#زیارت_کربلا
#راوی_همشهری
#شهید_دفاع_مقدس
#رضا_فصیحی
یک روز مادر شهید رضا فصیحی به من گفت: زهرا خانم دیشب یک خواب قشنگی دیدم. گفتم: ان شاء الله خیر باشد. گفت: من خیلی دوست دارم به کربلا بروم ولی قسمت و نصیبم نشده تا حالا بروم. اما دیشب در خواب به زیارت کربلا رفتم. خواب دیدم فرشته و ملائکه ی خدا آمدند و مرا با خودشان به امامزاده سلطان ابو سعید بردند اما داخل امامزاده قبر شش گوشه ی امام حسین علیه السلام بود و آنقدر فرشته و ملائکه دور قبر آقا بودند که حدو حساب نداشت. بعد دست مرا گرفتند و بردند روی یک صندلی نشاندند و گفتند: رضا پسرت به ما خیلی سفارش کرده است از شما عکس بندازیم و برایش ببریم. من هم گفتم: از من عکس نندازید من زشت هستم عکسم قشنگ نیست. ولی آنها مامور بودند که حتما عکس مرا بندازند و از من عکس گرفتند. بعد گفتم: من پا درد دارم حالا چطور به منزلمان برگردم؟ گفتند: نگران نباشید ما خودمان شما را تا منزلتان همراهی می کنیم و بعد مرا با خودشان آوردند سر جای اولم در منزل که بودم و سپس رفتند و من از خواب بیدار شدم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#زیارت_کربلا
#راوی_همشهری
#شهید_دفاع_مقدس
#رضا_فصیحی
یک روز مادر شهید رضا فصیحی به من گفت: زهرا خانم دیشب یک خواب قشنگی دیدم. گفتم: ان شاء الله خیر باشد. گفت: من خیلی دوست دارم به کربلا بروم ولی قسمت و نصیبم نشده تا حالا بروم. اما دیشب در خواب به زیارت کربلا رفتم. خواب دیدم فرشته و ملائکه ی خدا آمدند و مرا با خودشان به امامزاده سلطان ابو سعید بردند اما داخل امامزاده قبر شش گوشه ی امام حسین علیه السلام بود و آنقدر فرشته و ملائکه دور قبر آقا بودند که حدو حساب نداشت. بعد دست مرا گرفتند و بردند روی یک صندلی نشاندند و گفتند: رضا پسرت به ما خیلی سفارش کرده است از شما عکس بندازیم و برایش ببریم. من هم گفتم: از من عکس نندازید من زشت هستم عکسم قشنگ نیست. ولی آنها مامور بودند که حتما عکس مرا بندازند و از من عکس گرفتند. بعد گفتم: من پا درد دارم حالا چطور به منزلمان برگردم؟ گفتند: نگران نباشید ما خودمان شما را تا منزلتان همراهی می کنیم و بعد مرا با خودشان آوردند سر جای اولم در منزل که بودم و سپس رفتند و من از خواب بیدار شدم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398