eitaa logo
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
21.4هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
9 فایل
تبلیغات پربازده 👇💪🔥 https://eitaa.com/joinchat/4061725027C4a63c54783
مشاهده در ایتا
دانلود
سوال ۷۴۸🌸🍃 مشکلات خانوادگی حمیدرضا ( تحصیلات : لیسانس ، 27 ساله ) سلام خسته نباشید اگه پدر مادری 27 سال به فرزندشون ظلم کرده باشنو حقوق اونو نادیده گرفته باشند و نیازهای جسمی روحی ذهنی و روانی اونو تامین نکرده باشن باتوجه به اینکه مسئولن و هیچ ارزشی برای فرزند آخر خانواده خودش و حرفاش و نظرها و خواسته هاش قائل نباشند و به شدت با فرزندان دیگه خانواده تبعیض قائل بشن نسبت به آخری باید جلوشون چیکار کرد؟ چطور میتونن گذشته رو جبران کنن طوری که فرزند آخر رضایت قلبی کسب کنه با توجه به اینکه این فرزند به شدت ضربات جدی و جبران ناپذیری جسمی روحی ذهنی و روانی خورده و به شدت هم منزوی و افسرده شده و هیچ انگیزه ای برای زندگی نداره و فقط دنبال اینه اول گذشته رو پدر مادرش چبران کنن بعد زمینه رشتش فراهم بشه و والدین به شدت اونو سرکوب و تحقیر میکنن و اجازه بلند شدن و حرکتی بهش نمیدن چ کنه؟ مشاور: خانم مولوی زاده با سلام دوست عزیز؛ پدر ومادر از مهربانترین و دلسوزترین افراد به فرزند خود می باشند. البته گاهی با ناآگاهی های خود موجبات رنجش فرزند خود را فراهم می سازند که البته این مسئله نباید ما را در خصوص مهربانی و رأفت آنها دجار شک و تردید نماید. به نظر اینجانب شما دارای روحیه بسیار حساس ولطیفی بوده و کمی نیز دچار افراط و سوء برداشت گردیده اید. توصیه به شما دوست عزیز این است که شما با تلاش برای رشد شخصیت خود و ارتقاء جنبه های مختلف شخصیتی و اخلاقی خود موجبات افزایش محبت و توجه آنها را فراهم نمایید. قبول و پذیرش خطا و نقصان در آنها و انتظار جبران از ایشان از خصایص اخلاقی نیکویی نبوده و این طرز تفکر به کدورت های فیمابین دامن زده و شدت می بخشد. شما دوست عزیز با تغییر نگرش خود و همچنین ایجاد تغییرات مثبت شخصیتی در خود براحتی می توانید پدر ومادری مهربان ودلسوز در کنار خود داشته و از زندگی در کنار آنها لذت ببرید. یک مشاور باتجربه در این راستا می تواند کمک شایانی به شما دوست عزیز بنماید. با آرزوی موفقیت و شادکامی برای شما دوست عزیز 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
#داستان_یک_اشتباه ❌🌸 ﺁﻏﺎﺯ ﺭﻗﺺ ﻣﺮﮒ ... ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻋﺸﻖ ، ﺷﺎﯾﺪ
❌🌸 ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﮔﺬﺭﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺩﺭ ﮐﺮﺝ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ، ﺗﻮﺳﻂ ﭘﻠﯿﺲ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺷﺪ. ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺗﻠﺦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺍﻭﺩ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ. ﯾﺎﺩ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺠﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ، ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﯽ ﺭﻓﺖ . ﺍﻭ ﻣﺪﺍﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﭼﻮﻥ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﻗﺘﻞ ﺷﺪﻡ. ﭼﻮﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺠﯿﺪ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻢ. ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺠﯿﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺎﺑﻞ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻭ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﯾﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻣﺠﯿﺪ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﻗﺼﺎﺹ . ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﻭﺩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﺼﺎﺹ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﯿﺪ. ﻫﻮﺍﯼ ﺩﯼ ﻣﺎﻩ ﺷﻬﺮ ﻭ ﮔﺮﮒ ﻭ ﻣﯿﺶ ﺻﺒﺢ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﺮﺩ ، ﻃﻨﺎﺏ ﺩﺍﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻥ ﻗﺎﺗﻞ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺩﺍﻭﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺷﺐ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺠﯿﺪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺠﯿﺪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺶ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻋﺒﺚ ﻭ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ. ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺠﯿﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﺭﻭﺯ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﺑﺎ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺠﯿﺪ ، ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺑﻮﺳﻬﺎﯼ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﻫﺪ. ﺩﺍﻭﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ. ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﻭﺩ ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﻧﺸﺪ. ﺣﺮﻑ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺠﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ: ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻋﻮﺍ ﻣﺠﯿﺪ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ ، ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺟﻮﺍﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺖ ﺑﮕﺬﺭﻡ . ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺴﺮﻡ ﺯﺧﻤﯽ ﻭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪ ﻭ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﻓﺎﻋﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﺟﻨﻮﻥ ﻋﺸﻖ ﻋﻘﻠﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ، ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﻓﺘﯽ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﯽ. ﺣﻖ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ. ﺗﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻤﯿﺮﯼ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﺍﻭﺩ ﮔﺮﯾﺴﺖ ﻫﯿﭻ ﮔﻮﺷﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪ. ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺍﻏﺪﯾﺪﻩ. ﻃﻨﺎﺏ ﺩﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺍﻭﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻓﺸﺎﺭ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍﻩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ. ﻫﻤﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﺁﻣﺪ. ﯾﺎﺩ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﻦ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻣﺠﯿﺪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﺯﺧﻢ ﻫﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺯﺧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺪ ﺟﻮﺭ. ﺍﻣﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﻌﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺸﻢ ﺁﻟﻮﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺍﻏﺪﯾﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﺩﺍﻭﺩ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﺎﻧﺪ . ﺭﻓﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺎﯾﻪ ﻓﻠﺰﯼ. ﻫﻤﻪ ﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺩﺍﻭﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ. ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ ﻣﺎﺩﺭ ، ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺎﯾﻪ ﻓﻠﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ : ﺭﻗﺺ ﻣﺮﮒ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ. ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺯﻧﺪﮔﯽ 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🌱 مردى كه باغهاى بهشت را به دنيا فروخت مرد مسلمانى بود كه شاخه يكى از درختان خرماى او به حياط خانه مرد فقير و عيالمندى رفته بود، صاحب درخت گاهى بدون اجازه وارد حياط خانه مى شد و براى چيدن خرماها بالاى درخت مى رفت ، گاهى تعدادى خرما به حياط مرد فقير مى افتاد و كودكانش خرماها را بر مى داشتند، مرد از درخت پايين مى آمد و خرماها را از دست آنها مى گرفت و اگر خرما را در دهان يكى از بچه ها مى ديد انگشتش را در داخل دهان مى كرد و خرما را بيرون مى آورد. مرد فقير خدمت پيامبر رسيد و از صاحب درخت شكايت كرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: برو تا به شكايتت رسيدگى كنم . سپس پيامبر صاحب درخت را ديد و به او فرمود: اين درختى كه شاخه هايش به خانه فلان كس آمده است به من مى دهى تا در مقابل آن ، درخت خرمايى در بهشت از آن تو باشد؟ مرد گفت : نمى دهم ! من خيلى درختان خرما دارم و خرماى هيچ كدام به خوبى اين درخت نيست . حضرت فرمود: اگر بدهى من در مقابلش باغى در بهشت به تو مى دهم . مرد گفت : نمى دهم ! ابو دحداح يكى از صحابه پيامبر بود، سخن رسول خدا را شنيد. و عرض ‍ كرد: يا رسول الله اگر من اين درخت را از او بخرم و به شما واگذار كنم آيا شما آنچه را كه به آن مرد مى دادى به من مرحمت مى كنى ؟ فرمود: آرى . ابو دحداح رفت با صاحب درخت صحبت كرد مرد گفت : محمد (صلى الله عليه و آله ) مى خواست مقابل اين درخت درختهايى در بهشت به من بدهد من نپذيرفتم چون خرماى اين درخت بسيار لذيذ است . ابو دحداح گفت : آيا حاضرى بفروشى يا نه ؟ گفت نه ، مگر اينكه چهل درخت به من بدهى . ابو دحداح گفت : چه بهاى سنگينى براى درخت كچ شده مطالبه مى كنى . ابو دحداح پس از سكوت كوتاه گفت خيلى خوب چهل درخت به تو مى دهم . مرد طمع كار گفت : اگر راست مى گويى چند نفر بعنوان شاهد بياور! ابو دحداح عده اى را براى انجام معامله شاهد گرفت آنگاه به محضر پيامبر آمد و عرض كرد: يا رسول الله درخت خرما را خريدم ملك من شده است ، تقديم خدمت مباركتان مى كنم ، تقاضا دارم آن را از من بپذير و باغ بهشتى كه به آن مرد مى دادى قبول نكرد اينك به من عنايت فرما. پيامبر فرمود: اى ابو دحداح ! نه يك باغ بلكه تعدادى از باغهاى بهشت در اختيار شماست . پيامبر به سراغ مرد فقير رفت و به او گفت اين درخت از آن تو و فرزندان تو است .(5) به اين ترتيب مرد كوتاه نظر براى زندگى چند روزه دنيا باغ بهشتى را از دست داد و ابو دحداح مالك آن باغ و باغهاى ديگر شد. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🫖☕️ دم نوش اکالیپتوس🍃 درخت اکالیپتوس درختی از تیره موردیها می‌باشد. ارتفاع آن از ۳۰ میلی‌متر به ۱۴۵ متر و محیط تنه آن به ۲۵ متر می‌رسد. چوب این درخت بسیار سخت و در برابر پوسیدگی مقاوم است. پوست آن رنگ قهوه‌ای مایل به زرد دارد و به راحتی از ساقه جدا می‌شود. رنگ برگ آن نیز بسته به سن درخت (در آغاز سبز مایل به آبی و به مرور زمان سبز مایل به سفید) است. دمنوش اکالیپتوس از برگهای آن تهیه می شود. نام علمی: Eucalyptus camadulensis Dehnh طبیعت: از نظر طب سنتی ایران اکالیپتوس طبیعتی گرم دارد. خواص: این دمنوش به علت خواص ضد التهاب و ضدعفونی کننده بسیار مناسب برای مقابله با سرماخوردگی و سرفه می باشد. دمنوش اکالیپتوس درمان مناسبی برای برونشیت می باشد زیرا کمک بسیار زیادی به دفع ترشحات کرده و باعث بهبود سرفه های چرکی می شود. موارد منع مصرف: نوشیدن این دمنوش برای خانمها در دوران بارداری و شیردهی و همچنین کودکان منع شده است. مصرف بیش از اندازه این دمنوش ممکن است باعث ورم معده، روده و کلیه شود. پس اگر دچار ناراحتی کبد و یا التهاب روده و یا مجرای صفراوی می باشید از این دمنوش استفاده نکنید. طرز تهیه: یک قاشق غذاخوری برگ اکالیپتوس را در قوری ریخته و آب با دمای ۷۰ یا ۸۰ درجه به آن اضافه کرده و اجازه دهید به مدت ۱۵ دقیقه دم بکشد. سپس آن را از صافی عبور داده و نوش جان کنید. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دم نوش تخم کتان🍃 کشت گیاه کتان به طور سالیانه انجام می‌گیرد و حداکثر رشد طولی آن در حدود ۱۲۰ سانتی متر است. قسمت بالای ساقه دارای شاخه‌های متعددی است و در روی این شاخه‌ها، گل‌هایی به رنگ‌های سفید، قرمز، بنفش، لاجوردی و آبی دیده می‌شود. کتان بطور کلی دارای یک ساقه اصلی است که گل ها و میوه و در نتیجه دانه در انتهای ساقه بوجود می آید. میوه کتان به صورت کپسول ۵ خانه ای است که در هر کپسول حداکثر ۱۰ دانه وجود دارد. دانه ها کتابی شکل و کشیده و تقریباً مستطیلی که یک طرف دانه ها پهن و بزرگ و طرف دیگر نوک تیز است. رنگ دانه در انواع مختلف از قهوه ای، قهوه ای مایل به زرد، زرد تیره، قهوه ای مایل به سیاه تا سیاه تغییر می نماید. نام علمی: Linum usitatissimum طبیعت: از نظر طب سنتی ایران تخم کتان طبعی گرم و خشک دارد. خواص: این دمنوش مناسب برای افرادی می باشد که تمایل به کاهش وزن و سوزاندن چربی شکم دارند، زیرا نوشیدن دمنوش تخم کتان قبل از غذا باعث کاهش اشتها می شود. نوشیدن این دمنوش در صبح به همراه صبحانه باعث افزایش سوخت و ساز بدن شده و به سلامت سیستم گوارشی نیز کمک می کند. به علت دارا بودن آنتی اکسیدان بالا و وجود اسیدهای چرب امگا-۳ موجود در تخم کتان این دمنوش در رده دمنوش های ضد سرطان (به خصوص سرطان روده و سینه) و جلوگیری کننده از پوکی استخوان قرار می گیرد. نوشیدن این دمنوش از افزایش فشار خون در بیماران دیابتی جلوگیری می کند. موارد منع مصرف: نوشیدن این دمنوش در دوران بارداری و شیردهی منع شده است. افرادی که روده التهابی و تحریک پذیر دارند از نوشیدن این دمنوش خودداری کنند. طرز تهیه: یک قاشق پودر تخم کتان را در قوری ریخته و آب با دمای ۷۰ یا ۸۰ درجه به آن اضافه کرده و اجازه دهید به مدت ۳۰ دقیقه دم بکشد. سپس آن را از صافی عبور داده و نوش جان کنید 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۷۴۹🌸🍃 بیماری لوپوس م ( تحصیلات : دبیرستان ، 15 ساله ) خواهری دارم که24سالشه.بیماری لوپوس داره.خیلی استرسیه.بخاطر بیماریش توی اردیبهشت20روز بیمارستان بستری بود. عروق پاش گرفته بودو یکی از انگشت شستش قراره در ماه های آینده برداشته بشه.الان داروهای مربوط به لوپوسش رو و همچنین عروق پاش رو مصرف میکنه.اطرافیانم خیلی بهش توجه میکنن.احساس حسادت نه ولی احساس میکنم اصلا برای اطرافیان مهم نیستم.مثلا خواهر بزرگم( 30 سالشه) که میاد خونمون کاری نداره بامن.مگر اینکه من هی بیام حال و احوال پرسی کنم، ولی خودش هی میره پیش همون خواهرم که لوپوس داره و باهاش گرم میگیره و میشینن باهم حرف میزنن.خیلی غصه میخورم بابت اینجور چیزا.یا مثلا همون خواهر بزرگم رفته بود مسافرت برای من و هموت خواهرم که لوپوس داره دو تا دستبند گرفته بود.مدلی که براش گرفته بود خیلی خوشگل بود ولی برای من نه.و هی به همون خواهرم که لوپوس داره میگفت :این مدلی که تو داری رو برای خودمم گرفتم...یامثلا همین خواهرم هی زنگ و اس ام اس میزنه به خواهرم که لوپوس داره.درحالی که اس ام اسای منو به زور جواب میده و خیلی چیزای دیگه.خیلی اذیت میشم بابت این چیزا.همه همین رفتارو دارن.کمکم کنین.ممنونم مشاور: خانم مولوی زاده با سلام به شما دوست عزیز دوست خوبم؛ خواهر بیمار شما در حال حاضر نیاز به حمایت های روحی همه اعضای خانواده از جمله شما داشته و موقعیت بحرانی و حساسی داراست. شما دوست عزیز نیز باید در کنار سایر اعضا او را مورد محبت ویژه قرار داده و از وی حمایت به عمل آورید. البته به شما نیز حق می دهم چرا که در با توجه به سنین خاص نوجوانی دارای روحیه حساس و لطیفی می باشید و شما نیز در جابگاه خود نیاز به توجه و محبت دارید ولی پیشنهاد اینجانب به شما دوست عزیز این است که در این شرایط حساس از انتظارات و توقعات خود کاسته و بخاطر خواهر عزیز خود که هم اکنون نیاز به حمایت های روحی شما دارد در کنار دیگر اعضای خانواده تمام همت خود را بکار بگیرید. ان شاء اله در صورت بهبودی و برگشت شرایط به حالت عادی با در میان گذاردن نیازهای خود با خانواده و خواهر بزرگتر به طور منطقی و دوستانه، آنها را از نیازهای خود آگاه نموده تا ایشان نیز با مراقبت و توجه بیشتر نسبت به شما به نیاز شما پاسخ مثبت داده و محیط خانه شما آکنده از صفا و صمیمیت گردد. با آرزوی بهترینها برای شما دوست عزیز 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
و ❌ مامانم و آبجیم عقب وایساده بودن، هیچکس جرات نمیکرد بیاد جلو، یقمو گرفت و در حالی که گریه میکرد گفت چیکار کردی با من ستاره؟ من عاشقت بودم، آبرو برام نذاشتی، چجور جلوی خانوادم جلوی مادرم سرمو بلند کنم؟ بگم زنم با پسرعمم ریخته رو هم؟ ستاره لااقل با فامیلم نمیریختی روهم.. با کسی این بلا رو سرم میاوردی که فامیل من نباشه. زبونم بند اومده بود اون لحظه هزار بار به خودم لعنت فرستادم که به حرف مادرم گوش ندادم و خودم نیومدم راستشو بگم. سهیل داد زد میدونی بهنام چی بهم گفته؟ ویستو فرستاده میگه زنت عاشق منه، بخاطر من میخواد از تو طلاق بگیره...👇👇⛔️🔞 https://eitaa.com/joinchat/4093182295Cfc40ba5931 چکارش کردن دختره ی بدبختو😔👆
سوال ۷۵۰🌸🍃 دوست بودن با پسر ومخالفت خانواده ا ( تحصیلات : فوق دیپلم ، ١٩ ساله ) سلام وخسته نباشیدمن دختر١٩ سالمه وبا یه پسری هم سن خودم دوست شدم سه سال ونیم که باهاشم وخانوادم باهاش مخالفن دیروز هم کتک خورداز طرف خانوادم.قصدمون ازدواجه ولی خوانوادم مخالفا.دوساله که سرکار میره وسیگار میکشه.همدیگرو خیلی دوست داریمو باهم رابطه داشتیم.نمیتونیم از هم جدا شیم.یه راه حلی میخوام واسه موافقت خانوادم.بابام درجریان نیس فقط مامانم وداداشام میدونن مشاور: خانم مولوی زاده با سلام دوست عزیز؛ از آنجایی که خانواده از مهربان ترین و دلسوزترین فرد نسبت به فرزند خود می باشند و همچنین از آنجایی که سن آشنایی شما با فرد مورد علاقه شما سن 16 سالگی بوده که در این سن افراد بر اساس هیجانات زودگذر و احساسات ناپخته که منشأ جنسی داشته دست به ایجاد رابطه می زنند و خانواده شما نیز با این استدلال مخالف ازدواج شما می باشند لذا به شما دوست عزیز توصیه می گردد که نسبت به این امر دقت و بررسی بیشتری داشته و تنها برپایه احساس و هیجان ناشی از سنین نوجوانی دست به انتخابی بسیار حساس و پر اهمیت که از سرنوشت سازترین انتخابهای زندگی شما می باشد نزده و با احترام به نظر، عقیده و تجربه خانواده خود و بخصوص پدر و مادر خود انتخابی شایسته و در خور را در زمینه ازدواج داشته تا ان شاء اله آینده ای روشن و پرامید پیش روی خود ببینید. همچنین خدمت شما عرض می نمایم که اظهار ناتوانی در جدا شدن از یکدیگر در رابطه شما صرفا یک وابستگی بوده و شما بایستی به دنبال خاتمه دادن به این وابستگی باشید نه جلب رضایت والدین خود جهت ازدواج. با توجه به توضیحات شما و در نظر گرفتن سن آشنایی شما و برخورد فیزیکی خاواده شما و فرد مورد نظرتان و تمام مواردی که به طور خلاصه عنوان نمودید مشاور رأی به ازدواج شما نداده و به شما توصیه می نماید که به دقت در مورد بزرگترین و مهم ترین اتفاق زندگی خود یعنی ازدواج تصمیم گیری نمایید. با آرزوی سعادت و خوشبختی برای شما دوست عزیز ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🌿 چه شخصیتی برای شما مناسب است؟ نمی شود بدون آنکه با همسرتان تناسب شخصیتی داشته باشید، به یک زندگی شاد و خوشبخت دست پیدا کنید. تناسب شخصیتی در کنار تمام تناسب های دیگر، یکی از مهم ترین شروط موفقیت شما در زندگی زناشویی است. اما سوال اینجاست که شما چه شخصیتی دارید و با چه شخصیتی باید ازدواج کنید؟ ,ازدواج, شخص مناسب برای ازدواج,پیش نیازهای ازدواج ازدواج, شخص مناسب برای ازدواج افراد و گروه‌های متفاوت جامعه را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد: 1- درون‌گرا: افرادی هستند که بیشتر در عالم خود و غرق تنهایی و سکوت‌اند، خیلی درگیر محیط اطراف نمی‌شوند و بیشتر دوست دارند تنها باشند. این افراد حتی از اظهار نظر در میان جمع هم واهمه دارند؛ 2- برون‌گرا: این افراد درگیر دنیای اطراف‌اند، از بودن در جمع و سخن‌ گفتن در میان آنها ‌لذت می‌برند و به‌راحتی به ابراز احساسات خود می‌پردازند. در توضیح این دو گزینه باید گفت: ازدواج زن و مردی که در این موارد متعادل هستند، هیچ اشکالی ندارد. اما اگر هر یی از آنها در ییی از موارد فوق پررنگ باشد مثلاً یکی درون‌گرای پر رنگ و دیگری برون‌گرای پر رنگ، ازدواجشان سرانجام خوبی نخواهد داشت؛ 3- میان ‌ینترل بیرونی: فردی است که همیشه دیگران را در اتفاقات و حوادث زندگی‌اش مقصر می‌داند و خودش را هرگز مقصر نمی‌داند. توصیه می‌شود که با این‌گونه افراد ازدواج نکنید؛ 4- میان ‌ینترل درونی: فردی که علت اتفاقات و ناکامی‌هایش را در درون خود، باورها و اعمالش جست‌وجو می‌کند. اگر خطا کند مسئولیت خطایش را می‌پذیرد و عذرخواهی می‌کند؛ 5- شخصیت قربانی: فرد علاوه بر اینکه عالم و آدم را مقصر می‌داند، از دیگران متنفر است، از گذشته شکایت می‌کند، از رنج کشیدن لذت می‌برد، خودش را قربانی و تباه ‌شده می‌داند که تمام راه‌ها به رویش بسته است و دوست دارد دیگران برایش تأسف بخورند. ازدواج با این افراد ممنوع است؛ 6- توافق: این افراد خود را با شرایط و موقعیت‌ها و افراد گوناگون سازگار می‌کنند و نظرشان را به دیگران تحمیل نمی‌کنند و به ‌نظر دیگران احترام می‌گذارند. زندگی با این افراد لذت‌بخش است؛ 7- عدم توافق: این افراد با آدم‌ها و موقعیت‌ها ناسازگارند، هیچ‌کس از طعنه آنها در امان نیست، زود قهر می‌کنند و همیشه ساز مخالف می‌زنند. زندگی با این افراد سخت است؛ ازدواج زن و مردی که در این موارد متعادل هستند، هیچ اشکالی ندارد. اما اگر هر یی از آنها در ییی از موارد فوق پررنگ باشد مثلاً یکی درون‌گرای پر رنگ و دیگری برون‌گرای پر رنگ، ازدواجشان سرانجام خوبی نخواهد داشت انسان‌ها از نظر درک دنیای اطراف و برقراری رابطه با دنیا چهار گروه‌اند: 1- سمعی: شمرده، رسا و بلند حرف می‌زنند، سرعت کار کردن آنها با سرعت آواز خواندن آنها مطابق است و تن صداها را به حافظه می‌سپارند. دوروبر این افراد پر از کاست‌ها و سی‌دی‌های صوتی است. در طبیعت به‌دنبال منشأ سروصداها هستند و این افراد به بازی‌های پرسروصدا و کم‌ تحرک بیشتر علاقه دارند؛ 2- بصری: این افراد تندتند و بریده ‌بریده صحبت می‌کنند، هنگام حرف‌ زدن دست هایشان را تکان می‌دهند، در جزوه‌هایشان نقاشی می‌کشند و از رنگ‌های مختلف استفاده می‌کنند و عاشق رنگ‌ هستند، همیشه جزوه‌های تمیزی دارند همه ‌چیز را با جزئیات به‌خاطر می‌سپارند، دور و برشان پر از تصویر است و در گوشه‌ای از طبیعت می‌نشینند و به آن می‌نگرند و یا در حال چیدن گل و گرفتن عکس و پروانه‌اند؛ 3- لمسی: این افراد بدن شلی دارند، کمی به جلو خم هستند و درست و صاف نمی‌ایستند، کاملاً احساسی و رمانتیک هستند، آرام و با احساس صحبت می‌کنند، هنگام دیدن تلویزیون به آن نزدیک می‌شوند و حتی در کلاس هم نزدیک به استاد می‌نشینند. این افراد خود را با حواس درگیر طبیعت می‌کنند؛ 4- جنبشی: این افراد آرام و قرار ندارند، در طبیعت یا دنبال کشف هستند و کاری به صدا ندارند و یا بازی‌های پرتحرک می‌کنند مثل زو، والیبال و... در رابطه با افراد این گروه باید گفت که اگر هم‌ گروهی‌ها با هم ازدواج ینند، عالی‌ترین ازدواج را دارند. لمسی‌ها با لمسی‌ها. سمعی با سمعی ـ سمعی با بصری. بصری با بصری ـ بصری با جنبشی ـ بصری با سمعی. جنبشی با جنبشی ـ جنبشی با بصری. کمترین امکان موفقیت در ازدواج برای سمعی‌هاست و بیشترین امکان موفقیت در ازدواج مختص بصری‌هاست. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
❌🌸  ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺮﺩﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺳﻪ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﺟﺪﺍﮔﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻭﯾﮋﻩ ﻋﻠﻤﯽ، ﭘﻠﯿﺴﯽ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﺳﯿﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎﻥ ﮐﺸﻒ ﺷﺪ. ﺩﺭ ﺩﻭ ﻓﻘﺮﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﻫﺎ، ﺯﻧﺎﻥ ﺧﯿﺎﻧﺘﮑﺎﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺘﻞ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺁﺩﻣﮑﺶ ﺍﺟﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﯽ ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻣﺤﺴﻦ ﻋﻄﺎﺭ – ﺭﺋﯿﺲ ﭘﻠﯿﺲ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺍﺳﺘﺎﻥ ﺳﯿﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎﻥ – ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﮔﻔﺖ: ﻣﺘﻬﻤﺎﻥ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻭ ﺑﺎﺯﺳﺎﺯﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﻭﯼ ﺍﻓﺰﻭﺩ: ﺑﺮﺭﺳﯽ ﺳﻪ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ، ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﺧﺸﻢ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺩﻭ ﻋﺎﻣﻞ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ ﺑﺮﻭﺯ ﺳﻪ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﻗﺘﻞ ﻣﺎﺩﺭ ﺯﻥ، ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﻋﺎﻣﻞ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻥ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﯾﺎ ﻣﺸﺎﻭﺭﺍﻥ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻗﻄﻊ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺗﻠﺦ ﺭﺥ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩ. ﺿﻤﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﻠﯿﺲ ﻭ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺗﺎﮐﯿﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺯﻭﺝ ﻫﺎﯼ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻞ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺘﺨﺼﺼﺎﻥ، ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﺎﻥ ﻭ ﻣﺸﺎﻭﺭﺍﻥ ﮐﻤﮏ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﺿﻤﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺣﻤﻞ ﮐﺎﺭﺩ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺑﺮﻭﺯ ﺟﺮﺍﯾﻢ ﺧﺸﻦ ﻭ ﺑﺮﻭﺯ ﻗﺘﻞ ﻫﺎ ﻧﻘﺶ ﺟﺪﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺩﺭ ﺩﻭ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻧﻘﺸﻪ ﺷﻮﻡ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﺧﯿﺎﻧﺘﮑﺎﺭﺷﺎﻥ ﺷﺪﻧﺪ؛ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺭ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﭺ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻫﻤﺴﺮﮐﺸﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺟﺮﺍﯾﻢ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﺸﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﻪ ﺩﻻﯾﻞ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺑﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺯﻧﺎﻧﯽ ﻣﺮﺗﮑﺐ ﻗﺘﻞ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺯﻧﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﺭﻣﯽ ﯾﺎﺑﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺭﻭﯾﻪ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﻫﻨﺪ ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺑﺘﺪﺭﯾﺞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﯾﮏ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﮔﺮ ﻭ ﻇﺎﻟﻢ ﺗﻠﻘﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﺮﮔﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻣﺎﺭ ﻗﺘﻞ ﻫﺎﯼ ﺍﺧﯿﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ، ﺯﻧﺎﻥ ﻗﺎﺗﻞ ﺩﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺣﮑﻢ ﻣﻌﺎﻭﻧﺖ ﯾﺎ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﻋﺎﻣﻞ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﭘﺲ ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﺨﺺ ﺳﻮﻡ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻏﻠﺐ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﺯﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺎﯼ ﺷﺨﺺ ﺳﻮﻣﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﺑﺎ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﺍﯼ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺷﻮﻫﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﺮﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻭﺍﺩﺍﺭ ﺑﻪ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﮕﯿﺮﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻭﻇﺎﯾﻒ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻢ، ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﺩﺍﺭﯼ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻣﺴﺌﻮﻻﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﮐﺸﻮﺭ ﻭ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ، ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﯿﻦ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﻣﻮﺛﺮ ﺩﺭ ﭘﯿﺸﮕﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﺮﺍﯾﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ ﺗﺎ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭ ﻣﺎ، ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺩﺭ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ﺳﺎﻝ 90 ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﻃﺮﺡ ﺷﮑﺎﯾﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺯﺍﺑﻞ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪ. ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺯﻧﮕﺸﺖ. ﺑﺎ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺷﺪﻥ ﻏﯿﺒﺘﺶ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯼ ﻧﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﭘﻠﯿﺲ ﮐﻤﮏ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻋﮑﺲ ﻭ ﻣﺸﺨﺼﺎﺕ ﺑﻬﺮﻭﺯ ﺳﯽ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﯾﺎﻧﻪ ﭘﻠﯿﺲ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺛﺒﺖ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺗﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ ﺗﺠﺴﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ «ﺑﻬﺮﻭﺯ» ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺷﺪﯾﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺋﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ ﻓﺮﺿﯿﻪ ﻗﺘﻞ «ﺑﻬﺮﻭﺯ» ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻮﻧﺎ – ﻣﻈﻨﻮﻥ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯾﮏ – ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﻣﺤﺴﻮﺱ ﺗﺤﺖ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ. ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻣﺤﻠﯽ ﻭ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﺗﻤﺎﺱ ﻫﺎﯼ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ «ﻣﻮﻧﺎ» ﺑﺎ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺣﺴﯿﻦ» ﺭﺍﺑﻄﻪ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ «ﺣﺴﯿﻦ» ﻭ «ﻣﻮﻧﺎ» ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﯽ ﻫﺎ ﻣﻨﮑﺮ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ «ﺑﻬﺮﻭﺯ» ﺷﺪﻧﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺭﺳﯽ ﺧﻮﺩﺭﻭﯼ «ﺣﺴﯿﻦ» ﻟﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﮐﺸﻒ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻬﻢ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﮐﺎﺭﺷﻨﺎﺳﺎﻥ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻫﻮﯾﺖ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻟﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﻥ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻨﺎﯾﺘﮑﺎﺭ ﮐﻪ ﺭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺎﺵ ﺷﺪﻩ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ، ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺟﺰ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻭ ﺟﺰﺋﯿﺎﺕ ﻗﺘﻞ «ﺑﻬﺮﻭﺯ» ﺭﺍ ﻓﺎﺵ ﮐﺮﺩﻧﺪ. «ﺣﺴﯿﻦ» ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻭ «ﻣﻮﻧﺎ» ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺑﺪﺍﺧﻼﻗﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﮔﻠﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻢ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﻘﺸﻪ ﻗﺘﻞ «ﺑﻬﺮﻭﺯ» ﺭﺍ ﻃﺮﺍﺣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺷﺎﻣﮕﺎﻩ 29 ﺍﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ «ﻣﻮﻧﺎ» ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﺍﻭ ﺩﺭ ﮐﻤﺪ ﻣﺨﻔﯽ ﺷﺪﻡ 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
☕️🫖 دم نوش گلپر🍃 گلپر گیاهی گلدار، علفی و چندساله از تیرهٔ چتریان است. این گیاه بومی ایران است و در ناحیه‌های نمناک کوهستانی ایران و مناطق پیرامونی می‌روید. همهٔ گونه‌های سردهٔ گلپران معطر هستند و برخی گونه‌ها در آشپزی ایرانی به عنوان ادویه کاربرد دارند. گونه‌های دیگری از گلپر در صنعت داروسازی کاربرد دارد. گل‌های این گیاه، سفید مجتمع به صورت چتر در انتهای ساقه‌های گل‌دهنده در قسمت بالای گیاه ظاهر می‌شود. میوه آن تخم مرغی، کمی ضخیم و معطر به رنگ سبز تیره به طول ۱٫۵ تا ۱ سانتی‌متر است. قسمت های مورد استفاده این گیاه جوانه ها، ساقه ها و غنچه های نورسته آن می باشد. دانه های خشک این گیاه که بسیار معطر است همراه با اغذیه و به عنوان ادویه مصرف عمومی و همگانی دارد. نام علمی: Heracleum persicum طبیعت: از نظر طب سنتی ایران این گیاه طبیعتی گرم و خشک دارد. خواص: – دمنوش این گیاه برای هضم غذا موثر و ضد نفخ است – ضد عفونی ‌کننده و میکروب کش قوی و ضداسپاسم است. – جهت درمان رفلاکس معده، تهوع، استفراغ و سایرِ اختلالاتِ گوارشی کاربرد دارد. – پودر دانه گلپر می تواند به عنوان یک داروی کشنده برای بعضی کرمهای داخل روده مصرف می شود. – گلپر را جهت معالجه هیسترى (صرع)، عفونت‌هاى عصبى و رفع ناراحتی‌ های عصبی تجویز می‌کنند. – دمنوش ریشه آن جهت درمان اختلالاتِ تنفسی، اختلالات ریوی، برونشیت و عفونت‌هاى دستگاه تنفس آن را تجویز میکنند. – دمنوش این گیاه تحریک کننده اشتها است. موارد منع مصرف: – مصرف زیاد این گیاه باعث ایجاد تپش قلب برای فرد می شود. – مصرف زیاد این گیاه باعث سقط جنین می شود. طرز تهیه: یک قاشق غذا خوری پودر گل پر را در یک قوری ریخته و آب با دمای ۸۰ درجه سانتی گراد روی آن ریخته تا به مدت ۱۵ دقیقه دم بکشد. این چای کمی تلخ است و برای شیرین کردن آن می توانید از عسل یا نبات استفاده کنید. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۷۵۱🌸🍃 پدر بی محبت ب ( تحصیلات : لیسانس ، 24 ساله ) باسلام با سپاس از مشاورتون درجواب رفتن مشاوره پدر و مادرم .مادر بنده به مشاوره خیلی مراجعه کردند اما قایده نداشت و اخیرل پدر و مادرم طلاق گرفتند . احساس تنهایی و بی کسی میکنم و به خاطر مادر و پدرم خیلی ناراحتم به خصوص که اصلا رغبتی برای دیدن پدرم ندارم. و اگه مثل قبل باهاش رفتار کنیم اصلا متوجه کار بدش نمیشه .هرچند اگر جور دیگری هم رفتار کنیم باز کار خودشو درست میدونه. حالا اکر من مهمانی بخوام بدم نمیدونم باید چه کنم .دعوتشون کنم یا نه مشاور: خانم مولوی زاده با سلام خدمت شما دوست عزیز دوست خوبم؛ با عرض تأسف بابت طلاق پدر و مادر شما خدمت شما عرض می کنم در خصوص دعوت شما از پدرتان در میهمانی تنها شماییدکه در جریان اوضاع رابطه ها می باشید و از این موضوع مطلع هستید که این کار به صلاح بوده یا نه. اگر با دعوت شما آسیب وارد شده در روابط بهبود می یابد و مهم تر از همه پدر شما به دعوت شما پاسخ مثبت می دهد چرا که نه. شما با دعوت از ایشان می توانید روابط را به سوی بهبود پیش برده و کدورت ها را برطرف نمایید. ولی اگر احساس می کنید که اوضاع از آنچه که هست بدتر می گردد و این امر به صلاح نبوده و با دعوت از پدرتان مادر شما نیز دچار آزردگی می گردد توصیه به این امر نمی گردید. نهایتا وظیفه شما در این شرایط این است که با هنرمندی آسیب های وارد شده به روابط را تا حد امکان به حداقل رسانده و در جهت بهبود این روابط تلاش نمایید. چرا که شاید پدر و مادر شما با طلاق و جدا شدن از یکدیگر به زندگی زناشویی خود خاتمه داده اند ولی شما و برادرتان حق دارید که از هر دو نعمت پدر و مادر بهره مند بوده و سایه هر دو را در زندگی خود احساس نموده و از وجود آنها و حضور آنها در زندگی خود احساس امنیت و آرامش داشته باشید. وظیفه شما دوست عزیز احترام و محبت به هر دوی آنهاست فارغ از هرگونه اختلافی که بین آنها وجود داشته و باعث طلاق و جدایی آنها گردیده است. چه بسا هنرمندی شما در این راستا و انجام وظایف فرزندی شما و برادرتان در گذر زمان به اختلافات آنها نیز پایان داده و مجددا شاهد گرم شدن کانون خانوادگی خود و رفع کدورت های فیمابین مادر و پدر خود بوده و همه اعضای خانواده دوباره با گردهم آمدن کنار یکدیگر صمیمیت و شادابی را در فضای خانواده تجربه نموده و از آن لذت ببرید. با آرزوی موفقیت و سربلندی برای شما دوست عزیز 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
#داستان_زندگی 🌸🍃 ترنم -نکردی؟ -نخیرررر..تازه میگه خودت موافقت کردی من با عموت حرف زدم حالا دیگه ن
🌸🍃 -اوهوم میام پریسا:باشه پس همونجا حرف میزنیم الهام:آره فکر خوبیه.پاشید برید میخوام بخوابم مانیا:بنازم به این مهمون نوازیت.هیچی هم ندادی بخوریم که الهام:همینه که هست سلانه سلانه رفتم طرف اتاق الهام و شالم رو انداختم رو سرمو کیفمو برداشتم خداحافظی زیرلبی از بچه ها کردمو از خونه الهام اینا زدم بیرون وقتی رسیدم خونه دم غروب بود..همه راه رو پیاده رفته بودم تا بتونم فکر کنم به این که چرا مامان بابام اینجوری شدن..چرا دارن زور میگن چیکار کنم آخه کلید رو انداختم تو درو وارد حیاط باغ مانند خونه شدم دیگه صدای پام که رو سنگفرشای حیاط میخورد برام شیرین نبود.چون همش داشتم فکر میکردم که چیکار کنم وارد خونه که شدم مامانم نگران روی مبل نشسته بود و ناخن میجوید و بابام هم در طول اتاق راه میرفت گفتم الان یه دعوا در پیش دارم و با این فکر درو باز کردمو وارد شدم.. مامان با لبخند گفت:کجا بودی عزیزم؟ بابا هم سر جاش وایساد و تو چشام زل زد.آب دهنمو قورت دادمو گفتم..خونه الهام اینا بابا اومد طرفم گفتم الانه که بزنه تو گوشم که دست نوازشی به سرم کشید و گفت:چرا خبر ندادی دختر گلم؟ جرئت پیدا کردمو شونه ای بالا انداختمو گفتم:همینطوری و به طرف پله ها رفتم یه خونه دو طبقه داشتیم که وقتی از حیاط وارد میشدی یه سالن بزرگ سمت راست بود که دو دست مبل کرم قهوه ای و یه ال سی دی 50 اینچ توش بود..با کلی لوازم تزیینی که کار مادرم بود و یه فضای کوچیک سمت چپ که میز شطرنج اونجا بود و هر بار که مهمونی ها خونه ما بود همون فضای کوچیک کلی شلوغ میشد و ... جلوتر هم یه پله میخورد میرفت بالا که سمت راستش یه هال دنج و آروم بود و سمت چپش چندین پله میخورد و میرفت پایین..میرسید به پذیرایی که دنج و بزرگ خونه که با رنگای شکلاتی و کرم و طلایی دیزاین شده بود همیشه ترانه میگفت این خونه اس که ما داریم یا راه پله اه اه اه و با جواب سلیقه نداری از افراد خونواده رو به رو میشد... رو به روی در ورودی انتهای سالن بزرگ خونه آشپزخونه بزرگی بود که پاتوق ترانه بود سمت چپ هم دستشویی بودو اما سمت راستش هم پله های پر پیچ و تاب خونه که از سنگ مرمر بود با نرده های طلایی در کنار پله ها یه در بود..که به یه راهرو ختم میشد که در سمت راست راهرو سرویس بهداشتی و سمت چپ حمام بود و انتهای راهرو یه اتاق بزرگ و آروم که اصولا ماله مامان بابا بود که پنجره اش به منظره زیبایی از باغ باز میشد داشتم میرفتم طرف اتاقم همینجوری کل خونه رو دید زده بودم و رسیده بودم بالا و باز داشتم دید میزدم بالا هم یه هال بود که با مبلمان کرم و زرد دیزاین شده بود و چهار تا اتاق خواب داشت که یکی از این اتاقا مال من بود یکیش مال ترلان که البته الان ازدواج کرده بود و یکیشم مال ترانه و آخری هم مال مهمونا بود نگاهی به در اتاق ترانه انداختمو بی تفاوت وارد اتاقم شدم... عاشق رنگ بنفش بودم برای همین همه اتاقم به رنگ یاسی و بنــــفش بود رفتم رو تخت ولو شدم و چشمامو بستم.به این فکر میکردم که امروز سه شنبه اس و پنجشنبه اون امیان بعد تو دلم گفتم خاک بر سر هر چهارتامون..اونا پنجشنبه میان ولی ما برای جمعه میخوایم بشینیم فکر کنیم چاره ای نبود پنجشنبه رو باید تحمل میکردم تا فرداش تو کوه با بچه ها یه فکری بکنیم قیافه شهاب اومد جلوی چشمام.بد نبود ولی خب من نمیخواستمش.من همیشه کسی رو میخواستم که عاشقش باشم یعنی عاشقش بشم بعد باهاش ازدواج کنم.اصلا از ازدواج بی عشق متنفر بودم و به عشق بعد ازدواج اعتقاد چندانی نداشتم کلافه شالمو که دستم بود پرت کردم گوشه اتاقمو تو جام نشستم صدای در اتاق اومد..وای باز یکی اومده نصیحت و این چرتو پرتا گفتم بله..که در باز شد و ترلان تو قاب در ظاهر شد با یه لبخند خیر سرش ملیح.ولی با همون میخواست چشامو دراره... اومد نشست کنارمو گفت:کجا بودی؟ رابطم باهاش خوب بود.ولی نمیخواستم جریان رو بهش بگم میخواستم فقط خودمو دوستام بدونیم.که اونام کامل نمیدونن دردم چیه نفس عمیقی کشیدمو گفتم:خونه الهام رو تختم دراز کشید و گفت:درد و دل داشتی؟ گفتم:اوهوم..چطور؟ گفت:مگه من نیستم که باهام حرف بزنی؟ گفتم:خانوم تازه عروس برو به زندگیت برس شما -یعنی دخالت نکنم دیگه؟ -ای وای این چه حرفیه..نه میگم نمیخواد خودتو درگیر کنی.دوستام هستن -آره خب همسنت هستن باهاشون راحت تری و دلخور رو تخت نشست.کنارش نشستم و به طرفش برگشتم و گفتم:لوس نشو دیگه انگار سن مامان بزرگمو داری تو گفت:وا چی گفتم مگه؟بخدا ناراحت و دلخور نیستم گفتم:خب باشه..این شوهرخواهر ما کو؟ 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛