#خصوصیت_بارزاخلاقی
شهید قاسمعلی حیدری خیلی خانواده دوست بود. هر وقت به منزل ما می آمد از خوشحالی یک لحظه آرام و قرار نداشت. یا بچه بغل می کرد و حسابی او را سرگرم می کرد و بازی می داد تا مادرش به کارهای منزل برسد و یا برای خرید مایحتاج خانه کمک حال ما بود. و گاهی که چند روزی درمحل کارش می ماند و نمی آمد همه دلتنگش می شدیم و چشم انتظار بودیم که بیاید چون آن وقتها تلفن و موبایل نبود که هر لحظه خبر حال همدیگر را داشته باشیم باید متتظر می ماندیم تا خودش بیاید. و زمانی که میامد چنان انرژی مًبت داشت و خنده بر لب داشت که دل ما را هم شاد می کرد. و خانه را پر از نور وجودش می کرد. حتی بعد از شهادتش هیچ گاه اخلاق خوشش از نظر ما دور نماند.
🌹🌹🌹🌹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🔳 إنَّـا لِـلَّـهِ وَ إِنَّـا إِلَـیْـهِ رَاجِـعُـونَ
شهادت مظلومانه تعدادی از هموطنان عزیزمان در حادثه تروریستی زائران گلزار شهدای کرمان تسلیت عـــــرض مینماییم
#کرمان_تسلیت #کرمان
#حادثه_تروریستی
🌹🌹🌹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
♦️تصاویری از محل حادثه انفجار تروریستی در مسیر گزار شهدای کرمان
🌹🌹🌹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
عرض تسلیت به همه عزیزان
🖤🖤🖤🖤
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
❤️از زائرانت هم میترسند ...
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
💻 پوستر ویژه KHAMENEI.IR در پی پیام رهبر انقلاب برای حادثه تروریستی کرمان؛
📢 تحمل نخواهند کرد!
✏️ حضرت آیتالله خامنهای: جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند؛ بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد.
📝 پیام تسلیت رهبر انقلاب درپی شهادت زائران مزار شهید سلیمانی در حادثه تروریستی در مسیر گلزار شهدای کرمان؛ ۱۴۰۲/۱۰/۱۳
🌷🌷🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🇮🇷 رژيم كودك كش صهيونيست
🌹🌹🌹
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#مسجد_بازارحضرتی
شهید قاسمعلی حیدری همیشه برای نماز به مسجد حضرت اباالفضل "سلام الله علیها" بازار حضرتی تهران می رفت. و در آنجا هم یک دفترچه وام قرض الحسنه به نیت ثوابش باز کرده بود. و بعد از شهادتش نیز به ما گفتندکه شهیدتان اینجا حساب قرض الحسنه دارد.
#یقین_به_شهادت
بار آخر که ما برادرم قاسمعلی را برای اعزام به جبهه بدرقه می کردیم به مادرم گفت: دیگر انتظار برگشت مرا نداشته باشید و من می دانم که این دفعه بازگشتی نخواهم نداشت و خودم هم دوست ندارم برگردم.
#کرامت_شهید
یک بنده خدایی تعریف می کرد که با
همسایه اشان سر یک موضوعی دعوا می کنند و کلی دلخوری و حرف و حدیث پیش می آید که باعث رنجش دو طرف می شود و باهم قهر می کنند. ولی من از این موضوع خیلی ناراحت و نگران بودم. تا اینکه یک شب خواب شهید قاسمعلی حیدری را دیدم؛ شهید آمد و به من گفت: دنیا که ارزش ندارد چرا شماها با هم خوب نیستین. فردای آن روز رفتم و به همسایه امان گفتم که خواب شهید و دیدم خلاصه من آمدم که آشتی کنیم حالا خود دانی! همسایه هم با شنیدن این خواب منقلب شد و او نیز حلالیت طلب کرد و بینمان صلح و دوستی بر قرار شد.
#حضور_شهید
یکبار همسرم نماز می خواند. که در بین نماز می بیند که برادر شهیدم قاسمعلی با لباس بسیجی که بر تن داشت وارد اتاق می شود و به او سلام می کند. همسرم صبر می کند که نمازش تمام شود و جواب سلامش را بدهد. ولی وقتی نمازش تمام می شود دیگر شهید را نمی بیند. و سلامش بی جواب می ماند.
#ناراحتی_مادر
برادرم شهیدقاسمعلی حیدری حدود ۱۶ سال مفقودالاثر بود. وقتی پیکر مطهرش بازگشت اورا به گلزار شهدای بهشت محمد "صل الله علیه و آله و سلم" کنار چشمه آب شیرین روستای دستجرد بردیم و به خاک سپردیم. ولی مادرمان از این موضوع خیلی ناراحت بود و خیلی گلمند بود و گریه می کرد و می گفت: دوست داشتم شهیدم را در امامزاده که نزدیکمان بود به خاک می سپردیم که من راهم نزدیک باشد و زود به زود بر سر مزارش بروم. مادر بود و حق داشت چرا که ۱۶ سال هم انتظار پیدا شدن پیکر فرزندش اورا پیر کرده بود. بی قراریهای مادر تمام نمی شد. تا اینکه یک روز مادر شهید عبدالحمید حیدری به منزل ما آمد و گفت: زن دایی دیشب خواب قاسمعلی را دیدم و خیلی از دست مادرشما گلمند بود و می گفت: مادرم چرا اینقدر بی تابی می کند و اصرار دارد که مرا از همرزمان شهیدم جدا کند. ما شهدا دوست داریم پیش هم و با هم باشیم. و همه جا حضور داریم. به مادرم بگوئید اگر سختش است به گلزار شهدا بیاید اینقدر خودش را زجر ندهد
و به خودش زحمت ندهد راه دور بیاید به نیت من به امامزاده برود ما شهدا آنجا هم هستیم. مادر شهید عبدالحمید حیدری به مادرم گفت: دیگر بی قراری نکن که فرزند شهیدت خیلی ناراحت بود. از آن پس مادرم دیگر حرفی نمی زد و هر وقت می توانست به گلزار شهدا می رفت و مزار فرزند شهیدش را زیارت می کرد و بر
می گشت.
#مراقبت_ازمادر
مادرم پس از فوت پدرم در منزل تنها شده بود و وب خانه های روستا بزرگ است و ایشان شبها که هوا تاریک می شد خیلی می ترسید و از طرفی هم نمی خواست که مزاحم دیگران شود و زحمتش برای کسی باشد. به ما حرفی
نمی زد. یکی از همسایه ها شبی خواب می بیند که دور تا دور منزل ما سربازانی ایستاده اند و دارند نگهبانی می دهند. و از سربازها سوال می کند: شما اینجا چکار می کنید؟ یکی از سربازها جواب می دهد شهید قاسمعلی به ما دستور داده است که به اینجا بیائیم و از خانه اشان مراقبت کنیم مادرش تنهاست و از تنهایی می ترسد. باز سوال می کند: مگر خود قاسمعلی نمی تواند بیاید از مادرش مراقبت کند که شما را فرستاده است؟ جواب می دهند: به ما دستور داده است که بیائیم و از این خانه و مادرش مراقبت کنیم.