت خدا رفتند و عمرشان به دنیا نبود. اسامی سه تا از خواهر برادرام که فوت شدند فاطمه وحسن و ناصر بود. پدرم شیخ مهدی مصطفایی کاشانی اهل کاشان و مادرم خانم آغابیگم طباطبایی اهل محله آسیاب کاچی روستای دستجرد جرقویه اصفهان بودند. زمانی که مادرم حدود ۶ سال داشتند پدربزرگم سیدحسین فرزندسیدمهدی بودند به رحمت خدا می روند و مادر بزرگم پس از مدتی که با یک بچه دختر تنها زندگی می کردند با میرزا محمد میربیگی ازدواج می کنند و با هم به اصفهان می آیند؛ در اصفهان یک گاراژی برای دستجردیها بود میرزامحمد پشت آن گاراژ یه خانه اجاره می کند و آنجا زندگی می کنند. پدرم هم تا از قبل سربازی در کاشان زندگی می کرد و چراغ دار روحانی محله اشان بوده است؛ قدیم چون برق نبود پدرم در تاریکی شب فانوس بدست حاج آقای محله را از درب منزلشان تا مسجد همراهی می کرده است و خادم ایشان بودند. موقع سربازیش که می رسد برای خدمت سربازی وارد ارتش می شود و بعد از سربازی هم تصمیم می گیرد که در ارتش بماند و کارمند ارتش باشد. یک مدتی که در ارتش بود یک بیماری شیوع پیدا می کند که پدرم هم بیمار می شوند و در بیمارستان ارتش بستری می شوند. آنجا با یک خانم پرستاری آشنا شدند و باهم ازدواج می کنند و خدا یک دختر هم به آنها عطا می کند. که الان خواهر بزرگ ما هستند و خیلی عزیز و مهربانند و از آنجایی که خانواده پدرم خیلی مذهبی بودند و پدرم با تربیت اسلامی تربیت شده بود. می بیند که ارتشیا حرف و عملشون یکی نیست از همسرش می خواهد که باهم از ارتش بیرون بیاند ولی همسرش کارش راخیلی دوست داشت و قبول نمی کند و می گوید من می خواهم بمانم و خدمت کنم. و مجبور می شوند از هم جدا شوند. پدرم بعد از اینکه از ارتش بیرون آمد به کاشان بر می گردد و پارچه های مخمل و زری تهیه می کند و برای فروش می برد در روستاهای اطراف اصفهان تا بفروشد. و کم کم در گاراژ دستجردیها رفت و آمد پیدا می کند و با میرزا محمد آشنا می شود و به منزلشان رفت و آمد پیدا می کند و از مادرم که یکی یک دونه و یک دختر بچه ی یازده ؛ دوازده ساله بود خواستگاری می کند و بعدهم باهم ازدواج می کنند. قدیم به دلیل اینکه وسیله ی نقلیه کم بود هر کس از روستای دستجرد به شهر اصفهان می آمد چون غریب بودند و جایی نداشتند که بروند و وسیله هم نداشتند که زود به دستجرد برگردند معمولا به خانه ی مادربزرگم می آمدند و مدتی مهمان بودند تا به روستا برگردند. مادربزرگم خیلی وقتها مهمان داری می کرد. میرزامحمد چون در شهر کار و زندگیش سرو سامان گرفت دیگر ماندگار می شود و بخاطر سختی راه و نبود وسیله نقلیه کم کم رفت و آمدش به روستا کم می شود. و بخاطر اینکه مادرمم از بچگی عروس کاشان می شود زیاد به دستجرد نمی آمد و به این دلایل ما یکم در بین هم ولایتیهای دستجردی کمرتر دیده شدیم و اینکه دستجردیها زیاد برادرای شهیدمو نمی شناسند که بواسطه ی مادرم که دستجردی بوده عضوی از دستجرد بحساب می آیند. پدرم هم دوتا برادر و دوتا خواهر بودند و دوتا از زن برادرام دختر عمه های ما هستند. یکی از آنها همسر برادر شهیدم محمدتقی و دیگری همسر برادر وسطی هستند. من هم عروس دستجرد شدم. و بچه هایم دستجردی هستند. فرزند خواهر بزرگم که از همسر اول پدرم می باشد پسرش بنام اصغر خواجه میدان میری نیز به شهادت رسیده است و ما در خانواده سه شهید تقدیم اسلام نمودیم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
♦️عکس رهبری رو توی ایران پایین کشیدن، توی لندن بالا رفت:)
✨🕋🚩⊰⊹لشکر انقلابی ظهور ⊹⊱☫
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
❤️تصویری زیباوقدیمی ازمبارزات سید مقاومت سیدحسن نصرالله(حفظ الله) درسرزمین لبنان قهرمان...
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
مداحی_آنلاین_ای_به_فدایت_پدر_و_مادرم_بنی_فاطمه.mp3
4.93M
یا حسن ... یا حسن ...
ای به فدایت پدر و مادرم
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین
علیه السلام
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🕊🌹شهیدان بهرام محمدزاده و مهدی محمد زاده
بهرام محمدزاده در عضویت بسیجی و در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۲/۱۲/۵ هجری شمسی در منطقه دهلران و در عملیات والفجر شش شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم امل به خاک سپرده شد. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
شهید مهدی محمدزاده👇
🌹تاریخ تولد : 1349/01/24
🍃تاریخ شهادت : 1362/12/05
🌹محل تولد : آمل
🍃نحوه شهادت :جراحات وارده به بدن
🌹محل شهادت :دهلران- عملیات والفجر6
شهید#بهرام_محمدزاده🕊🌹
شهید#مهدی_محمدزاده🕊🌹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398