eitaa logo
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
21.4هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
9 فایل
تبلیغات پربازده 👇💪🔥 https://eitaa.com/joinchat/4061725027C4a63c54783
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 فاطمه عليهاالسلام در صحراى محشر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روزى نزد دختر گرامى اش فاطمه آمد، او را اندوهگين ديد. از او پرسيد: دختر عزيزم چرا غمگينى ؟ فاطمه عليهاالسلام پاسخ داد: پدر جان ! روز قيامت را به ياد آوردم كه مردم در آن روز برهنه برانگيخته مى شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دخترم ! براستى آن روز، روز بسيار سهمگينى است . ولى فرشته وحى (جبرئيل ) از جانب خداوند به من خبر داد كه : آن روزى كه زمين شكافته مى شود نخستين كسى كه از دل خاك برمى خيزد، من خواهم بود، پس از من جدت حضرت ابراهيم و سپس همسر گرانقدر تو، اميرمؤمنان . آنگاه خداى مهربان جبرئيل را با هزار فرشته به سوى تو مى فرستد و بر فراز آرامگاهت هفت قبه از نور زده مى شود. سپس اسرافيل با سه جامه نور در بالاى سرعت مى ايستد و تو را با نهايت احترام ندا مى دهد كه : اى دختر گرانقدر محمد! برخيز كه روز برانگيخته شدن تو است ! و شما در نهايت امنيت و آرامش و در پوشش كامل برمى خيزى . اسرافيل آن جامه هاى بهشتى را به تو مى دهد و تو آنها را مى پوشى . آنگاه فرشته ديگرى به نام زوقاييل مركبى از نور كه زمام آن لولو تازه است و بر پشت آن كجاوه اى از طلا نصب است براى شما مى آورد و تو با شكوه و جلال بر آن مركب مى نشينى و زوقاييل مهار آن را مى كشد در حالى كه پيشاپيش تو هفتادهزار فرشته اند و در دست هر كدامشان پرچم هاى تسبيح و ستايش است . و هنگام حركت تو به سوى محشر هفتاد هزار حوريه به استقبال تو مى آيند، با نظاره كردن بر تو خوشحالى مى كنند و در دست هر كدام از آنها وسيله خوشبو كننده اى از نور مى باشد كه فضا را عطر آگين مى سازد و بر سرشان تاجهايى از گوهر ناب است كه با زبرجد سبز آراسته شده اند. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
❌🌸 ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﮎ ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ ﻣﻬﺮﺩﺍﺩ ﺑﻨﯽ ﺳﻌﯿﺪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ‌ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺗﻨﮑﺎﺑﻦ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﺟﯿﻎ ﻭ ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮏ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺎ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ، ﻣﺮﺩﯼ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﻭﯼ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌ﻫﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﺻﺤﻨﻪ‌ﺍﯼ ﻓﺠﯿﻊ ﺑﻮﺩﻧﺪ. (ﺍﯾﻦ ﺟﻨﺎﯾﺖ ﺩﺭﻣﺮﺩﺍﺩ ﻣﺎﻩ 1389 ﺭﺥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ) ﮐﻮﺩﮎ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﺑﺪﻧﯽ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺣﺖ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺳﻮﺧﺘﮕﯽ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﻮﺩ. ﻟﯿﻼ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﯽ ﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﺮﺩ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﺩﺭﮔﻮﺷﻪ‌ﺍﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﺿﺎﯼ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻬﺖ ﺯﺩﻩ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﭘﺪﺭ ﺑﻮﺩ ﻟﯿﻼ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﻠﯿﺲ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪ. ﺟﺴﺪ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﭘﺰﺷﮑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﺩﺭ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺧﻮﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺍﺳﯿﺪ ﭘﺎﺷﯽ، ﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﮐﺒﻮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻥ ﻭﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻣﺸﻬﻮﺩ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﻗﺘﻞ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺤﻮﻩ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ. ﻟﯿﻼ ﺩﺭ ﺍﻋﺘﺮﺍﻓﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﻗﺘﻞ ﺳﺎﻝ‌ﻫﺎﯼ ﺍﺧﯿﺮ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﺎﻥ ﻭ ﭘﻠﯿﺲ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﮔﻔﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ‌ ﺣﺴﯿﻦ، ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﻭﻣﻢ ﺑﻮﺩ. ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﻧﺸﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻫﻢ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺍﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻋﻘﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎ‌ﻣﺎﻥ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪ. ﺣﺴﯿﻦ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮒ‌ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ‌ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﭘﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﻫﺴﺘﯽ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻣﺪﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﺻﺮﻑ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺷﺐ‌ﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﮔﺸﺖ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻬﻤﺖ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻉ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻭﺿﻊ ﺭﻭﺣﯽ‌ﺍﻡ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺪﺗﺮ ﻭ ﺑﺪﺗﺮ ﻣﯽ‌ﺷﺪ. ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌ﺭﻓﺖ ﻣﻦ ﮔﻮﺷﻪ‌ﺍﯼ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻭ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺍﺯ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻭ ﺷﺐ‌ﻫﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﻢ ﻣﯽ‌ﮐﺸﯿﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﮐﻢ‌ﮐﻢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺴﺘﯽ ﺣﻠﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺁﺧﺮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺒﻠﯽ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺧﻨﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺴﻠﻂ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻣﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻫﺴﺘﯽ ﺣﻠﻮﻝ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺷﺐ‌ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺟﺴﻢ ﺣﺴﯿﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﺑﺪﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﺍﻭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺭﻭﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺑﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺵ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﭘﯽ ﺑﻪ ﻧﻘﺸﻪ ﺍﻡ ﻧﺒﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ ﯾﮏ ﻣﺮﻍ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻢ. ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﺮﮒ ﻣﻮﺵ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺭﺩ. ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺍﺷﺘﻬﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﮐﺮﺩ. ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﻢ ﺑﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﺛﺮ ﮐﻨﺪ ﻓﺎﯾﺪﻩ‌ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﯿﻢ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻨﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻡ؛ ﺳﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻧﺶ ﭘﯿﭽﯿﺪﻡ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻭ ﻧﻤﺮﺩ. ﻟﯿﻮﺍﻧﯽ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﻭ ﺧﺮﺩﻩ ﺷﯿﺸﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﺍﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﻨﺪ ﺗﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻧﻘﺎﻁ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺪﻧﺶ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﻧﻤﺮﺩ ﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ‌ﻫﺎﯼ ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ‌ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺳﺖ‌ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺯﻭﺭ ﺯﺩﻡ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻭ ﭼﺎﻗﻮ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﮑﺮﺩ؛ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﭼﺎﻗﻮﯼ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺩﻭ ﺿﺮﺑﻪ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺯﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺩﻫﻢ، ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻤﮑﺖ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﺮﺍ ﻧﮑﺶ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺘﻢ، ﯾﮏ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻫﺴﺘﯽ ﺁﻣﺪﻡ. ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺩﺭ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﺮﺩﻡ. ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺁﺧﺮ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺵ ﺣﻠﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻫﺮﺟﻮﺭﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺍﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﻮﻡ.ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﻗﻮﻃﯽ ﻭﺍﯾﺘﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻥ ﺍﻭ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻧﺒﺮ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﮔﺪﺍﺧﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻭﯼ ﻧﻘﺎﻁ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺪﻥ ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺯﻏﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺍﺛﺮﯼ ﻧﮑﺮﺩ 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۸۱۶🌸🍃 سلام من 2ساله متاهل هستم و از زندگی وشوهرم راضی ام... ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 28 ساله ) سلام من 2ساله متاهل هستم و از زندگی وشوهرم راضی ام اما یه مشکل دارم که خیلی اذیتم میکنه هر وقت از چیزی یا کسی ناراحتم و به شوهرم میگم خیلی زود داغ میکنه دعوا راه میندازه حتی منو میزنه و بعد چند دقیقه از کارا و حرفاش خیلی پشیمون میشه به جایی رسیدم که ترجیح میدم دیگه با شوهرم درد دل نکنم و همه چی رو تو دلم نگه دارم به نظر شما من چکار کنم؟ مشاور: خانم سعیده صفری باسلام خواهر عزیزم درد و دل نکردن با همسرتان یعنی دور شدن تدریجی عاطفی از ایشان. یعنی پس از مدتی احساس می کنید حرف مشترکی با ایشان ندارید، رابطه تان سرد و تصنعی شده و مهم تر از همه چون از شرایط شما اطلاع ندارد پس نمی تواند درکتان کند، پس با وجود این شرایط به جای پاک کردن صورت مسئله بهتر است این موضوع را حل کنید. به احتمال زیاد این مسئله از دو موضوع نشئت می گیرد که در هر صورت با مقداری تمرین روی خودتان یا همسرتان قابل حل است. اگر با مرور رابطه تان به این نتیجه می رسید که زمان هایی نیز وجود داشته که واکنش همسرتان مناسب بوده و شما احساس خوبی از درمیان گذاشتن ناراحتی تان داشته اید پس احتمالا یکی از دلایل عصبانیت ایشان طرز و لحن بیان خودتان است به این معنی که ناراحتی خودتان را به نحوی بیان می کنید که شوهرتان آن را به خود نسبت می دهد ، یا در زمان مناسبی ناراحتی تان را بیان نمی کنید، اگر این طور باشد لازم است در نحوه ی بیانتان و شناختن همسرتان تجدید نظر کنید. و به قول معروف سعی کنید قلق روحیات و رگ خواب همسرتان را کشف کنید. اما احتمال دوم به همسرتان مربوط می شود، پرخاشگری و آستانه ی تحریک پذیری بالا دلایل زیادی می تواند داشته باشد که در طیفی از مسائل در نوسان است، به این معنا که ممکن است همسرتان تنها درشیوه های ارتباطی مشکل داشته باشد و بیان انتقاد و نظرش را به صورت صحیح نداند یا اینکه عصبانیتش نشان دهنده مشکل زیر بنایی دیگری مانند اضطراب ، افسردگی و یا حتی مشکلات جسمی مانند کم کاری یا پرکاری تیروئید و در برخی موارد صرع مسبب این آستانه ی تحمل پایین باشد، که با وجود این موارد لازم است در حل این مسئله همسرتان حتما مشارکت فعال داشته باشند. اما اینها همه در حد احتمال است به همین خاطر توصیه می کنم ابتدا خودتان بدون همسرتان به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید و اگر نیاز بود ایشان را نیز با خود همراه کنید و با پیگیری جلسات حضوری به نتیجه ی دلخواهتان دست پیدا کنید. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🏡 حتما شما هم دوست دارید خانه‌ای تمیز و دور از لکه و کثیفی داشته باشید. اگر شما هم از جمله خانم های خانه داری هستید که به تمیزی و نظافت خانه اهمیت می دهید و دایم از مواد شوینده و به‌خصوص از سفیدکننده ها و وایتکس استفاده می‌کنید، پیشنهاد می‌کنیم به جای استفاده از این مواد سراغ شوینده های طبیعی بروید که کم عارضه و دوستدار طبیعت هستند. - به جای خیس کردن ظرف‌های چینی درون وایتکس برای جرم‌گیری، آنها را درون مخلوطی از آب و سرکه سیب قرار دهید. کافی است برای هر لیتر آب یک لیوان سرکه در نظر بگیرید. - برای از بین رفتن لکه‌های چربی موجود روی دستمال‌ها و دستگیره‌های آشپزخانه بهترین روش آن است که دستمال‌ها را به مدت یک ساعت درون مخلوطی از آب و نوشابه گازدار خیس کنید. - برای تمیز کردن شیشه‌های داخل منزل نیز می‌توانید به جای استفاده از شیشه شورهای شیمیایی از محلول آب و الکل صنعتی استفاده کنید. کافی است دو لیوان آب را با نصف لیوان الکل مخلوط کنید و با کمک آن شیشه‌ها را پاک کنید. - برای تمیز کردن دیواره داخلی مایکروویو می‌توانید لیموترش را از وسط نصف کنید و با خارج کردن هسته‌های آن، از آن برای پاک کردن دیواره‌های چرب مایکروویو استفاده کنید. بعد از این کار با دستمال مرطوب سطح آن را پاک کنید. - اگر می‌خواهید ظروف نقره خود را تمیز کنید پیش از شستن، آنها را با پودر ماشین رختشویی ماساژ دهید تا جرم سطح آن از بین برود. بعد از این مرحله برای شست‌وشوی آنها اقدام کنید. - با تهیه مخلوطی از جوش‌شیرین، آب و چند قطره لیموترش تازه می‌توانید شوینده‌ای قوی و موثر برای شست‌وشو و جرم‌گیری سینک دستشویی تهیه کنید و با کمک آن سینک را برق بیندازید. - با ترکیب یک استکان نوشابه و الکل می‌توانید یک ترکیب فوق‌العاده قوی برای از بین بردن جرم سنگ‌های روی کابینت و سرامیک‌های آشپزخانه تهیه کنید. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
هنوز عکس العمل عرشیا رو ندیده بودم ولی مثل چی می ترسیدم..می دونستم چقدر عصبانیه و دیگه هیچ راهی برای
🌸🍃 بغضم گرفت..این عرشیای من نبود .. نمی شناختمش ..خیلی خشن بود .. و سرد !! آب دهنمو قورت دادم تا بغضمو باهاش فرو بدم ولی نشد..چیزی نگفتم که ادامه داد: - هنوزم به نظرت بدون دلیل چیزی رو باور کردم؟؟؟ حرفی نداشتم و فقط بغضمو که سنگین تر می شد نگه می داشتم که کار دستم نده..نمی خواستم جلوش گریه کنم . . . به اندازه کافی شکسته بودم - چی شد؟لال شدی؟؟؟؟فکر نمی کردی انقـدر مدرک علیه ت باشه؟؟لعنت به من که فکر می کردم تو خوبی ... دیگه داشت اون روم بالا می اومد..برگشتم سمتشو و داد زدم: - هنوزم می گم دروغــــــه ... پوزخندش اعصابمو خط خطی می کرد: - هه...واضح تر از این؟؟اینم می خوای انکار کنی دیگه؟چه رویی داری !!! لعنت فرستادم به اون فتوشاپ کار ماهری که اینجوری تمیز از آب در آورده بود کارو... - تو دهات شما چیزی به اسم فتوشاپ نیســــــت؟؟؟؟؟ ساکت شد..امیدوار شدم..یه قدم رفتم جلو ولی حرفی نزدم..منتظر موندم که آروم زمزمه کرد: - فتوشاپ فتوشاپ همین مصمم ترم کرد: - آره فتوشاپ..می دونی چیه؟ - نه..این عکسا یه مهر تاییده ... همه جورشو از تلفنای مشکوکت دیدم تا بگیر بیا همینجا..این مهر تایید گندکاریایه توئه ... دیگه داشتم منفجر می شدم..هرجوری خواست بارم کرد و چیزی نگفتم..این از ترنمی که می شناختم بعید بود - خفـه شوووو...ساکت بشینم بدتره ... فکر می کنی حق با توئه و لحظه به لحظه پررو تر می شی هرچی دلت می خواد می گی...از اولشم دید خوبی نسبت به من نداشتی که انقدر راحت وایمسی رو به روم و حرفای یکی دیگه رو باور می کنی و اینجوری وارد مسائل و زندگیمون می کنیش..از اولشم بیخود کردی ازم خواستگاری کردی..... پرید وسط حرفمو گفت:آره غلط کردم بی جا کردم بیخود کردم ازت خواستگاری کردم..بزرگترین اشتباه زندگیم بود ... اینو که گفت خورد شدم..انتظار هرچیزی رو داشتم جز این..جز این که بگه از اول اولش اشتباه محض بود ... دیگه نتونستم چیزی بگم..فقط با بغض نگاش کردم..داشتم خفه می شدم .. تنها واکنشم این بود که عقب گرد کردمو رفتم سمت اتاق ... خودمو انداختم رو تخت و از ته دل گریه کردم..برام مهم نبود بفهمه..بشنوه..دیگه چیزی ازم نمونده بود.دیگه غروری نبود که به خاطرش نذارم به حال نزارم پی ببره.. عرشیا هم هیچی نگفت..هیچ حرکتی به سمتم نکرد..دیگه باورم شد پشیمونه !! * چشمامو که باز کردم انقدر پف کرده بود که پلکام هنوز سنگین بود .. دست کشیدم به جای دست نخورده عرشیا و آروم لمسش کردم..دیگه کاملا زندگیمو از دست رفته می دیدم..بغض کردم..نمی دونم گناهم چی بود ولی هرچی بود تاوانش خیلی سنگینه..شونه هام تحملشو ندارن ... یه قطره اشک چکید روی بالشم..اشکامو با پشت دست پاک کردم و از جام بلند شدم..بدون شستن دست و صورتم رفتم سمت آشپزخونه از دیروز صبح هیچی نخورده بودم..وقتی رفتم بیرون مطمئن شدم عرشیا رفته..آهی کشیدم و رفتم سمت آشپزخونه..یه لیوان آب پرتقال بسه م بود..اشتها نداشتم..باید زودتر می رفتم دنبال برنامه هام..خیلی کارا داشتم که بکنم !! رفتم تو اتاق..هرچی دم دستم اومد پوشیدم و زدم از خونه بیرون...مستقیم رفتم سمت شرکت عمو !! باید باهاش حرف می زدم..زندگی من بازیچه نبود آخرش همه چی رو از چشم عموم می دیدم..با این شرطای مسخرش وارد شرکت که شدم چشم چرخوندم ببینم شهاب اون اطراف هست یا نه..خداروشکر نبود..آروم رفتم سمت میز منشی و گفتم:با آقای برخوردار کار داشتم.. - آقای برخوردار بزرگ؟ - بله.. - چند لحظه گوشی رو برداشت و یکم فک زد تا اجازه صادر شد برم تو اتاق عمو..با ناز اشاره کرد به سمت اتاق..نکبت..آرایش غلیظ کرده انگار عروسیه..پوزخندی به افکار خودم زدم و با تقه ای به در وارد شدم.. با دیدن عمو یه حسی بهم دست داد..حس این که ازش بدم می آد..مقصر اونه..خود خودش.. رسیدم رو به روی وایسادم و سلام کردم..خیلی آروم ولی خیلی گرم جواب گرفتم..سرمو گرفتم بالا و به عمو نگاه کردم و گفتم: - عمو - جان عمو؟ - این شرطای مسخره چی بود؟؟؟؟ - کدوم شرط؟ - این که بعد ازدواج با من ... نذاشت حرفمو بزنم اومد وسط حرفمو گفت:چیز خاصی نبود عمو جون..یه شرط بود..تموم شد و رفت !! هه تموم شد و رفت..به بقیه حرفاش گوش دادم: 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🌿 آتش زیر خاکستر در ازدواج آیا می دانید نوع شغل افراد تا چه میزان می‌تواند بر سلامت زندگی خانوادگی و دوام یک ازدواج، تأثیر داشته باشد؟ در جلسات خواستگاری و آشنایی دختر و پسر برای ازدواج، یکی از موضوعاتی که به راحتی از آن می گذرند ولی در آینده حسابی مشکل زا خواهد شدو مانند آتش زیر خاکستر عمل خواهد کرد، مسئله شغل و کار می باشد. چه برای خانم و چه برای آقا. مجید می گوید: من شغلم شیفتی بود، وقتی صبح از سر کار به منزل می آمدم، همسرم سر کار بود، شاید در هفته، دو روز با همسرم، همدیگر را می دیدیم، آنهم اینقدر خسته بودیم که حوصله حرف زدن نداشتیم، بهتر بگویم، خانه ما یک خوابگاه بود. بعد از گذشت مدتی که بچه دار شدیم، وضع بدتر هم شد، من مجبور بودم صبح که می آمدم خانه، بچه رو نگه دارم و یا ببرمش خانه مادرم. از این وضع خسته شده بودم، یک روز با همسرم مریم صحبت کردم و خواهش کردم که کارش را رها کند، چون حقوق من خیلی خوب بود و از نظر مالی هم با مشکلی مواجه نمی شدیم، ولی همسرم به هیچ وجه حاضر نشد. مریم می گوید: زمانی که مجید به خواستگاری من آمد، به او گفتم که کارم را دوست دارم ، پیشرفت شغلی و فعالیت اقتصادی برایم مهم است و تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک کارم نخواهم بود. کار من در بهم خوردن زندگیمان هیچ تاثیری ندارد، مجید باید کارش را رها کند و به دنبال یک شغلی باشد که به زندگی ما آسیب نرساند.بعد از کلی صحبت و کشمکش بالاخره مجید و مریم ، مجبور به جدایی شدند.. همانطور که دیدید ،یکی از مهمترین عواملی که زوجین در رابطه با همسر گزینی باید مورد توجه قرار دهند، " شغل" است. دختران یا پسران در انتخاب همسر باید به شغل طرف مقابل اهمیت دهند و اطلاعات لازم را در این مورد به دست آورند. مهمترین کمکی که خانواده و یا مشاور در مورد شغل همسر می تواند انجام دهد ، دادن اطلاعات لازم در مورد آن شغل و بررسی نگرش مـُراجع در رابطه با آن ، از جهت میزان درآمد مورد نظرش و ... می باشد، در بسیاری از موارد، مانند نمونه ذکر شده، شغل یکی از زوجین و عدم اطلاع کافی همسر، موجب ازدواجی می شود که فرجام آن رضایت بخش نیست. در مورد شغل چه نکاتی را مد نظر بگیریم؟ بهتر است قبل از ازدواج، تمام ریزه کاری های زیر را برای طرف مقابل بگویید، و نظر او را در این زمینه جویا شوید: تمام شرایط شغلی خود اعم از: -ساعات کاری -اضافه کاری ها -شیفت خود (حتی اگر در ماه قرار است یک شب شیفت شب داشته باشید) -اگر ماموریتی هستید و به شهر دیگری خواهید رفت. -میزان متوسط در آمد خود(در شغل آزاد متغیر و در شغل دولتی ثابت) -ارتباط با جنس مخالف در محیط کاری (بسیار مهم است) -معایب شغلی خود اعم از سروصدای زیاد ، متغیر بودن مکان کار ، ایستادن یا راه رفتن بیش از حد ، صحبت کردن بیش از حد ، مسیر طولانی محل کار تا منزل، عدم علاقه به شغل خود ، عدم امنیت شغلی، مراوده با مردم و یا شخص خاصی - مزایای شغلی خود از جمله متنوع بودن کار، داشتن همکاران صمیمی، مسائل مالی و رفاهی، تحقیق و پژوهش، پیشرفت تحصیلات و به روز شدن، علم کار خود، فعال بودن و... را نیز بیان کنید. و در پایان مطمئن شوید که فرد مورد نظر با شرایط شغلی شما کنار خواهد آمد.مثلا از او بپرسید که اگر من به سفر کاری بروم شما چه کار می کنید؟در منزل خودمان می مانید و یا از تنهایی می ترسید و به منزل مادرتان خواهید رفت؟ پیشنهاد می شود قبل از ازدواج از محل کار همسر آینده خود، بازدید بفرمایید و با همکاران و محیط کاری او آشنا شده و ساعتی از روز را در آنجا بگذرانید تا کاملا به شرایط شغلی او واقف شوید.شاید این بهترین راه باشد.آقایان به این مسئله توجه داشته باشند در صورتی که همسرشان کارمند باشد،درست است که مزایای خاص خودش را دارد، اما مسلما نمی تواند مانند یک زن صرفا خانه دار به شما، زندگیش و فرزندش رسیدگی کند، لطفا توقع درست کردن مربا و شیرینی و غذاهای پر زحمت را حداقل در طول هفته، نداشته باشید، چرا که وقتی همسرتان از سر کار بر می گردد، بدون شک خسته است و خدا را خوش نمی آید که ... اگر پزشک باشد، شب کاری ، دورکاری و یا ... در زندگیتان وجود خواهد داشت. پس اگر همسر شما در خارج از منزل شاغل است ، باید با شرایط وی کنار آئید.در پایان، زوجین عزیز، این شعار زیبا را آویزه ی گوش خود کنند که: ما کار می کنیم که زندگی کنیم، زندگی نمی کنیم که کار کنیم. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۸۱۷🌸🍃 سلام.نزدیک 4 سال از زندگی مشترکم میگذره. سال اول همه... طلیعه ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله ) سلام.نزدیک 4 سال از زندگی مشترکم میگذره. سال اول همه چی عالی بود. یعنی تا وقتی نمیدونستیم نمیتونیم مثل بقیه زن و شوهرا بچه داشته باشیم. 3سال دوندگی کردیم. هر راهی رو بگین رفتیم. تا بالاخره نوبت درمانهای پیشرفته شد. استخاره کردم با اینکه زیاد بهش اعتقاد نداشتم. جواب اومد بی فایده س و خدا راضی نیست و ضررش بیشتر از نفعشه! تو این مدت همه حتی کسانی که دیرتر از ما ازدواج کرده بودن بچه دار شدن. دیگه خسته شدم. دلم یه تنوع بزرگ میخواد. یا بچه، یا تعویض خونه(هرچند الان پولشو نداریم)، دلم میخواد همه چی عوض بشه. خیلی یکنواخت و تکراری شده. خیلی خسته م. یه شرکت تاسیس کردیم با همسرم. صبح تا عصر مشغول کاریم. البته هنوز بازدهی نداشته اما کمتر به بچه فکر میکنم. اما خدا نکنه خبر برسه یکی بچه دار شده، دوباره روز از نو روزی از نو. دیگه نمیدونم چکار کنم. انگیزه ای برای زندگی ندارم. عاشق همسرم هستم اما این کافی نیست. آدمهایی مثل من چکار میکنن که اعصابشون کمتر خرد بشه؟ مشاور: خانم سعیده صفری باسلام خواهر عزیزم همانطور که خودتان نیز در وصف شرایطتتان گفته اید هر زن و شوهری دوست دارند با بچه دار شدن، جدای از تحول بزرگ در زندگیشان طعم شیرین پدر و مادری را تجربه کنند. و با پیشرفت علوم پزشکی حقیقت ماجرا این است که با وجود درمان های پیشرفته هر زوجی می تواند به فرزندان سالم دست یابند و با اندکی صبر لازم نیست نگران این موضوع بوده و خود را محکوم به تحمل این شرایط بدانند. اما درمورد این موضوع که با وجود نتیجه ی استخاره از ادامه درمان پشیمان شده اید لازم است اشاره کنم که استخاره از ادله شرعی نیست و عمل به آن الزام دینی ندارد، پس مخالفت با آن خلاف شرع نیست پس با دین مخالفت نکرده اید که نگران باشید. بر اساس فتوای اکثر مراجع تقلید، عمل به استخاره واجب نیست، بنابراین می توانید با دادن صدقه، دعا و توکل به خدا، به نتیجه استخاره عمل نکنید. یکی از مشکلات جدی در اکثر موارد که نیازمند تصمیمات جدی است، استخاره های بی دلیل است. و دو اشکال عمده دارد: 1- در صورت پاسخ منفی استخاره فرصت ها از دست می رود، سنتان بالا می رود و شانس موفقیت آمیز بارداری به این شیوه را از دست می دهید . و 2- در صورت پاسخ مثبت استخاره احتمال عجله و بی توجهی به فرآیند درمان وجود دارد که ممکن است خطرهایی را در پی داشته باشد. استخاره به معنای طلب خیر از خداست تاکید معصومین بر استخاره به شکل دعا بوده تا خداوند با آن، سرگردانی شخص را از بین ببرد. نه اینکه جایگزین تصمیم های منطقی باشد. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🌸🍃 در يكى از روزهاى سال 1362، زمانى حضرت آيت الله العظمى امام خامنه اى، رييس جمهور وقت، براى شركت در مراسمى از ساختمان رياست جمهورى، واقع در خيابان پاستور خارج مى شد، در مسير حركتش تا خودرو، متوجه سر و صدايى شد كه از همان نزديكى شنيده مى شد. صدا از طرف محافظ ها بود كه چند تاى شان دور كسى حلقه زده بودند و چيزهايى مى گفتند، صداى جيغ مانندى هم دائم فرياد مى زد: آقاى رييس جمهور! آقاى خامنه اى! من بايد شما را ببينم. رييس جمهور از پاسدارى كه نزديكش بود پورسيد: چى شده؟ كيه اين بنده خدا؟ پاسدار گفت: نمى دانم حاج آقا! موندم چطور تا اينجا تونسته بياد جلو. پاسدار كه ظاهرا مسئول تيم محافظان بود، وقتى ديد رييس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد، سريع جلوى ايشان رفت و گفت: حاج آقا شما وايسيد، من مى رم ببينم چه خبره. بعد هم با اشاره به دو همراهش، آن ها را نزديك رييس جمهور مستقر كرد و خودش رفت طرف شلوغى، كمتر از يك دقيقه طول كشيد تا برگشت و گفت: حاج آقا! يه بچه است، ميگه از اردبيل كوبيده اومده اينجا و با شما كار واجب داره، بچها ميگن با عز و التماس خودشو رسونده تا اينجا، گفته ميخوام قيافه آقاى خامنه اى رو ببينم، حالا ميگه ميخوام باهاش حرف هم بزنم. رييس جمهور گفت: بذار بياد حرفش رو بزنه، وقت هست. لحظاتى بعد پسركى 12-13 ساله از ميان حلقه محافظان بيرون آمد و همراه با سر تيم محافظان، خودش را به رييس جمهور رساند. صورت سرخ و سرما زده اش، خيس اشك بود. هنوز در ميان راه بود كه رييس جمهور دست چپش را دراز كرد و با صداى بلند گفت: سلام بابا جان! خوش آمدى. پسر با صدايى كه بغض و هيجان مى لرزيد، به لهجه ى غليظ آذرى گفت: سلام آقا جان! حالتان خوب است؟ رييس جمهور دست سرد و خشكه زده ى پسرك را در دست گرفت و گفت: سلام پسرم! حالت چطوره؟ پسر به جاى جواب دادن تنها سر تكان داد، رييس جمهور از مكث طولانى پسرك فهميد زبانش قفل شده، سر تيم محافظان گفت: اينم آقاى خامنه اى! بگو ديگر حرفت را. ناگهان رييس جمهور با زبان آذرى سليسى گفت: شما اسمت چيه پسرم؟ پسر كه با شنيدن گويش مادرى اش انگار جان گرفته بود، با صداى هيجان و به تركى گفت: آقا جان! من مرحمت هستم، از اردبيل اومدم تهران كه شما را ببينم. حضرت آقا دست مرحمت را رها كرد و دست روى شانه او گذاشت و گفت: افتخار دادى پسرم، صفا آوردى، چرا اينقدر زحمت كشيدى؟ بچه ى كجاى اردبيل هستى؟ مرحمت كه حالا كمى لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت: انگوت كندى، آقا جان! رييس جمهور پرسيد: از چاى گرمى؟ مرحمت انگار هم ولايتى پيدا كرده باشد تندى گفت: بله آقا جان! من پسر حضرتق لى هستم. حضرت آقا گفتند: خدا پدر و مادرت رو برات حفظ كنه. مرحمت گفت: آقا جان! من از اردبيل آمدم تا اينجا كه يك خواهشى از شما بكنم. رييس جمهور عبايش را كه از شانه راستش سر خورده بود درست كرد و گفت: بگو پسرم چه خواهشى؟ مرحمت گفت: آقا خواهش مى كنم به آقايان روحانى و مداحان دستور بدهيد كه ديگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند! حضرت آقا گفتند: چرا پسرم؟ مرحمت به يك باره بغضش تركيد و سرش را پايين انداخت و با كلماتى بريده بريده گفت: آقا جان! حضرت قاسم(ع) 13 ساله بود كه امام حسين(ع) به او اجازه داد برود ميدان و بجنگد، من هم 13 سالم است ولى فرمانده سپاه اردبيل اجازه نمى دهد به جبهه بروم، هر چه التماسش ميكنم، ميگويد 13 ساله ها را نمى فرسيم، اگر رفتن 13 ساله ها به جنگ بد است، پس اين همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا مى خوانند؟ حالا ديگر شانه هاى مرحمت آشكارا مى لرزيد، رييس جمهور دلش لرزيد، دستش را دوباره روى شانه مرحمت گذاشت و گفت: پسرم! شما مگر درس و مدرسه ندارى؟ در خواندن هم خودش يك جور جهاد است. مرحمت هيچى نگفت، فقط گريه كرد و حالا هق هق ضعيفى هم از گلويش به گوش مى رسيد، رييس جمهور مرحمت را جلو كشيد و در آغوش گرفت و رو به سر تيم محافظانش كرد و گفت: 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
و ❌ مامانم و آبجیم عقب وایساده بودن، هیچکس جرات نمیکرد بیاد جلو، یقمو گرفت و در حالی که گریه میکرد گفت چیکار کردی با من ستاره؟ من عاشقت بودم، آبرو برام نذاشتی، چجور جلوی خانوادم جلوی مادرم سرمو بلند کنم؟ بگم زنم با پسرعمم ریخته رو هم؟ ستاره لااقل با فامیلم نمیریختی روهم.. با کسی این بلا رو سرم میاوردی که فامیل من نباشه. زبونم بند اومده بود اون لحظه هزار بار به خودم لعنت فرستادم که به حرف مادرم گوش ندادم و خودم نیومدم راستشو بگم. سهیل داد زد میدونی بهنام چی بهم گفته؟ ویستو فرستاده میگه زنت عاشق منه، بخاطر من میخواد از تو طلاق بگیره...👇👇⛔️🔞 https://eitaa.com/joinchat/4093182295Cfc40ba5931 چکارش کردن دختره ی بدبختو😔👆
🌸🍃 قال النبی (صلی الله علیه و آله): اذا اراد الله بعبده الخیر عجل له العقوبة فی الدنیا و اذا اراد الله بعبده الشر امسک عنه بذنبه حتی یوافی به یوم القیامه. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): چون خداوند خیر بنده ای را بخواهد در دنیا به عقوبتش شتاب نماید و اگر خدا بخواه به بنده ای شر و بدی رساند او را در گناهش نگهدارد تا روز قیامت وی را به آن کیفر دهد. ☀️ 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
❤️💜 فال تسبيح 📿🧿 📿🧿 صحبتهایی راجع به شخص شما خواهد شد که موجب خشنودی و رضایت قلبی شما خواهد گشت 📿🧿 ‌بسیاری از کارهای عقب افتاده شما انجام خواهد شد. نگران کارهای عقب افتاده نباشید 📿🧿 ‌درمورد نیت قلبی تان شادی زیادی به شما روی خواهد آورد 📿🧿 ‌یک بسته محتوی سوغات و یا هدیه از دست یکی از دوستان و یا نزدیکان خود دریافت خواهید داشت 📿🧿 ‌درباره یک مسئله یا در یک مشاجره تنش و اضطرابی زودگذر خواهید داشت 📿🧿 ‌در یک مجلس غم و اندوه مقداری در زحمت خواهید افتاد. اما چندان مهم نیست 📿🧿 ‌در یک رشته هنری خواهید درخشید و به موفقیتهای بسیاری در این رشته دست خواهید یافت 📿🧿 ‌بزودی از یک عشق خوشحالی فراوان خواهید داشت 📿🧿 ‌برای کسالتی مختصر از نظر جسمی یا روحی به نزد پزشک خواهید رفت. یا برای انجام کاری قانونی به نزد وکیل یا قاضی خواهید رفت 📿🧿 ‌عشق شما نسبت به یک شخص، روابط دوستانه و پیمان محبت را میان شما و او محکمتر خواهد ساخت 📿🧿 ‌بزودی مسیری را در زندگی انتخاب خواهید کرد که مثبت و روشن است و با نتیجه ای عالی همراه است. تردید به خود راه ندهید 📿🧿 ‌در آینده ای نزدیک از توجه (احساسی) شخصی نسبت به خودتان احساس خوشبختی بسیاری خواهید نمود 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۸۱۸🌸🍃 سلامنمی دونم باید از کجا شروع کنم ولی بذارید از... ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 20 ساله ) سلام نمی دونم باید از کجا شروع کنم ولی بذارید از اینجا بگم که من از بچگیم فقط با برادر خواهرام رفت آمد داشتیم سر یه چیزای مسخره با همه فامیل قطع رابطه کردن چه پدری و چه مادری من بودم تنهایی خودم نه رفت آمد با ( فامیل نه بیرون رفتن خانوادگی ) تا می گفتم فلان کارو کنیم میگفتن ما که ارزه نداریم اگه داشتیم ... هر وقت می خواستم درس بخونم می گفتن تو که درس خون نیستی هر وقت یه نمره خوب می گرفتم میگفتن تقلب کردی و ... من حالم از خانوادم داره بهم میخوره همه به فکر خودشونن من یه خواهرم دارم که ازدواج نکرده با اینکه خواستگارای خوبم داشته ازدواج نکرده نماز خونم هست ولی همیشه نق میزنه همیشه آدمو نا امید میکنه بابا به کی بگم من نمی خوام مثل اونا بشم من تازه 20 سالمه دانشجو هستم واسه چی می خوان آینده منو مثل خودشون کنن من کلی ارزو دارم ولی هر کاری که می خوام بکنم میگن تو که نمی تونی از اینا بگذریم از پدر مادر پیرم میگم از بچگی یادم نمیاد که یه روی خوش به هم نشون داده باشن همیشه با هم جرو بحث شونه همیشه به هم به احترامی میکنن و این وسط من بیچاره بین اونا قرار دارم نماز میخونن غیبتم میکنن صبح ساعت 4 صبح واسه عبادت پا میشن ولی به هم دیگه ناسزا هم میگن بابام که واسه ما زرنگ بیرون مثل بره است یه دروغایی میگه که من خودم راستشو می دونم ولی چی بهش بگم قرآن میخونه ولی غلط اندر غلط بهشم که میگی میگه تو اشتباه میگی حتی بهداشت خودشم رعایت نمیکنه بعضی چیزا رو نمیشه گفت ولی به خدا دیگه خستم با این پدر مادری که حتی واسه خودشون احترام قائل نیستن من باید چیکار کنم با این خونواده من چی کار کنم من تو 20 سالگیم شدم مثل یه آدم 70 ساله با خودم همش درگیرم ذهنم همش مشغول این چیزاست نمیتونم رو درس متمرکز شم نمی تونم مثل آدم 2 رکعت نماز بخونم نمتونم با کسی در و دل کنم زندگیم شدی یه گوشه نشتنو سر کردن روزام که هر روزش بیهوده میگذره شما بگید من چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟ لطفا هر چه زود تر جواب بدید . مشاور: خانم سعیده صفری با سلام برادر گرامی هر کدام از ما دوست داریم اطرافیان به خصوص نزدیکانمان به شیوه ی خاصی یا حداقل براساس منطق و انصاف با ما رفتار کنند. درست است که خانواده تان با رفتارشان شما را آزرده خاطر کرده اند و فرصت های بسیاری را از شما دریغ کرده اند، ولی حقیقت این است که ما جز رفتار خودمان بر رفتار هیچ کس دیگر کنترل نداریم یعنی اگر شما 20 سال دیگر نیز به همین سبک تعامل کنید و آرزو داشته باشید نزدیکانتان از این سبک رفتاری دست بردارند ممکن است هیچ تغییری نکنند، بهتر یا بدتر شوند. این موضوع را مطرح کردم تا پی ببرید درست است که هر کدام از ما انسانها تا سنین نوجوانی به دلیل عدم استقلال مستقیما تحت تاثیر خانواده هامان هستیم، بسیاری از خصوصیات شخصیتی ما در این دوران شکل میگیرد و به هیچ وجه نمی توان تاثیر محیط را نادیده گرفت ولی با استقلال تدریجی شخص می فهمد که در محیطی بزرگ شده است که قابلیت تغییر آن را ندارد و از آن راضی هم نیست ، پس آیا همیشه محکوم به تحمل این شرایط است؟؟ مسلما خیر ، با مثال برایتان توضیح می دهم تا متوجه شوید، مثلا اگر در این چند سال خانواده تان زمینه پیشرفت را برایتان فراهم نکرده اند و اعتماد به نفستان را زیر سؤال برده اند آیا شما باید تا آخر عمر به این فکر کنید که احتمالا همانطور که خانواده تان می گویند شما توانایی انجام دادن هیچ کاری را ندارید؟ اگر به شرایط فعلی تان نگاه کنید توانسته اید به دانشگاه ورود پیدا کتید واتفاقا همین موضوع می تواند نقطه عطف پیشرفت شما باشد، اگر نتوانسته اید اعتماد به نفس کافی را از محیط خانواده دریافت کنید به جای لعنت فرستادن به شرایطتتان از همین امروز شروع کنید، چند کتاب مفید از کتابخانه امانت بگیرید و از امکانات مرکز مشاوره دانشگاهتان استفاده کنید و جراحاتی که در این چند سال به روحتان وارد شده را ترمیم کنید، از این به بعد به رفتار دیگران و افرادی که رفتارشان را می پسندید با دقت و توجه بیشتری بنگرید تا بتوانید کمبود مهارت های ارتباطی تان را جبران کنید و بدانید در هر موقعیتی چه رفتاری صحیح است، رابطه برقرار کردن با دیگران تا حدود زیادی در کنترل خود شماست اگر تا به امروز خانواده به شما این اجازه را نداده از الآن دوستی های محکمی در دانشگاه تشکیل دهید، شرایط مردی را تصور کنید که در اثر حادثه رانندگی یکی از پاهایش را از دست می دهد دو کار می تواند انجام دهد پای قطع شده اش را به درختی ببند و همانجا بنشیند و مدام به این فکر کند که چرا باید این اتفاق و این بلا سر او می آمد