غبار روبی گلزار شهدا بهشت محمد(ص) روستای دستجرد جرقویه علیا
پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#ماموریت_قناری
سالهای جنگ داعش همسرم برای دفاع از حرم با همرزمانش به کشورهای سوریه و عراق اعزام میشد. آن زمان پسرم حدود هشت ؛ نه سال داشت. خیلی به پدرش وابسته بود برای همین در نبود پدرش حسابی زجر میکشید. نمی دانستم چطور سرگرمش کنم که کمتر بهانه ی پدرش را بگیرد. تا اینکه یک روز برای خرید از خانه بیرون رفت وقتی برگشت این قناری زیبا در دستش بود. گفت: مامان این قناری وسط کوچه نشسته بود نه پرواز می کرد نه راه میرفت منم از ترس اینکه گربه شکارش نکند با خودم به خانه آوردم تا صاحبش را پیدا کنم. احتمالا از قفسش فرار کرده است. بعد یه کارتن پیدا کرد و کمی آب و دانه گوشه کارتن ریخت و قناری را کنار آن گذاشت. آنشب پسرم کلی با این پرنده سرگرم بود. صبح که شد رفت سر جعبه و بعد با خوشحالی صدایم زد و گفت مامان بیا ببین قناریه تخم گذاشته! منم با تعجب گفتم: جدی میگی؟ گفت: آره بیا ببین چه تخم خوش رنگی هم گذاشته، اون روز خوشحالی پسرم دو برابر شده بود و از اینکه قناری را از دست گربه های تو کوچه نجات داده بود خوشحالتر بود. تازه فهمیده بود چرا روز قبل این قناری حال پرواز هم نداشته. خلاصه روزها می گذشت و پسرم به دنبال صاحب قناری بود. وقتی دید کسی در محل صاحبش را نمیشناسد تصمیم گرفت برایش یه قفس با یه جفت بخرد. رفت و یه قناری سفید خرید که باهم باشند و تنها نماند. دو سال گذشت تا بالاخره یه روز پسرم فهمید صاحب قناری کی هست. رفت و به صاحبش گفت من دوسال از این قناری نگهداری کردم تا شما رو پیدا کردم. صاحب قناری هم اونقدر انصاف نداشت که دید این بچه دوسال از این قناری نگهداری کرده است یا به خود بچه هدیه کند یا حداقل با نصف قیمت اورا بفروشد. قناری را گرفت و تو قفس خودش انداخت و روی درخت جلوی مغازه اش قفسش را به میخی آویزان کرد. و فقط یه تشکر خشک و خالی کرد. دو روز بعد فهمیدیم اون قناری را ازش دزدیدند با خودم گفتم آدمی که اینقدر خسیس است و رحم ندارد خدا هم میداند چگونه اورا تنبیه کند.
این قناری کوچک و زیبا از طرف خدا گویی مامور بود تا در نبود همسرم فرزندم را سرگرم کند و واقعا هم دلخوشی فرزندم در نبود پدرش بود. وقتی پدرش از جبهه زنگ زد با کلی ذوق و شوق ماجرای قناری را تعریف کرد. نتیجه ی این ماجرا این است که هیچ کاری در دنیا بدون اذن خدا انجام نمیگیرد هر کسی در دنیا وظیفه ای دارد که باید امر پذیر باشیم و آنرا به ثمر برسانیم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#با_اخلاص
#راوی_مدیر_مدرسه
#جانبازحسین_حیدری
سالها قبل که هنوز مدیر مدرسه دستجردنشده بودم و معلم بودم من و پنج تا دیگر از همکارانم باید مسافت طولانی طی می کردیم و به مدرسه رامشه می رفتیم برای همین از جانباز حسین حیدری (اوستا حسین بنا) که ماشین سواری داشت خواستیم که ما را هر روز به رامشه ببرد و بیاورد. آقای حیدری خدابیامرز هم این مسئولیت را قبول کردند. ما شش معلم هر روز نفری هزارتومن رفت و برگشت برای کرایه ماشین به آقای حیدری پرداخت می کردیم که جمع آن کرایه روی هم مبلغ ۳۰۰۰ تومان بود. آقای حیدری انسان بسیار با اخلاص و با معرفتی بود. هر روز صبح که ما را به رامشه می برد همان جا ساعتها منتظر می ماند تا ما کارمان تمام شود و بعد ما را به دستجرد برمی گرداند. چون وسیله ی نقلیه کم بود اگر این گذشت را نمی کرد ما با مشکل بزرگی روبه رو می شدیم. گاهی بعضی از معلمان به هر دلیلی یک روز سر کار نمی آمدند و آقای حیدری فقط یک یا دو معلم را تا رامشه همراهی می کرد و هر کار می کردیم که کرایه یک ماشین دربست که هر روز ۳۰۰۰ تومان بود را بدهیم قبول نمی کرد و می گفت: شما یک یا دونفر هستید برای چه می خواهید کرایه ی بقیه که نیستند به من بدهید. روزی رسان خداست. و احتیاجی به این کار نیست من کرایه را زمانی می گیرم که حتما مسافر باشد. آقای حیدری با این گذشت و سخاوتمندی که داشت واقعا برای ما الگو بود. روحش شاد و یادش گرامی باد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#سنندج_مریوان
#راوی_رزمنده_جانباز
#حسین_حیدری
شب اولی که رسیدیم به پادگان ۲۷ کردستان و هنوز با آن منطقه و مردمانش آشنا نبودیم برایمان رزم گشت کوه گذاشتند. و مسئولینی که ما را تحویل گرفتند همگی کُرد بودند و ما چون نمی شناختیمشان از ترس همگی گریه می کردیم. و آنجا یک تپه هایی دارد به نام تپه های الله اکبر و آن شب ما را بردند تا بالای این تپه ها پیاده روی کردیم و برگشتیم پادگان تا کمی استراحت کنیم. فردا که شد خواستند نیروها را تقسیم کنند گفتند: آن هایی که محصلند و یا کار فرهنگی کردند و..؛ جدا کردند و گروه های مختلف تشکیل دادند. من را با یک گروه دیگر جدا کردند تا در سنندج بمانیم و عبدالمجید حیدری و حسنعلی هاشمپور و تعدادی دیگر را به مریوان فرستادند. ما خود سنندج ماندیم و در بخش گشت جندالله مشغول به خدمت شدیم و امنیت سنندج را برقرار می کردیم.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398