#پای_سوخته
#راوی_فرزند_گرامی
#جانباز_علی_عابدی
پدرم سالها خادم هیئت و مسجد روستا بود. یک روز که به مسجد رفته بود تا کمک هیئت امامحسین علیه السلام آشپزی کند موقع آبکش کردن برنج کمی از آب داغ برنج روی پای پدرم می ریزد و می سوزد. ظهر که پدرم با ناهار هیئت به منزل برگشت من نگاه کردم دیدم پای پدرم سوخته و تاول زده است. علتش را سوال کردم فهمیدم پدرم زمانی که پایش با آب چلو می سوزد اعتنایی به سوختگی پایش نمی کند وحتی حرفی هم به کسی نمیزند و پی مداوای سوختگی پایش هم نمیرود و تا ظهر در آشپزخانه مسجد می ماند و کمک می کند تا ناهار عزاداران حسینی آماده شود. من گفتم: آخر پدر من چرا وقتی سوختی نیامدی منزل که پانسمان کنی ؟! پدرم گفت: این کار را کردم و این سوختن پا را به جان خریدم که زمانی که از دنیا رفتم در آخرت وقتی که خواستند مرا بسمت جهنم ببرند به امام حسین علیه السلام بگویم یا امام حسین من بخاطر تو رفتم غذا بپزم ولی پایم سوخت اما چیزی نگفتم دردش را به جان خریدم که اینجا اگر خواستند مرا بسوی جهنم ببرند شما بخاطر این پای سوخته ی من نگذارید که مرا به طرف جهنم ببرند و شفاعتم کنی.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398