eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
591 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
من خیلی کوچک بودم که پدرم شهید شد بخاطر همین خاطره ای از پدرم به یاد ندارم. اطلاعات اندکی که دارم از زبان اطرافیان شنیدم. یادم است مادرم یک بار می گفت: زمانی که پدرم می خواست به جبهه برود مادرم با رفتنش مخالفت می کند به دلیل اینکه سه تا بچه ی قد و نیم قد داشتند و مادرم خیلی سختش بوده است که با سه تا بچه تنها بماند. برای همین به پدرم اصرار می کرده است که به جبهه نرود. اما پدرم تصمیمش را گرفته بود و در جواب مادرم می گوید اگر این سه تا بچه مزاحم شما هستند می برمشان و از کوه پرتشان می کنم پائین اما دست از راه جهاد برنمیدارم. مادرم وقتی این جواب محکم و قاطعانه پدرم را می شنود آنجا می فهمد که پدرم چقدر برای رفتن مصمم است و دیگر اصرار کردن بی فایده است چیزی نمی گوید و سکوت می کند. پس از رفتن پدرم و شهادتش مادرم می ماند و کوهی از مشکلات زندگی که خدا می داند چقدر سختیها را تحمل کرده است تا ما سه خواهر و برادر را به ثمر رسانده است و من از همین جا از مادرم تشکر می کنم و دست مادرم را می بوسم. و درود می فرستم بر روان پاک پدر شهیدم که شجاعانه و با بصیرت در راه خدا جهاد کرد و به فیض شهادت نائل گردید. شاید پدرم به ظاهر ما را تنها گذاشت و رفت اما من امروز افتخار می کنم که فرزند شهید هستم و به واسطه ی پدر شهیدم در نزد خدا آبرو دارم. ان شاء الله ما نیز بتوانیم راه شهدا را ادامه دهیم و نگذاریم یادو هدف شهدا فراموش شود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
من خیلی کوچک بودم که پدرم شهید شد بخاطر همین خاطره ای از پدرم به یاد ندارم. اطلاعات اندکی که دارم از زبان اطرافیان شنیدم. یادم است مادرم یک بار می گفت: زمانی که پدرم می خواست به جبهه برود مادرم با رفتنش مخالفت می کند به دلیل اینکه سه تا بچه ی قد و نیم قد داشتند و مادرم خیلی سختش بوده است که با سه تا بچه تنها بماند. برای همین به پدرم اصرار می کرده است که به جبهه نرود. اما پدرم تصمیمش را گرفته بود و در جواب مادرم می گوید اگر این سه تا بچه مزاحم شما هستند می برمشان و از کوه پرتشان می کنم پائین اما دست از راه جهاد برنمیدارم. مادرم وقتی این جواب محکم و قاطعانه پدرم را می شنود آنجا می فهمد که پدرم چقدر برای رفتن مصمم است و دیگر اصرار کردن بی فایده است چیزی نمی گوید و سکوت می کند. پس از رفتن پدرم و شهادتش مادرم می ماند و کوهی از مشکلات زندگی که خدا می داند چقدر سختیها را تحمل کرده است تا ما سه خواهر و برادر را به ثمر رسانده است و من از همین جا از مادرم تشکر می کنم و دست مادرم را می بوسم. و درود می فرستم بر روان پاک پدر شهیدم که شجاعانه و با بصیرت در راه خدا جهاد کرد و به فیض شهادت نائل گردید. شاید پدرم به ظاهر ما را تنها گذاشت و رفت اما من امروز افتخار می کنم که فرزند شهید هستم و به واسطه ی پدر شهیدم در نزد خدا آبرو دارم. ان شاء الله ما نیز بتوانیم راه شهدا را ادامه دهیم و نگذاریم یادو هدف شهدا فراموش شود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398