#یک_نکته_از_هزاران 🌱
الگوى زندگى براى همه
دو همسر مهربان ، على و فاطمه عليهماالسلام ، كارهاى خانه را بين خود تقسيم كردند.
حضرت فاطمه عليهما عهده دار شد كارهاى داخل خانه را انجام دهد؛ خمير درست كند، نان بپزد و خانه را جاروب كند و...
و على عليه السلام نيز عهده دار شد كارهاى بيرون از خانه را انجام دهد؛ هيزم آورد و مواد خوراكى تهيه كند و...
روزى على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام گفت :
فاطمه جان ! چيز خوردنى دارى ؟
زهرا عليهاالسلام پاسخ داد:
نه ، به خدا سوگند! سه روز است ، خود و فرزندانم حسن و حسين گرسنه ايم .
على : چرا به من نگفتى ؟
فاطمه : پدرم رسول خدا مرا نهى كرده كه از شما چيزى بخواهم و مى فرمود:
هرگز از پسر عمويت چيزى مخواه اگر چيزى آورد بپذير وگرنه از او تقاضايى مكن !
على عليه السلام از خانه بيرون آمد در راه با مردى مواجه شد و مبلغ يك دينار از او قرض كرد تا غذايى براى اهل خانه تهيه كند، در آن هواى گرم مقداد پسر اسود را آشفته و پريشان ديد.
پرسيد: مقداد! چه شده است ؟ چرا در اين وقت از خانه بيرون آمده اى ؟
مقداد: گرسنگى مرا از خانه بيرون كشانده است . نتوانستم گريه فرزندانم را تحمل كنم .
امام عليه السلام : من نيز براى همين از خانه بيرون آمده ام و من اكنون اين دينار را وام گرفته ام ، آن را به تو مى دهم و تو را بر خود مقدم مى دارم . آنگاه پول را به مقداد داد و خود دست خالى به سوى خانه برگشت . وارد خانه كه شد، ديد رسول خدا نشسته و فاطمه هم مشغول خواندن نماز است و چيزى سر پوشيده در بينشان هست . فاطمه كه نمازش را تمام كرد، چون سر پوش را از روى آن چيز برداشت ، ديدند ظرف بزرگى پر از گوشت و نان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد:
فاطمه جان ! اين غذا از كجا برايت آمده است ؟
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: از جانب خدا است و خداوند هر كه را بخواهد بى حساب روزى مى دهد.
در اين وقت رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:
مى خواهى داستانى كسى را كه مانند تو و فاطمه بوده است ، بيان كنم ؟
عرض كرد: بلى .
فرمود:
مثل تو مثل زكريا است ، در محراب وارد مريم شد و غذايى نزد او ديد از او پرسيد:
مريم ! اين غذا از كجا است ؟
پاسخ داد:
از جانب خدا است و خداوند هر كه را بخواهد بدون حساب روزى مى دهد.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
آنان يك ماه از آن ظرف غذا خوردند و اين ظرف همان است كه حضرت قائم (عج ) در آن غذا مى خورد و اكنون نزد ما است
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#ستاره و #سهیل ❌
مامانم و آبجیم عقب وایساده بودن،
هیچکس جرات نمیکرد بیاد جلو،
یقمو گرفت و در حالی که گریه میکرد گفت چیکار کردی با من ستاره؟
من عاشقت بودم، آبرو برام نذاشتی،
چجور جلوی خانوادم جلوی مادرم سرمو بلند کنم؟
بگم زنم با پسرعمم ریخته رو هم؟
ستاره لااقل با فامیلم نمیریختی روهم.. با کسی این بلا رو سرم میاوردی که فامیل من نباشه.
زبونم بند اومده بود اون لحظه هزار بار به خودم لعنت فرستادم که به حرف مادرم گوش ندادم و خودم نیومدم راستشو بگم.
سهیل داد زد میدونی بهنام چی بهم گفته؟
ویستو فرستاده میگه زنت عاشق منه،
بخاطر من میخواد از تو طلاق بگیره...👇👇⛔️🔞
https://eitaa.com/joinchat/4093182295Cfc40ba5931
چکارش کردن دختره ی بدبختو😔👆
سوال ۸۱۵🌸🍃
سلام و عرض ادبمن 7 ساله ازدواج کردم و یه پسر 5ساله...
( تحصیلات : فوق دیپلم ، 25 ساله )
سلام و عرض ادب
من 7 ساله ازدواج کردم و یه پسر 5ساله دارم یه خانواده ی خیلی مذهبی دارم و همسرم و خودم خیلی مقید به مسائل مذهبی هستیم
من یک فرد پر شور و هیجان هستم خیلی خیلی احساساتی ولی همسرم خیلی مرد سرد و بی روحی هستش زیاد اهل مسافرت و گردش و حتی رفتن به خونه ی اقوام نیست و لی من برخلاف ایشون از جمع و مسافرت لذت می برم .اوقات فراقت من با دوستانم و تفریحات جمعی میکذره ولی ایشون فقط کتاب مطالعه میکنند از لحاظ جنسی هم من خیلی خیلی اذیت میشم ایشون به شدت سرد مزاج و من گرم مزاج هستم .من معلم هستم و دانشجو خیلی در جمع های اجتماعی حضور دارم و به خاطر اندام خوب و خوش برخورد بودنم همه جا مورد توجه قرار میگیرم هر جا برم بدون استثنا خواستگار دارم ودر این مدت با یک فرد ی آشنا شده ام که او هم متاهل هستش و تا حدودی آشنایی قبلب هم با خانوادشون دارم خانم ایشون هم مثل همسر منه از همه جهت سرده من به شدت علاقه مند به این مرد شده ام چرا که خصوصیاتی که همسرم ندارد را او به صورت کامل و بیشتر هم دارد او هم به من ابراز علاقه کرده و چند بار بیرون با هم بودیم ...
تو این مدت من به شدت دچار عذاب روحی شدم و یکبار هم اقدام به خودکشی با قرص کردم که دچار گناه نشم
اما من واقعا شیفته ی این مرد شده ام
تو رو خداااااا کمکم کنید ...
مشاور: خانم سعیده صفری
باسلام. خواهر عزیزم در شرایط فعلی به دلیل مسائل اعتقادی که برایتان مهم است، ادامه ی این رابطه لطمه ی بزرگی به شما وارد خواهدکرد، شما مجبور نیستید با کسی زندگی کنید که ویژگی های شخصیتی اش کاملا مخالف شماست . اما به طور قطع اینطور نیست. اینطور برایتان بگویم که شما در حال حاضر در حال مقایسه کردن دائم شوهرتان و این آقا هستید ، همسرتان در ذهن شما امتیاز بسیار کمی خواهد گرفت و شانسی برای تغییر و ارتقای خود نخواهد داشت، اما اگر واقع بینانه به عقب بازگردید، در ابتدای ازدواجتان دلایل محکمی برای انتخاب او داشته اید که هنوز هم وجود دارند. پس رابطه ی با آن آقا را قطع کنید حتی اگر از زندگیتان راضی نیستید تکلیفش را روشن کنید و سپس یک زندگی مجدد را شروع کنید. چون در این شرایط علاوه بر اینکه لطمه ی شدیدی به فرزند، همسر و خانواده آن آقا وارد می کنید، با مقایسه های افراطی مرتکب تصمیم عجولانه شده که ممکن است مراتب شدیدی داشته باشد و خود را به دردسر بیاندازید. در ضمن به ابراز علاقه سطحی این آقا زیاد دلخوش نباشید چه بسا اصلا ایشان قصد جدا شدن از خانمش را نداشته باشد و یا شاید هم داشته باشد ولی برایش میسر نباشد و با این وجود شما تنها کسی هستید که در این ماجرا دچار لطمه شدیدی خواهید شد. اگر تصمیم جدی دارید که بنای ازدواجتان را از نو بسازید خرابه های قبلی را از بین ببرید و مجددا از نو با شناختی واقع بینانه تر تصمیم بگیرید و شروع به ساختن کنید اما به بنای لرزان ساخته شده روی خرابه های قبلی اکتفا نکنید. نکته ی آخر اینکه با وجود خصوصیات همسرتان بالاخص درون گرایی ایشان شما در حال حاضر بدون در نظر گرفتن شرایط کلی یک نفر شدیدا جذب کسی می شوید که نقاط مقابل شوهرتان را داشته باشد اما بقیه ی موارد که چه بسا مهمتر از این موضوع باشند از دیدتان پنهان می مانند. پس مراقب این خطای ناهشیارانه نیز باشید.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#همسرداری 🌿
راه هایی برای دلبستگی بیشتر
در دوران نامزدی هستید و فکر می کنید محبتی که می گویند بعد از ازدواج پدیدار می شود، هنوز به قدر کافی شکل نگرفته. دوست دارید به همسرتان نزدیک تر شوید و خودتان را به او ثابت کنید، می خواهید طوری در دل همسرتان و خانواده اش جا شوید که همین اول کاری، جا پای خود را محکم کنید. این مطلب را بخوانید و با روش هایی برای دلبسته تر کردن همسرتان به خود آشنا شوید.
بشنوید و سرزنش نکنید
نامزد شما باید مطمئن شود که درد دل کردن با شما هیچ خطری ندارد و هرچه بیشتر با شما گفتگو کند احساس نزدیکی، دل سپردگی و تعهد بیشتری خواهد کرد.
به خاطر خودش دوستش بدارید
محبتتان را به او نشان دهید و در این بین، حواستان را جمع کنید تا متوجه شود او را به خاطر خودش دوست دارید. نه پولش، نه صرفا چهره اش، نه موقعیت اجتماعی او یا هر چیز دیگری. درباره علایق، احساسات و چیزهایی که از آنها بیزار است سوال کنید. بگذارید بداند برای خود او ارزش و اهمیت قائل هستید نه برای آنچه که می تواند ارایه دهد به این ترتیب او احساس می کند آدم خاصی است. اگر در موقعیت های سخت کنار او باشید متوجه می شود که او را بخاطر خودش می خواهید، نه آرامش خودتان.
ابراز علاقه کنید
سعی کنید طبیعی رفتار کنید و خودتان باشید و علاقه تان را پنهان نکنید. اگر همسر شما به سبکی از موسیقی علاقه دارد و از خوانندگانی نام می برد که تا بحال اسم آنها را نشیده اید تظاهر نکنید که این خوانندگان را می شناسید و به آنها علاقه دارید. بگذارید او بداند هیچ شناختی از این سبک موسیقی ندارید اگر خودتان هم به چیزی علاقه دارید بگویید رفتارهای طبیعی شما او را تشویق می کند که خودش باشد چرا که او یک آدم خاص است و شما هم یک جور دیگر خاص هستید. هرگز با دروغ گفتن خودتان را تحت فشار قرار ندهید نتیجه اینکه شما هر کدام برای خودتان یک انسان منحصر به فرد هستید.
حسادتش را برنیانگیزید
از برانگیختن حس حسادت او برای جلب علاقه اش نسبت به خودتان استفاده نکنید. مردها به دلیل همان صفات مردانه ای که دارند روی موضوع "وفاداری" حساسیت زیادی نشان می دهند. بیشتر مردان با وجود اینکه چیز دیگری می گویند نسبت به جاذبه و ظاهر خود احساس نا امنی می کنند. اگر همسرتان بداند که شما او را جذاب ترین مرد روی زمین می دانید و به او وفادار هستید متعهد تر خواهد بود. در مقابل او با دیگران خوش و بش نکنید حتی اگر خودش می خواهد درباره مسائل عاطفی و خواستگاران قبلی تان حرفی نزنید و با نقش بازی کردن و وادار کردن همسر آینده تان به تلاش برای بدست آوردن عشق شما او را شکنجه ندهید.
به اندازه فداکاری کنید
در دراز مدت بیش از حد خود گذشتگی نشان ندهید. شاید لازم باشد در دوران نامزدی، نشان دهید که به قدر کافی با گذشت هستید اما مراقب باشید این گذشت کردن، تبدیل به رویه همیشگی نشود. در غیر این صورت، چند سال بعد خواهید دید که از این که در زندگی مشترک به سهم و حق خود نرسیده اید عصبانی هستید یا افسرده شده اید یا عدالت در حق شما رعایت نشده است. مطیع محض بودن یک نفر و همیشه کوتاه آمدن به خاطر طرف مقابل، می تواند خیلی زود به شما حس بازندگی بدهد.
تنش زا نباشید
مردها همیشه هراس دارند که رابطه همسرشان با مادرشان شکر آب شود. درست مثل زن ها که نگران رابطه شوهرشان با پدر خود هستند. پس لازم است که از ایجاد تنش جلوگیری کنید. با خانواده همسرتان در نیفتید و همیشه و در همه حال جانب احترام را نگه دارید. ممکن است اوایل نامزدی یا ازدواج، خانواده همسرتان شناخت کافی از شما نداشته باشند و حرف و حدیث و سوء برداشت زیاد اتفاق بیفتد. در همه این موارد با بزرگواری و احترام رفتار کنید و به جای آنکه اجازه دهید حق تان پایمال شود، در نهایت محبت و آرامش سعی کنید موضوع را توضیح داده و اختلاف را حل کنید
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
فاطمه عليهاالسلام در صحراى محشر
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روزى نزد دختر گرامى اش فاطمه آمد، او را اندوهگين ديد. از او پرسيد:
دختر عزيزم چرا غمگينى ؟
فاطمه عليهاالسلام پاسخ داد:
پدر جان ! روز قيامت را به ياد آوردم كه مردم در آن روز برهنه برانگيخته مى شوند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
دخترم ! براستى آن روز، روز بسيار سهمگينى است . ولى فرشته وحى (جبرئيل ) از جانب خداوند به من خبر داد كه :
آن روزى كه زمين شكافته مى شود نخستين كسى كه از دل خاك برمى خيزد، من خواهم بود، پس از من جدت حضرت ابراهيم و سپس همسر گرانقدر تو، اميرمؤمنان . آنگاه خداى مهربان جبرئيل را با هزار فرشته به سوى تو مى فرستد و بر فراز آرامگاهت هفت قبه از نور زده مى شود.
سپس اسرافيل با سه جامه نور در بالاى سرعت مى ايستد و تو را با نهايت احترام ندا مى دهد كه :
اى دختر گرانقدر محمد! برخيز كه روز برانگيخته شدن تو است !
و شما در نهايت امنيت و آرامش و در پوشش كامل برمى خيزى .
اسرافيل آن جامه هاى بهشتى را به تو مى دهد و تو آنها را مى پوشى . آنگاه فرشته ديگرى به نام زوقاييل مركبى از نور كه زمام آن لولو تازه است و بر پشت آن كجاوه اى از طلا نصب است براى شما مى آورد و تو با شكوه و جلال بر آن مركب مى نشينى و زوقاييل مهار آن را مى كشد در حالى كه پيشاپيش تو هفتادهزار فرشته اند و در دست هر كدامشان پرچم هاى تسبيح و ستايش است .
و هنگام حركت تو به سوى محشر هفتاد هزار حوريه به استقبال تو مى آيند، با نظاره كردن بر تو خوشحالى مى كنند و در دست هر كدام از آنها وسيله خوشبو كننده اى از نور مى باشد كه فضا را عطر آگين مى سازد و بر سرشان تاجهايى از گوهر ناب است كه با زبرجد سبز آراسته شده اند.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#داستان_یک_اشتباه ❌🌸
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ
ﻣﻬﺮﺩﺍﺩ ﺑﻨﯽ ﺳﻌﯿﺪ
ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺗﻨﮑﺎﺑﻦ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺟﯿﻎ ﻭ ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮏ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺎ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ، ﻣﺮﺩﯼ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﻭﯼ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﻫﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﺻﺤﻨﻪﺍﯼ ﻓﺠﯿﻊ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
(ﺍﯾﻦ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺩﺭﻣﺮﺩﺍﺩ ﻣﺎﻩ
1389
ﺭﺥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ)
ﮐﻮﺩﮎ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﺑﺪﻧﯽ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺣﺖ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺳﻮﺧﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﻮﺩ. ﻟﯿﻼ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﯽ ﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺮﺩ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﺿﺎﯼ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻬﺖ ﺯﺩﻩ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﭘﺪﺭ ﺑﻮﺩ
ﻟﯿﻼ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﻠﯿﺲ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ. ﺟﺴﺪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺭ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺧﻮﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺍﺳﯿﺪ ﭘﺎﺷﯽ، ﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﮐﺒﻮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻥ ﻭﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﺸﻬﻮﺩ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﻗﺘﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺤﻮﻩ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ. ﻟﯿﻼ ﺩﺭ ﺍﻋﺘﺮﺍﻓﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﺘﻞ ﺳﺎﻝﻫﺎﯼ ﺍﺧﯿﺮ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﺎﻥ ﻭ ﭘﻠﯿﺲ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﮔﻔﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺣﺴﯿﻦ، ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﻭﻣﻢ ﺑﻮﺩ. ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﻧﺸﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻫﻢ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺍﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻋﻘﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎﻣﺎﻥ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ. ﺣﺴﯿﻦ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﭘﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﻫﺴﺘﯽ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﺪﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﺻﺮﻑ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺷﺐﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻬﻤﺖ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻉ ﺩﺍﺭﻡ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻭﺿﻊ ﺭﻭﺣﯽﺍﻡ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺪﺗﺮ ﻭ ﺑﺪﺗﺮ ﻣﯽﺷﺪ. ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﻣﻦ ﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺯ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ﻣﯽﺷﺪ ﻭ ﺷﺐﻫﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﻢ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﺩﻫﺪ. ﮐﻢﮐﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺴﺘﯽ ﺣﻠﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﺧﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺒﻠﯽ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺧﻨﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺴﻠﻂ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻣﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺴﺘﯽ ﺣﻠﻮﻝ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺷﺐﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺟﺴﻢ ﺣﺴﯿﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺭﻭﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺑﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺵ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﭘﯽ ﺑﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﺍﻡ ﻧﺒﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﯾﮏ ﻣﺮﻍ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻢ. ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺮﮒ ﻣﻮﺵ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﺩ. ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺍﺷﺘﻬﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﮐﺮﺩ. ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﻢ ﺑﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﺛﺮ ﮐﻨﺪ ﻓﺎﯾﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﯿﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻡ؛ ﺳﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﭘﯿﭽﯿﺪﻡ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻭ ﻧﻤﺮﺩ. ﻟﯿﻮﺍﻧﯽ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﻭ ﺧﺮﺩﻩ ﺷﯿﺸﻪﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺍﻭ ﮐﺮﺩﻡ
ﭼﻨﺪ ﺗﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻧﻘﺎﻁ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺪﻧﺶ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﻧﻤﺮﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺷﯿﻄﺎﻧﯽﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺯﻭﺭ ﺯﺩﻡ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻭ ﭼﺎﻗﻮ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩ؛ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﭼﺎﻗﻮﯼ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺩﻭ ﺿﺮﺑﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺯﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﻫﻢ، ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻤﮑﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺍ ﻧﮑﺶ
ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺘﻢ، ﯾﮏ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻫﺴﺘﯽ ﺁﻣﺪﻡ. ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺩﺭ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﺮﺩﻡ. ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺁﺧﺮ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺵ ﺣﻠﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻫﺮﺟﻮﺭﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺍﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﻮﻡ.ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﻗﻮﻃﯽ ﻭﺍﯾﺘﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻥ ﺍﻭ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻧﺒﺮ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﮔﺪﺍﺧﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻭﯼ ﻧﻘﺎﻁ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺪﻥ ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺍﺛﺮﯼ ﻧﮑﺮﺩ
#ادامه_دارد
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۸۱۶🌸🍃
سلام من 2ساله متاهل هستم و از زندگی وشوهرم راضی ام...
ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 28 ساله )
سلام من 2ساله متاهل هستم و از زندگی وشوهرم راضی ام اما یه مشکل دارم که خیلی اذیتم میکنه هر وقت از چیزی یا کسی ناراحتم و به شوهرم میگم خیلی زود داغ میکنه دعوا راه میندازه حتی منو میزنه و بعد چند دقیقه از کارا و حرفاش خیلی پشیمون میشه به جایی رسیدم که ترجیح میدم دیگه با شوهرم درد دل نکنم و همه چی رو تو دلم نگه دارم به نظر شما من چکار کنم؟
مشاور: خانم سعیده صفری
باسلام خواهر عزیزم درد و دل نکردن با همسرتان یعنی دور شدن تدریجی عاطفی از ایشان. یعنی پس از مدتی احساس می کنید حرف مشترکی با ایشان ندارید، رابطه تان سرد و تصنعی شده و مهم تر از همه چون از شرایط شما اطلاع ندارد پس نمی تواند درکتان کند، پس با وجود این شرایط به جای پاک کردن صورت مسئله بهتر است این موضوع را حل کنید. به احتمال زیاد این مسئله از دو موضوع نشئت می گیرد که در هر صورت با مقداری تمرین روی خودتان یا همسرتان قابل حل است. اگر با مرور رابطه تان به این نتیجه می رسید که زمان هایی نیز وجود داشته که واکنش همسرتان مناسب بوده و شما احساس خوبی از درمیان گذاشتن ناراحتی تان داشته اید پس احتمالا یکی از دلایل عصبانیت ایشان طرز و لحن بیان خودتان است به این معنی که ناراحتی خودتان را به نحوی بیان می کنید که شوهرتان آن را به خود نسبت می دهد ، یا در زمان مناسبی ناراحتی تان را بیان نمی کنید، اگر این طور باشد لازم است در نحوه ی بیانتان و شناختن همسرتان تجدید نظر کنید. و به قول معروف سعی کنید قلق روحیات و رگ خواب همسرتان را کشف کنید. اما احتمال دوم به همسرتان مربوط می شود، پرخاشگری و آستانه ی تحریک پذیری بالا دلایل زیادی می تواند داشته باشد که در طیفی از مسائل در نوسان است، به این معنا که ممکن است همسرتان تنها درشیوه های ارتباطی مشکل داشته باشد و بیان انتقاد و نظرش را به صورت صحیح نداند یا اینکه عصبانیتش نشان دهنده مشکل زیر بنایی دیگری مانند اضطراب ، افسردگی و یا حتی مشکلات جسمی مانند کم کاری یا پرکاری تیروئید و در برخی موارد صرع مسبب این آستانه ی تحمل پایین باشد، که با وجود این موارد لازم است در حل این مسئله همسرتان حتما مشارکت فعال داشته باشند. اما اینها همه در حد احتمال است به همین خاطر توصیه می کنم ابتدا خودتان بدون همسرتان به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید و اگر نیاز بود ایشان را نیز با خود همراه کنید و با پیگیری جلسات حضوری به نتیجه ی دلخواهتان دست پیدا کنید.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#نکات_خانه_داری 🏡
حتما شما هم دوست دارید خانهای تمیز و دور از لکه و کثیفی داشته باشید. اگر شما هم از جمله خانم های خانه داری هستید که به تمیزی و نظافت خانه اهمیت می دهید و دایم از مواد شوینده و بهخصوص از سفیدکننده ها و وایتکس استفاده میکنید، پیشنهاد میکنیم به جای استفاده از این مواد سراغ شوینده های طبیعی بروید که کم عارضه و دوستدار طبیعت هستند.
- به جای خیس کردن ظرفهای چینی درون وایتکس برای جرمگیری، آنها را درون مخلوطی از آب و سرکه سیب قرار دهید. کافی است برای هر لیتر آب یک لیوان سرکه در نظر بگیرید.
- برای از بین رفتن لکههای چربی موجود روی دستمالها و دستگیرههای آشپزخانه بهترین روش آن است که دستمالها را به مدت یک ساعت درون مخلوطی از آب و نوشابه گازدار خیس کنید.
- برای تمیز کردن شیشههای داخل منزل نیز میتوانید به جای استفاده از شیشه شورهای شیمیایی از محلول آب و الکل صنعتی استفاده کنید. کافی است دو لیوان آب را با نصف لیوان الکل مخلوط کنید و با کمک آن شیشهها را پاک کنید.
- برای تمیز کردن دیواره داخلی مایکروویو میتوانید لیموترش را از وسط نصف کنید و با خارج کردن هستههای آن، از آن برای پاک کردن دیوارههای چرب مایکروویو استفاده کنید. بعد از این کار با دستمال مرطوب سطح آن را پاک کنید.
- اگر میخواهید ظروف نقره خود را تمیز کنید پیش از شستن، آنها را با پودر ماشین رختشویی ماساژ دهید تا جرم سطح آن از بین برود. بعد از این مرحله برای شستوشوی آنها اقدام کنید.
- با تهیه مخلوطی از جوششیرین، آب و چند قطره لیموترش تازه میتوانید شویندهای قوی و موثر برای شستوشو و جرمگیری سینک دستشویی تهیه کنید و با کمک آن سینک را برق بیندازید.
- با ترکیب یک استکان نوشابه و الکل میتوانید یک ترکیب فوقالعاده قوی برای از بین بردن جرم سنگهای روی کابینت و سرامیکهای آشپزخانه تهیه کنید.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
هنوز عکس العمل عرشیا رو ندیده بودم ولی مثل چی می ترسیدم..می دونستم چقدر عصبانیه و دیگه هیچ راهی برای
#داستان_زندگی 🌸🍃
بغضم گرفت..این عرشیای من نبود .. نمی شناختمش ..خیلی خشن بود .. و سرد !!
آب دهنمو قورت دادم تا بغضمو باهاش فرو بدم ولی نشد..چیزی نگفتم که ادامه داد:
- هنوزم به نظرت بدون دلیل چیزی رو باور کردم؟؟؟
حرفی نداشتم و فقط بغضمو که سنگین تر می شد نگه می داشتم که کار دستم نده..نمی خواستم جلوش گریه کنم . . . به اندازه کافی شکسته بودم
- چی شد؟لال شدی؟؟؟؟فکر نمی کردی انقـدر مدرک علیه ت باشه؟؟لعنت به من که فکر می کردم تو خوبی ...
دیگه داشت اون روم بالا می اومد..برگشتم سمتشو و داد زدم:
- هنوزم می گم دروغــــــه ...
پوزخندش اعصابمو خط خطی می کرد:
- هه...واضح تر از این؟؟اینم می خوای انکار کنی دیگه؟چه رویی داری !!!
لعنت فرستادم به اون فتوشاپ کار ماهری که اینجوری تمیز از آب در آورده بود کارو...
- تو دهات شما چیزی به اسم فتوشاپ نیســــــت؟؟؟؟؟
ساکت شد..امیدوار شدم..یه قدم رفتم جلو ولی حرفی نزدم..منتظر موندم که آروم زمزمه کرد:
- فتوشاپ فتوشاپ
همین مصمم ترم کرد:
- آره فتوشاپ..می دونی چیه؟
- نه..این عکسا یه مهر تاییده ... همه جورشو از تلفنای مشکوکت دیدم تا بگیر بیا همینجا..این مهر تایید گندکاریایه توئه ...
دیگه داشتم منفجر می شدم..هرجوری خواست بارم کرد و چیزی نگفتم..این از ترنمی که می شناختم بعید بود
- خفـه شوووو...ساکت بشینم بدتره ... فکر می کنی حق با توئه و لحظه به لحظه پررو تر می شی هرچی دلت می خواد می گی...از اولشم دید خوبی نسبت به من نداشتی که انقدر راحت وایمسی رو به روم و حرفای یکی دیگه رو باور می کنی و اینجوری وارد مسائل و زندگیمون می کنیش..از اولشم بیخود کردی ازم خواستگاری کردی.....
پرید وسط حرفمو گفت:آره غلط کردم بی جا کردم بیخود کردم ازت خواستگاری کردم..بزرگترین اشتباه زندگیم بود ...
اینو که گفت خورد شدم..انتظار هرچیزی رو داشتم جز این..جز این که بگه از اول اولش اشتباه محض بود ...
دیگه نتونستم چیزی بگم..فقط با بغض نگاش کردم..داشتم خفه می شدم .. تنها واکنشم این بود که عقب گرد کردمو رفتم سمت اتاق ... خودمو انداختم رو تخت و از ته دل گریه کردم..برام مهم نبود بفهمه..بشنوه..دیگه چیزی ازم نمونده بود.دیگه غروری نبود که به خاطرش نذارم به حال نزارم پی ببره..
عرشیا هم هیچی نگفت..هیچ حرکتی به سمتم نکرد..دیگه باورم شد پشیمونه !!
*
چشمامو که باز کردم انقدر پف کرده بود که پلکام هنوز سنگین بود .. دست کشیدم به جای دست نخورده عرشیا و آروم لمسش کردم..دیگه کاملا زندگیمو از دست رفته می دیدم..بغض کردم..نمی دونم گناهم چی بود ولی هرچی بود تاوانش خیلی سنگینه..شونه هام تحملشو ندارن ... یه قطره اشک چکید روی بالشم..اشکامو با پشت دست پاک کردم و از جام بلند شدم..بدون شستن دست و صورتم رفتم سمت آشپزخونه از دیروز صبح هیچی نخورده بودم..وقتی رفتم بیرون مطمئن شدم عرشیا رفته..آهی کشیدم و رفتم سمت آشپزخونه..یه لیوان آب پرتقال بسه م بود..اشتها نداشتم..باید زودتر می رفتم دنبال برنامه هام..خیلی کارا داشتم که بکنم !!
رفتم تو اتاق..هرچی دم دستم اومد پوشیدم و زدم از خونه بیرون...مستقیم رفتم سمت شرکت عمو !! باید باهاش حرف می زدم..زندگی من بازیچه نبود
آخرش همه چی رو از چشم عموم می دیدم..با این شرطای مسخرش
وارد شرکت که شدم چشم چرخوندم ببینم شهاب اون اطراف هست یا نه..خداروشکر نبود..آروم رفتم سمت میز منشی و گفتم:با آقای برخوردار کار داشتم..
- آقای برخوردار بزرگ؟
- بله..
- چند لحظه
گوشی رو برداشت و یکم فک زد تا اجازه صادر شد برم تو اتاق عمو..با ناز اشاره کرد به سمت اتاق..نکبت..آرایش غلیظ کرده انگار عروسیه..پوزخندی به افکار خودم زدم و با تقه ای به در وارد شدم..
با دیدن عمو یه حسی بهم دست داد..حس این که ازش بدم می آد..مقصر اونه..خود خودش..
رسیدم رو به روی وایسادم و سلام کردم..خیلی آروم
ولی خیلی گرم جواب گرفتم..سرمو گرفتم بالا و به عمو نگاه کردم و گفتم:
- عمو
- جان عمو؟
- این شرطای مسخره چی بود؟؟؟؟
- کدوم شرط؟
- این که بعد ازدواج با من ...
نذاشت حرفمو بزنم اومد وسط حرفمو گفت:چیز خاصی نبود عمو جون..یه شرط بود..تموم شد و رفت !!
هه تموم شد و رفت..به بقیه حرفاش گوش دادم:
#ادامه_دارد
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#همسرداری 🌿
آتش زیر خاکستر در ازدواج
آیا می دانید نوع شغل افراد تا چه میزان میتواند بر سلامت زندگی خانوادگی و دوام یک ازدواج، تأثیر داشته باشد؟
در جلسات خواستگاری و آشنایی دختر و پسر برای ازدواج، یکی از موضوعاتی که به راحتی از آن می گذرند ولی در آینده حسابی مشکل زا خواهد شدو مانند آتش زیر خاکستر عمل خواهد کرد، مسئله شغل و کار می باشد. چه برای خانم و چه برای آقا.
مجید می گوید: من شغلم شیفتی بود، وقتی صبح از سر کار به منزل می آمدم، همسرم سر کار بود، شاید در هفته، دو روز با همسرم، همدیگر را می دیدیم، آنهم اینقدر خسته بودیم که حوصله حرف زدن نداشتیم، بهتر بگویم، خانه ما یک خوابگاه بود.
بعد از گذشت مدتی که بچه دار شدیم، وضع بدتر هم شد، من مجبور بودم صبح که می آمدم خانه، بچه رو نگه دارم و یا ببرمش خانه مادرم. از این وضع خسته شده بودم، یک روز با همسرم مریم صحبت کردم و خواهش کردم که کارش را رها کند، چون حقوق من خیلی خوب بود و از نظر مالی هم با مشکلی مواجه نمی شدیم، ولی همسرم به هیچ وجه حاضر نشد.
مریم می گوید: زمانی که مجید به خواستگاری من آمد، به او گفتم که کارم را دوست دارم ، پیشرفت شغلی و فعالیت اقتصادی برایم مهم است و تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک کارم نخواهم بود. کار من در بهم خوردن زندگیمان هیچ تاثیری ندارد، مجید باید کارش را رها کند و به دنبال یک شغلی باشد که به زندگی ما آسیب نرساند.بعد از کلی صحبت و کشمکش بالاخره مجید و مریم ، مجبور به جدایی شدند..
همانطور که دیدید ،یکی از مهمترین عواملی که زوجین در رابطه با همسر گزینی باید مورد توجه قرار دهند، " شغل" است.
دختران یا پسران در انتخاب همسر باید به شغل طرف مقابل اهمیت دهند و اطلاعات لازم را در این مورد به دست آورند. مهمترین کمکی که خانواده و یا مشاور در مورد شغل همسر می تواند انجام دهد ، دادن اطلاعات لازم در مورد آن شغل و بررسی نگرش مـُراجع در رابطه با آن ، از جهت میزان درآمد مورد نظرش و ... می باشد، در بسیاری از موارد، مانند نمونه ذکر شده، شغل یکی از زوجین و عدم اطلاع کافی همسر، موجب ازدواجی می شود که فرجام آن رضایت بخش نیست.
در مورد شغل چه نکاتی را مد نظر بگیریم؟
بهتر است قبل از ازدواج، تمام ریزه کاری های زیر را برای طرف مقابل بگویید، و نظر او را در این زمینه جویا شوید:
تمام شرایط شغلی خود اعم از:
-ساعات کاری
-اضافه کاری ها
-شیفت خود (حتی اگر در ماه قرار است یک شب شیفت شب داشته باشید)
-اگر ماموریتی هستید و به شهر دیگری خواهید رفت.
-میزان متوسط در آمد خود(در شغل آزاد متغیر و در شغل دولتی ثابت)
-ارتباط با جنس مخالف در محیط کاری (بسیار مهم است)
-معایب شغلی خود اعم از سروصدای زیاد ، متغیر بودن مکان کار ، ایستادن یا راه رفتن بیش از حد ، صحبت کردن بیش از حد ، مسیر طولانی محل کار تا منزل، عدم علاقه به شغل خود ، عدم امنیت شغلی، مراوده با مردم و یا شخص خاصی
- مزایای شغلی خود از جمله متنوع بودن کار، داشتن همکاران صمیمی، مسائل مالی و رفاهی، تحقیق و پژوهش، پیشرفت تحصیلات و به روز شدن، علم کار خود، فعال بودن و... را نیز بیان کنید.
و در پایان مطمئن شوید که فرد مورد نظر با شرایط شغلی شما کنار خواهد آمد.مثلا از او بپرسید که اگر من به سفر کاری بروم شما چه کار می کنید؟در منزل خودمان می مانید و یا از تنهایی می ترسید و به منزل مادرتان خواهید رفت؟
پیشنهاد می شود قبل از ازدواج از محل کار همسر آینده خود، بازدید بفرمایید و با همکاران و محیط کاری او آشنا شده و ساعتی از روز را در آنجا بگذرانید تا کاملا به شرایط شغلی او واقف شوید.شاید این بهترین راه باشد.آقایان به این مسئله توجه داشته باشند در صورتی که همسرشان کارمند باشد،درست است که مزایای خاص خودش را دارد، اما مسلما نمی تواند مانند یک زن صرفا خانه دار به شما، زندگیش و فرزندش رسیدگی کند، لطفا توقع درست کردن مربا و شیرینی و غذاهای پر زحمت را حداقل در طول هفته، نداشته باشید، چرا که وقتی همسرتان از سر کار بر می گردد، بدون شک خسته است و خدا را خوش نمی آید که ...
اگر پزشک باشد، شب کاری ، دورکاری و یا ... در زندگیتان وجود خواهد داشت. پس اگر همسر شما در خارج از منزل شاغل است ، باید با شرایط وی کنار آئید.در پایان، زوجین عزیز، این شعار زیبا را آویزه ی گوش خود کنند که: ما کار می کنیم که زندگی کنیم، زندگی نمی کنیم که کار کنیم.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۸۱۷🌸🍃
سلام.نزدیک 4 سال از زندگی مشترکم میگذره. سال اول همه...
طلیعه ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )
سلام.نزدیک 4 سال از زندگی مشترکم میگذره. سال اول همه چی عالی بود. یعنی تا وقتی نمیدونستیم نمیتونیم مثل بقیه زن و شوهرا بچه داشته باشیم. 3سال دوندگی کردیم. هر راهی رو بگین رفتیم. تا بالاخره نوبت درمانهای پیشرفته شد. استخاره کردم با اینکه زیاد بهش اعتقاد نداشتم. جواب اومد بی فایده س و خدا راضی نیست و ضررش بیشتر از نفعشه! تو این مدت همه حتی کسانی که دیرتر از ما ازدواج کرده بودن بچه دار شدن. دیگه خسته شدم. دلم یه تنوع بزرگ میخواد. یا بچه، یا تعویض خونه(هرچند الان پولشو نداریم)، دلم میخواد همه چی عوض بشه. خیلی یکنواخت و تکراری شده. خیلی خسته م. یه شرکت تاسیس کردیم با همسرم. صبح تا عصر مشغول کاریم. البته هنوز بازدهی نداشته اما کمتر به بچه فکر میکنم. اما خدا نکنه خبر برسه یکی بچه دار شده، دوباره روز از نو روزی از نو. دیگه نمیدونم چکار کنم. انگیزه ای برای زندگی ندارم. عاشق همسرم هستم اما این کافی نیست. آدمهایی مثل من چکار میکنن که اعصابشون کمتر خرد بشه؟
مشاور: خانم سعیده صفری
باسلام خواهر عزیزم همانطور که خودتان نیز در وصف شرایطتتان گفته اید هر زن و شوهری دوست دارند با بچه دار شدن، جدای از تحول بزرگ در زندگیشان طعم شیرین پدر و مادری را تجربه کنند. و با پیشرفت علوم پزشکی حقیقت ماجرا این است که با وجود درمان های پیشرفته هر زوجی می تواند به فرزندان سالم دست یابند و با اندکی صبر لازم نیست نگران این موضوع بوده و خود را محکوم به تحمل این شرایط بدانند. اما درمورد این موضوع که با وجود نتیجه ی استخاره از ادامه درمان پشیمان شده اید لازم است اشاره کنم که استخاره از ادله شرعی نیست و عمل به آن الزام دینی ندارد، پس مخالفت با آن خلاف شرع نیست پس با دین مخالفت نکرده اید که نگران باشید. بر اساس فتوای اکثر مراجع تقلید، عمل به استخاره واجب نیست، بنابراین می توانید با دادن صدقه، دعا و توکل به خدا، به نتیجه استخاره عمل نکنید. یکی از مشکلات جدی در اکثر موارد که نیازمند تصمیمات جدی است، استخاره های بی دلیل است. و دو اشکال عمده دارد: 1- در صورت پاسخ منفی استخاره فرصت ها از دست می رود، سنتان بالا می رود و شانس موفقیت آمیز بارداری به این شیوه را از دست می دهید . و 2- در صورت پاسخ مثبت استخاره احتمال عجله و بی توجهی به فرآیند درمان وجود دارد که ممکن است خطرهایی را در پی داشته باشد. استخاره به معنای طلب خیر از خداست تاکید معصومین بر استخاره به شکل دعا بوده تا خداوند با آن، سرگردانی شخص را از بین ببرد. نه اینکه جایگزین تصمیم های منطقی باشد.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#یاران_آسمانی 🌸🍃
در يكى از روزهاى سال 1362، زمانى حضرت آيت الله العظمى امام خامنه اى، رييس جمهور وقت، براى شركت در مراسمى از ساختمان رياست جمهورى، واقع در خيابان پاستور خارج مى شد، در مسير حركتش تا خودرو، متوجه سر و صدايى شد كه از همان نزديكى شنيده مى شد.
صدا از طرف محافظ ها بود كه چند تاى شان دور كسى حلقه زده بودند و چيزهايى مى گفتند، صداى جيغ مانندى هم دائم فرياد مى زد:
آقاى رييس جمهور!
آقاى خامنه اى! من بايد شما را ببينم.
رييس جمهور از پاسدارى كه نزديكش بود پورسيد:
چى شده؟ كيه اين بنده خدا؟
پاسدار گفت:
نمى دانم حاج آقا! موندم چطور تا اينجا تونسته بياد جلو.
پاسدار كه ظاهرا مسئول تيم محافظان بود، وقتى ديد رييس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد، سريع جلوى ايشان رفت و گفت:
حاج آقا شما وايسيد، من مى رم ببينم چه خبره.
بعد هم با اشاره به دو همراهش، آن ها را نزديك رييس جمهور مستقر كرد و خودش رفت طرف شلوغى، كمتر از يك دقيقه طول كشيد تا برگشت و گفت:
حاج آقا! يه بچه است، ميگه از اردبيل كوبيده اومده اينجا و با شما كار واجب داره، بچها ميگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اينجا، گفته ميخوام قيافه آقاى خامنه اى رو ببينم، حالا ميگه ميخوام باهاش حرف هم بزنم.
رييس جمهور گفت:
بذار بياد حرفش رو بزنه، وقت هست.
لحظاتى بعد پسركى 12-13 ساله از ميان حلقه محافظان بيرون آمد و همراه با سر تيم محافظان، خودش را به رييس جمهور رساند. صورت سرخ و سرما زده اش، خيس اشك بود. هنوز در ميان راه بود كه رييس جمهور دست چپش را دراز كرد و با صداى بلند گفت:
سلام بابا جان! خوش آمدى.
پسر با صدايى كه بغض و هيجان مى لرزيد، به لهجه ى غليظ آذرى گفت:
سلام آقا جان! حالتان خوب است؟
رييس جمهور دست سرد و خشكه زده ى پسرك را در دست گرفت و گفت:
سلام پسرم! حالت چطوره؟
پسر به جاى جواب دادن تنها سر تكان داد، رييس جمهور از مكث طولانى پسرك فهميد زبانش قفل شده، سر تيم محافظان گفت:
اينم آقاى خامنه اى! بگو ديگر حرفت را.
ناگهان رييس جمهور با زبان آذرى سليسى گفت:
شما اسمت چيه پسرم؟
پسر كه با شنيدن گويش مادرى اش انگار جان گرفته بود، با صداى هيجان و به تركى گفت:
آقا جان! من مرحمت هستم، از اردبيل اومدم تهران كه شما را ببينم.
حضرت آقا دست مرحمت را رها كرد و دست روى شانه او گذاشت و گفت:
افتخار دادى پسرم، صفا آوردى، چرا اينقدر زحمت كشيدى؟ بچه ى كجاى اردبيل هستى؟
مرحمت كه حالا كمى لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت:
انگوت كندى، آقا جان!
رييس جمهور پرسيد:
از چاى گرمى؟
مرحمت انگار هم ولايتى پيدا كرده باشد تندى گفت:
بله آقا جان! من پسر حضرتق لى هستم.
حضرت آقا گفتند:
خدا پدر و مادرت رو برات حفظ كنه.
مرحمت گفت:
آقا جان! من از اردبيل آمدم تا اينجا كه يك خواهشى از شما بكنم.
رييس جمهور عبايش را كه از شانه راستش سر خورده بود درست كرد و گفت:
بگو پسرم چه خواهشى؟
مرحمت گفت:
آقا خواهش مى كنم به آقايان روحانى و مداحان دستور بدهيد كه ديگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند!
حضرت آقا گفتند:
چرا پسرم؟
مرحمت به يك باره بغضش تركيد و سرش را پايين انداخت و با كلماتى بريده بريده گفت:
آقا جان! حضرت قاسم(ع) 13 ساله بود كه امام حسين(ع) به او اجازه داد برود ميدان و بجنگد، من هم 13 سالم است ولى فرمانده سپاه اردبيل اجازه نمى دهد به جبهه بروم، هر چه التماسش ميكنم، ميگويد 13 ساله ها را نمى فرسيم، اگر رفتن 13 ساله ها به جنگ بد است، پس اين همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا مى خوانند؟
حالا ديگر شانه هاى مرحمت آشكارا مى لرزيد، رييس جمهور دلش لرزيد، دستش را دوباره روى شانه مرحمت گذاشت و گفت:
پسرم! شما مگر درس و مدرسه ندارى؟ در خواندن هم خودش يك جور جهاد است.
مرحمت هيچى نگفت، فقط گريه كرد و حالا هق هق ضعيفى هم از گلويش به گوش مى رسيد، رييس جمهور مرحمت را جلو كشيد و در آغوش گرفت و رو به سر تيم محافظانش كرد و گفت:
#ادامه_دارد
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛