eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
570 دنبال‌کننده
24هزار عکس
5.6هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
براي کمک و آماده نمودن غذا در (ع) به مسجد محله رفته بود.وقتي به منزل بازگشت، ميان اهل خانه  شروع به گريه و زاري براي امام حسين (ع) و اهل بيت (ع)نمود کنجکاو شديم که علت را بدانيم با اصرار زياد ما لب به سخن گشود و گفت :من با نيت بر آوردن حاجتم براي پخت و پز براي مراسم امام حسين (ع)به مسجد رفته بودم،طولي نکشيد که برآورده شد.شهيد علاقه عجيبي به امام حسين (ع) و حتي نامشان داشتند. ✍ : کلثوم ملائی مادر شهيد" 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
( ) نيمه شعبان سال 1369 بود. گفتيم امروز به ياد امام زمان (عج) به‌ دنبال مي‌رويم اما فايده نداشت خيلي جست‌وجو كرديم. پيش خود گفتيم يا امام زمان (عج) يعني مي‌شود بي‌نتيجه برگرديم؟ در همين حين 4 يا 5 شاخه گل شقايق را ديديم كه برخلاف شقايق‌ها، كه تك‌تك مي‌رويند، آنها دسته‌اي روييده بودند. گفتيم حالا كه دستمان خالي است شقايق‌ها را مي‌چينيم و براي بچه‌ها مي‌بريم. شقايق‌ها را كنديم. ديديم روي روئيده‌اند. او نخستين شهيدي بود كه در تفحص پيدا كرديم، ." کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
برادرم در شهرستان کهنوج بود. همچنین درسمت در بخشی از کهنوج خدمت کرد و در کارنامه‌اش مسئولیت علوم تربیتی آموزش و پرورش کهنوج هم وجود داشت. در اصل او یک بود. نامه‌هایی که برادرم طی زمان برایم می‌نوشت، از لحاظ احساسی و بار ادبی بود و قابل تامل، مهم‌تر از همه خیلی روحیه‌بخش بود. به طوری که نه تنها برای من، بلکه برای سایر اسرا هم همین‌طور بود. آن‌قدر نامه‌هایش بود که در آسایشگاه‌ها دست به دست می‌شد. به هر حال او یک داشت؛ هم در پست‌های اجرایی که داشت هم در کسوت یک معلم. در عین حال وقتی درباره زندگی برادرم می‌نویسم قطعاً گریزی هم به دوران کودکی خودم خواهم داشت و خاطراتی که با او تجربه کردم و بخش دیگر خاطرات دوستانش. ضمن این‌که از برادرم دست‌نوشته‌هایی به جای مانده که در حال گردآوری آنها هستم تا در کتاب « » جای دهم. ✍ :احمد یوسف زاده برادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
علی رحم اخلاق خاصی داشت، هیچ وقت در کارها کوتاهی نمی کرد. در کارهای خانه به من کمک می کرد. به بچه هام علاقه زیادی داشت، در زمان انقلاب کمتر به خانه می اومد ولی مهر و محبت زیادی به بچه ها داشت . شبی دو ساعت به بچه هام یاد می داد، علاقه شدیدی به قرآن خواندن داشت. تقریبا هر دو ماه یک بار قرآن را می کرد. سوره بقره را حفظ کرده بود. و او ترک نمی شد. اهل مطالعه بود، مرتب روزنامه می خرید و مطالعه می کرد. مخالف شدید بود و توصیه می کرد اسراف نکنید. به من و بچه هام همیشه می گفت: تا من در سنگرم شما هم در پشت سنگر باشید و نماز جمعه، دعای کمیل و هر سخنرانی و مجلسی باشه ، ترک نکنید . هیچ وقت ندیدم یه دقیقه دورتر به نماز جماعت برسه. وقتی به نماز جمعه می رفت را با خودش می برد، گر چه اسمش علی بود بلکه رفتارش هم علی گونه بود. همان طوری که مولایمان با فرزندان یتیم خوش رفتاری می کرد او هم همان سیره را داشت، به عیادت اقوام و خویشان می رفت رفتارهای او سرمشقی شد برای تمام بازماندگانش. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
قهرمان عرصه های و بود کم صحبت می کرد. نبود و خستگی نمی شناخت. اهل تهجد بود و اگر از وی در مورد عملیاتی سئوال می شد، تمام حرکات و تاکتیک ها و تحرکات چریکی خود را به دیگر بچه ها نسبت می داد. با این که فردی بسیار عاطفی بود اما در مواقع عملیات، همچون نعره می زد و از پا افتادن رفیقان همراه، او را از رسیدن به هدف باز نمی داشت. وی پیشبرد اهداف اسلامی خویش را بر سه اصل بنا نهاده بود فراخواندن دوستان به ، جذب افراد بی تفاوت و تلاش در جهت اصلاح آن ها. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
و به گوش می رسد. بی سیم چی می رود و سراغ ترکی را می گیرد. او را نشان می دهند به او نزدیک شده و می گوید: « آقا تماس گرفتند که بچه تون مریضه، برای درمانش خانواده به حضور شما نیاز دارند گفتند هر طور شده چند روی مرخصی بیاین .» حسینعلی کمی فکر کرد و آهی می کشد و می گوید: اگه باز تماس گرفتند از طرف من پیغام بده نمی توانم. اما امکان داره بچه تون بشه نه نمی شه، خودت می دونی عملیات نزدیکه، نمی تونم برگردم . برادرم هست. اینجا به حضور  من بیشتر نیازه. . 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
🌷میدانم که شهید بهادر شریفی درمرحله اولی که به رفتند از لحاظ سن شناسنامه ای نمی توانستند به اعزام شوند ، ولی ایشان شناسنامه برادربزرگترازخود راارایه دادند وثبت نام نمودند .پس از اینکه مراحل قانونی را طی نمودندوآموزشهای لازم را از طرف مرکز آموزش وقت دیدند ومی خواستند به جبهه اعزام شوند آنوقت نام وشناسنامه خود راارایه دادند وبه جبهه اعزام شدند .شهید بهادر سه ماه در جبهه بودند و پس از تسویه حساب به خانه برگشتند .درآن زمان ند ما برادران کوچکتر از ایشان از لحاظ  سن وسال در حدی نبودیم که به شخصیت ایشان وتحولاتی که در، وخوی ایشان پیش آمده است به خوبی پی ببریم ولی چیزهایی که در خاطرمان مانده است این بود که شهید بهادر در مدت کوتاهی که در خانه بودند آنقدر متحول شده بودند که اصلاً در خاطر ما نمی گنجد که بتوانیم آنها را به زبان بیاوریم ایشان پیدا کرده بودند ما چند  نفربودیم که تقریباً هم سن وسال شهید بهادر بودیم وی با ما برپا می کرد خودش به عنوان امام جماعت در جلو می ایستاد وما هم در پشت سروی نماز جماعت برپا میکردیم ایشان  یک مسابقه گل کوچک بین ما برادرها وپسرعموها برگزار کرد وپس ازاتمام بازیها به نفرات تیمهای اول تا سوم جوائزی اهداء کردند. این تحولات رفتاری وشخصیتی در مدت تقریباً دو هفته از فاصله ترخیص ازجبهه مرحله اول واعزام به جبهه در مرحله دوم بود. شهید بهادر شریفی پس ازاعزام در مرحله دوم به جبهه هنوزچند روزی نگذشته بود که خبر شهادت وی از طرف بنیاد شهید به اهل خانه داده شد . ایشان درآذر ماه سال1361 درجبهه قصر شیرین به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. 🍃 : قدرت الله شریفی برادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
برادرم در شهرستان کهنوج بود. همچنین درسمت در بخشی از کهنوج خدمت کرد و در کارنامه‌اش مسئولیت علوم تربیتی آموزش و پرورش کهنوج هم وجود داشت. در اصل او یک بود. نامه‌هایی که برادرم طی زمان برایم می‌نوشت، از لحاظ احساسی و بار ادبی بود و قابل تامل، مهم‌تر از همه خیلی روحیه‌بخش بود. به طوری که نه تنها برای من، بلکه برای سایر اسرا هم همین‌طور بود. آن‌قدر نامه‌هایش بود که در آسایشگاه‌ها دست به دست می‌شد. به هر حال او یک داشت؛ هم در پست‌های اجرایی که داشت هم در کسوت یک معلم. در عین حال وقتی درباره زندگی برادرم می‌نویسم قطعاً گریزی هم به دوران کودکی خودم خواهم داشت و خاطراتی که با او تجربه کردم و بخش دیگر خاطرات دوستانش. ضمن این‌که از برادرم دست‌نوشته‌هایی به جای مانده که در حال گردآوری آنها هستم تا در کتاب « » جای دهم. ✍ :احمد یوسف زاده برادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
وقتی من سرباز بودم برادرم جبار خیلی برای رفتن به جبهه بی قراری می کرد و چند بار هم اقدام کرد اما به دلیل سن کم موفق نشد عازم میدان نبرد شود، تا به سن قانونی خدمت رسید و به جبهه قلاویزان مهران اعزام شد. همرزمان شهید می گفتند وی بسیار و بود هم در میدان نبرد و هم در انجام کارهای شخصی همرزمان، همیشه ظرف غذای بچه ها را می شست و پوتین های آنها را واکس می زد، روز آخر به همه سنگرها سر زد و از همه خداحافظی کرد انگار می دانست می خواهد به برسد.  یکی از بچه های هم سنگرش را ندیده بود که به دوستانش گفته بود از طرف من از وی بطلبید و حیف شد ندیدمش. وقتی ترکش به بدنش اصابت کرد و به شدت زخمی شد لحظه آخر همان همرزمش که موفق به دیدارش نشده بود به بالینش آمد خوشحال شد و گفت: بیا تا ببوسمت تنها از تو خداحافظی نکرده بودم و بعد از چند دقیقه دیدار با وی به دیدار معبودش شتافت. ✍ :برادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
مجيد در فتح بستان به مدت سه روز در محاصره كامل دشمن بود ، اما با زيركي خاصي بالاخره خود را به نيروهاي خودي رساند ؛ با اينكه در اين محاصره نيروهاي عراقي چنان به او نزديك شده بودند كه كار براي او به درگيري لفظي هم كشيده بود . با اين همه هنگامي كه به خانه بازگشت ، با هيچ كس موضوع محاصره خود را مطرح نكرد و ما بعد از مدتها به واسطه نوار مصاحبه اي كه از و به دستمان رسيد ، از موضوع مطلع شديم . ✍ :برادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
برادرم امیر خیلی با اخلاق بود و شجاعت از صفات بارز ایشان بود.یادم می آید که یک شب که همه اهل خانواده دور هم جمع شده بودیم دیدم امیر در بین ما حضور ندارد همه اتاقها و حیاط خانه را گشتم و خبری از امیر نبودوقتی در حیاط را باز کردم و صدای را شنیدم فوراً خودم را به جمع رساندم و امیر را در لابه لای جمع دیدم با ایما و اشاره به به او فهماندم که از غروب تا حالا کجا بودی؟ آرام آرام به طرفم آمد و گفت : راستش را بخواهید همه روستا را گشتم و جزء این تعداد کم کسی مرا همراهی نکرد گفتم چرا دارید این کارها را می کنید گفت برادر باید بر ضد تظاهرات کنیم. اگر هم در این راه کشته شوم از کارم دست بر نمی دارم. خلاصه این که امیر با شرکت در تظاهراتهای محلی همراهی خود با مردم را از دست نمی داد و زندگی خانوادگی و دیگر تعلقات آن هرگز وی را از انجام تکالیفش باز نمی داشت. ✍ :برادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
صبح در سپاه بوديم پرويز ابتدا همه را از خواب بيدار كرد سپس خود به حمام رفت پس از استحمام لباس نويي را كه تازگي مادرش براي او خريده بود پوشيد و خودش را آراست من دچار حيرت شدم و به به او گفتم پرويز آيا خبري است (يعني ميل داري؟)خنديد و گفت: آري. و من به خيالم كه پرويز حقيقتا ميل ازدواج دارد پس از اندي متوجه شدم كه اين اعمال او يك است. ✍ :دوست شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398