#دم_نوش ☕️🫖
دم نوش پوست پرتقال 🍊
طبیعت : سرد
از جمله خواص دمنوش پوست پرتقال میتوان به تمامی خواصی که میوه ی پرتقال دارد اشاره نمود .به طور کلی تمامی دمنوش ها در طب سنتی کاربرد فروانی دارند و سالهای زیادی است که در این شاخه از علم پزشکی مورد استفاده قرار می گیرد .از اینرو این دمنوش نیز در مواردی هم چون درمان سرفه، سرماخوردگی و تسکین استرس و تقویت سیستم ایمنی و اعصاب بسیار سودمند است .دمنوش پوست پرتقال دارای خواص ضد میکروبی، ضد ویروسی، ضد باکتری و نیز ضد التهابی است و این به علت وجود خواص انتی اکسیدانی در پوست پرتقال می باشد . پوست پرتقال را علاوه بر اینکه می توانید به صورت دمنوش استفاده بفرمایید در آشپزی و کیک و شیرینی پزی هم قابل استفاده می باشد .
خواص دمنوش پوست پرتقال:
از جمله خواص دیگر دمنوش پوست پرتقال می توان به موارد زیر اشاره داشت :
بر طرف سازی خلط سینه و سرفه های خشک
افزایش اشتها و کنترل آن
از بین بردن حالت تهوع
تقویت ایمنی بدن و سیستم گردش خون
در مان بی خوابی و استرس و تنش های عصبی
کاربرد در آروماتیک یا رایحه درمانی
دمنوش بسیار آرامش بخش
طرز تهیه دمنوش پرتقال:
شما می توانید پوست پرتقال را خشک کرده و یا از تازه ی ان استفاده نمایید و به صورت خرد شده حدود یک قاشق غذاخوری را درون آب جوش بریزید و پس از ۱۵ دقیقه دمنوش پرتقال اماده است . در صورت تمایل به شیرین بودن ، می توانید مقداری عسل به آن بیفزایید .
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۸۲۲🌸🍃
سلام 10 ساله ازدواج کردم دو تا بچه دارم همسرم دوساله...
پ ( تحصیلات : لیسانس ، 42 ساله )
سلام 10 ساله ازدواج کردم دو تا بچه دارم همسرم دوساله دانشگاه میره نا کاردانی بگیره اوایل مشکلی نداشتم اما به مرور حساس شدم مثلا میاد میگه کارت پارک نداشتم یکی از همکلاسیهای {مرد} گرفتم و ماشینم رو پارک کردم {تا حالا دو بار این اتفاق رو خودش تعریف کرده} یا وقتی پدرم سکته کرده بود و یکی از داروهاش پیدا نمیشد از یکی از همکلاسهای مرد که در دارو سازی کار میکنه کمک گرفت وقتی بهش اعتراض کردم با عصبانیت بهم اعتراض کرد که تو بد دلی/بد ذاتی/ پستی مگه من چیکار کردم وتهدید کرد اگر این شیوه رو تکرار کنم منو با دو تا بچه ول میکنه و میره ظاهرا همه چی به خیر گذشت اما اون هر وقت دانشگاه میره من حس بدی دارم نا گفته نمونه که هر اتفاقی چه در دانشگاه چه در خارج از دانشگاه بیافته منو در جریان میگذاره اما چند وقت بد بین شدم حتی اگر همسرم هم نظری نداشته باشه شاید همکلاسهای مرد با این کارها بخوان محبتشم به خودشون جلب کنن لطفا راهنمایی کنین
مشاور: خانم سعیده صفری
باسلام. برادر گرامی تعصب و غیرت معمول مرد نسبت به همسر و خانواده اش بسیار پسندیده است ، اما از کجا باید متوجه شوید حساسیتی که نسبت به همسرتان پیدا کرده اید طبیعی است یا غیر طبیعی ؟ اگر شما دلایل منطقی ایشان را نپذیرید، با توضیحاتش قانع نشوید و با اینکه تا به حال خطایی از ایشان ندیده اید و از زمان ازدواجتان به تعهدی که نسبت به شما دارند مطمئنید، اما همچنان نسبت به همسرتان بدگمانید و شک و تردیدتان آزار دهنده است، احساستان از غیرت معمول به سوء ظن تبدیل شده است . اگر این شرایط در مورد شما صدق می کند بدانید حساسیتتان مقداری بیش از آنچه که باید باشد هست. شما اگر اجازه ی ورود به دانشگاه را به همسرتان داده اید باید در کنار آن بعضی از مسائل را نیز بپذیرید مثلا ارتباط کاملا معمول با همکلاسی ها چه با خانم و چه با آقا. اما اگر با توجه به خصوصیات شخصیتی همسرتان متوجه شده اید ارتباط ایشان برای شما آزاردهنده است و در رابطه تان اختلال ایجاد گرده ، بهترین کار این است که به جای شک های مداوم ،و آنکه مدام از ایشان بازجویی کنید و به دنبال سرنخ بگردید ، و به قول معروف بازی دزد و پلیس بازی حساسیتتان را با ایشان در میان بگذارید البته نه به صورتی که ایشان را متهم کنید، بگویید به او اعتماد دارید ولی ترجیح می دهید در کارهای دانشگاه تا حد ممکن از همکلاسی های خانم کمک بگیرد.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#نکات_خانه_داری 🏡
چطور لکه سس قرمز را پاک کنیم؟
برای تمیز کردن سس گوجه فرنگی از روی لباس هرگز از آب داغ استفاده نکنید. گرما باعث ثابت شدن لکه میشود.
روش پاک کردن این سس مانند سس مارینارا، کچاپ، سس باربکیو، سس پیتزا و سالسا است.
مراحل زیر را امتحان کنید:
- لکه را داخل آب سرد بگذارید و 2 قاشق غذاخوری سرکه سفید و یک قاشق غذاخوری مایع ظرفشویی به آن اضافه کنید. مدت زمان خیس خوردن مهم است. پس بگذارید قسمت لکشده حداقل نیم ساعت داخل آب باقی بماند.
- روی قسمت لکشده را بمالید تا کاملا تمیز شود. سپس آبکشی نمایید.
- در صورتی که لکه کمرنگ اما همچنان باقیست، مراحل فوق را تکرار کنید. تا زمانی که کاملا محو نشود، از شستشو با آب گرم و رسیدن گرما به آن خودداری کنید تا شانس پاک شدن از بین نرود.
- در صورتی که لکه خیلی قابل محسوس است، از لکهبر استفاده کنید. قبل از کاربرد دستورالعمل آن را کامل بخوانید.
چطور لکههای روغن ماشین را از روی زمین پاک کنیم؟
لکه به جا مانده از روغن اتومبیل منظره تیره و ناخوشایندی است که اگر بدون تاخیر و هر چه زودتر تمیز نشود، ثابت باقی میماند.
لکه روغن جزو لکههای پرزحمتی است که خیلی دیر پاک میشود. در صورتی که بخواهید پارکینگ یا حیاط شما مانند روز اول کاملا تمیز و سفید شود، مراحل مختلفی باید روی آن انجام دهید.
1- ابتدا روی قسمت خشک اما روغنی شده، نوشابه بریزید و بگذارید یک شب کاملا خیس بخورد. داخل سطل آب به اندازه یک سرنگ مایع ظرفشویی بریزید تا کف کند. محل مورد نظر را ابتدا با آبکفآلود و سپس با فشار شلنگ آب بشویید.
2- جوششیرین یا هر نوع پودر جاذب مانند آرد ذرت یا خاکاره را روی قسمت روغنی بریزید. در صورت خشک بودن لکه، ابتدا آنرا خیس کنید تا این مواد به صورت خمیر درآیند. محل مورد نظر را با یک برس سفت یا جاروی مد پاککنی بسابید.
3- مقداری از پودر ماشین ظرفشویی را روی محل روغنی بریزید. بگذارید چند دقیقه به همان حالت باقی بماند. سپس آبجوش روی آن ریخته، برس یا جارو روی آن کشیده، با آب بشویید.
4- از یک پاک کننده آماده تجاری مخصوص شستشوی پارکینگ یا حلال روغن مثلا بنزین استفاده کنید. طبق دستوالعمل روی آن، محل روغنی شده را تمیز کنید.
5- از تریسدیمفسفات (TSP) استفاده نمایید. در صورت خشک بودن محل ابتدا روی آن را خیس کنید. 30 دقیقه صبر کنید و روی آن برس سفت بکشید.
TSP ماده خطرناکی است که در صورت استفاده حتما باید از دستکش لاستیکی، عینک ایمنی و لباسهای محافظ استفاده نمایید.
6- به عنوان آخرین تلاش، روی لکه طبق دستور روی قوطی، اسید موریاتیک بریزید. چند ثانیه صبر کنید و با فشار قسمت مورد نظر را با فشار مقدار زیادی آب بشویید.
لازم به توضیح است این اسید محصول خطرناکی است که هنگام استفاده حتما باید دستکش، عینک محافظ و لباس مخصوص داشته باشید.
7- بعد از انجام تمامی مراحل فوق برای از بین بردن و خنثی کردن حلالهای استفاده شده، روی محل مقداری پودر جوششیرین بریزید.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
همه ی ما میمیریم. همه ی ما.
بدون استثناء ، کمی دیرتر ... کمی زودتر ... یک دفعه ناگهانی ... تمام می شویم..
یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود، همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند، همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگی پشان. حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزار مان.
قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند: مگر من اجازه بدم؟ مگر از روی جنازه ی من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!
قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند، دلفریب، مثل آهو خرامان راه رفته اند. زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند و حالا کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.
قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان شراب ریخته اند و خورده اند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند، از گلوله نترسیده اند و حالا کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند؟
همه این کینه ها، همه ی این تلخی ها، همه ی این زخم زبان زدن ها، همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم، همه ی این زهر ریختن ها، تهمت زدن ها، توهین کردن ها به هم... تمام می شود.
از یاد می رود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.
اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم کنار هم بمانیم و اگر نه، راهمان را کج کنیم. دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما میمیریم. همه ی ما. بدون استثناء ، کمی دیرتر . کمی زودتر. یک دفعه. ناگهانی ... زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند؟
برای رسیدن به کبریا باید نه کبر داشته باشیم ،نه ریا..
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#ستاره و #سهیل ❌
مامانم و آبجیم عقب وایساده بودن،
هیچکس جرات نمیکرد بیاد جلو،
یقمو گرفت و در حالی که گریه میکرد گفت چیکار کردی با من ستاره؟
من عاشقت بودم، آبرو برام نذاشتی،
چجور جلوی خانوادم جلوی مادرم سرمو بلند کنم؟
بگم زنم با پسرعمم ریخته رو هم؟
ستاره لااقل با فامیلم نمیریختی روهم.. با کسی این بلا رو سرم میاوردی که فامیل من نباشه.
زبونم بند اومده بود اون لحظه هزار بار به خودم لعنت فرستادم که به حرف مادرم گوش ندادم و خودم نیومدم راستشو بگم.
سهیل داد زد میدونی بهنام چی بهم گفته؟
ویستو فرستاده میگه زنت عاشق منه،
بخاطر من میخواد از تو طلاق بگیره...👇👇⛔️🔞
https://eitaa.com/joinchat/4093182295Cfc40ba5931
چکارش کردن دختره ی بدبختو😔👆
#حدیث_روز 🌸🍃
قال علی (علیه السلام):
ما من احد اودع قلباً سروراً الا و خلق الله له من ذلک السرور لطفا فاذا نزلت به نائبة جری الیها کالماء فی انحداره حتی یطردها عنه.
امام علی (علیه السلام): هیچ کس دلی را شادمان نکرد مگر آن که خداوند از آن شادمانی لطفی بیافرید و هنگامی که مصیبتی به او رسید آن لطف، همچون آبی که در نشیب روان گردد به سوی آن مصیبت و گرفتاری سرازیر شود و آن از او دور گرداند.
#صبح_بخیر ☀️
#فال_روزانه ❤️💜
فال احساسی ❤❤بين خودتون و عشقتون
فروردین👫❤️
سعی کن فاصله ی عاطفیتونو كمتر کنی، دوستت داره و بهت توجه داره.
اردیبهشت👫❤️
دوستت داره، بهت فکر میکنه و اين دوست داشتن دوطرفست، اگر مشکلی پیش اومده به واسطه ی شخصی حل میشه، نسبت بهت وفاداره.
خرداد👫❤️
دوست داری حالشو بپرسی، بزودی یک تماس از طرفش خوشحالت میکنه و باهم دیدار دارید.
تیر👫❤️
اگر ازش دوری بزودی خبری ازش بهت میرسه، دیدار دارید و این رابطه گرمتر میشه، با اینکه دلتنگی و بیقراری و دوری بینتونه.
مرداد👫❤️
بینتون دلتنگی و بیقراری نسبت به هم هست ولی شخصی این وسط با حسادتش ممکنه مسئله و مشكلى براتون درست کنه.
شهریور👫❤️
بهت پیشنهادی میده، ممکنه قصد ازدواج باهات داشته باشه ولی خانمی قصد دور كردنتونو داره و باعث ناراحتیتون میشه ولی موفقیت نداره.
مهر👫❤️
بهت ابراز علاقه میکنه، دوست داره پیشنهاد ازدواج بهت بده ولی در حال حاضر تردید داره، باید بهش زمان بیشتری بدى.
آبان👫❤️
دوست داری باهاش تماس بگیری ولی یه جورایى شک داری، فکر میکنی این رابطه یه طرفست ولی قلباً دوستت داره و بهت فکر میکنه.
آذر👫❤️
دلتنگته و بیقرار دیدنته، دوست دارى حالشو بپرسی، بزودی با خبری از طرفش خوشحال میشی.
دی👫❤️
مسائل کاری ممکنه از هم دورتون کرده باشه ولی قلباً دوستت داره و بهت فکر میکنه.
بهمن👫❤️
دوستش داری و بهش فکر میکنی ولی محدودیت دیدار دارید و رابطه ای سرد، ولی دوست داره باهات یه جورایی آشتی کنه و دیدار داشته باشه.
اسفند👫❤️
دوست داشتنتون دوطرفست ولی فکر میکنه شخص سومی هم هست که رقیبش محسوب میشه و از این موضوع ناراحته.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۸۲۳🌸🍃
سلام نمی دونم چجوری مامانم را راضی کنم صورتم را تمیز...
ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 21 ساله )
سلام نمی دونم چجوری مامانم را راضی کنم صورتم را تمیز کنم21ساله و دانشجو
مشاور: خانم سعیده صفری
باسلام خواهر عزیزم قبل از اینکه برای راضی کردن مادرتان تلاش کنید می خواهم بدانم چرا تصمیم به این کار گرفته اید؟ شرایطتتان را درک میکنم، به احتمال زیاد اکثر همکلاسی ها و هم دانشکده ای های شما صورتشان را تمیز کرده اند و حتی گاهی در قالب پیشنهاد یا سرزنش صحبت هایی در این زمینه با شما داشته اند. پس اگر تنها به این دلیل است توصیه می کنم ابتدا روی این مسئله کار کنید ، اگر نمی توانید در مقابل صحبت های دیگران تاب بیاورید و یا به این دلیل احساس کمبود و بی ارزشی می کنید، می خواهم بتوانید این احساس را کنترل کنید اما اگر نه می توانید بدون دغدغه در جمع دوستان و بستگان حاضر شوید و این تنها ارزشی است که دوست دارید برای ظاهر و زیبایی تان انجام دهید تلاش برای متقاعد کردن خانواده تان را ادامه دهید و نکات زیر را نیز در نظر بگیرید. اول اینکه افراد مشابه هم نیستند و من چون هیچ شناختی از ایشان ندارم نمی دانم چه راهی واقعا کارساز خواهد بود. اما توصیه می کنم مدتی فقط و فقط یک دختر خوب و مطیع باشید یا آن طور که مادرتان همیشه دوست دارد باشید، البته منظورم یک روز و دو روز نیست بلکه مدت طولانی تری، البته انتخاب با خود شماست ، می توانید هم این کار را انجام ندهید اما اگر می خواهید تاثیرگذاریتان روی مادرتان بیشتر باشد لازم است یک مدت به این شیوه رفتار کنید بدون آنکه سخنی از این موضوع به میان آورید ، پس از مدتی که احساس کردید رابطه با مادرتان مساعد است پیشنهاد خود را مطرح کنید اما بسیار مهم است که سه نکته را در نظر بگیرید، کی بگویید، چه بگویید و با چه لحنی بگویید، مطمئنا زمانی که خسته ، عصبانی و بی حوصله است حرفتان اثر خود را از دست می دهد یا اگر او را با جملاتی مثل اینکه شما دمده هستید، اصلا متوجه نمی شوید و ... مواجه کنید، جز مقاومت ایشان چیز دیگری نصیبتان نمی شود و با تکرار این موضوع و پاسخ نه شنیدن اتفاقا مادرتان بیشتر روی حرفشان باقی می مانند. پس در یک زمان مناسب موضوع را مطرح کنید ، بگویید دوست دارید رضایتش را همیشه داشته باشید و بدون و اجازه او کاری انجام نمی دهید و به ایشان اطمینان بدهید که در حدی که او اجازه بدهد تمیز می کنید نه بیشتر ، احتمالا با جلب اعتماد مادرتان و انجام کارهایی که خواستم به نتیجه دلخواه خواید رسید.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#داستان_یک_اشتباه ❌🌸
ﻣﺮﺩ ﺷﺮﻭﺭ، ﭘﺪﺭﺯﻥ ﺳﺎﺑﻘﺶ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪ
ﻣﺮﺩ ﮐﯿﻨﻪﺟﻮ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺯﻥ ﺳﺎﺑﻘﺶ ﺭﺍ ﻋﺎﻣﻞ ﺍﺻﻠﯽ ﺟﺪﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺘﻘﺎﻣﺠﻮﯾﯽ ﺳﻨﺎﺭﯾﻮﯼ ﺗﻠﺨﯽ ﻃﺮﺍﺣﯽ ﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﺮﺩ
ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻧﻮﺷﺖ:
ﺣﺪﻭﺩ ﺩﻭ ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﻌﺒﻪ ﺩﻭﻡ ﺩﺍﺩﯾﺎﺭﯼ ﺩﺍﺩﺳﺮﺍﯼ ﺟﻨﺎﯾﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻗﺎﺿﯽ ﺳﻠﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﺷﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﭘﯿﺮﺷﺎﻥ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ. «ﭘﺪﺭﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻩ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻧﮕﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﺗﻼﺵﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺍﻭ ﺑﯽﻧﺘﯿﺠﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.» ؛
ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺑﺎ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ - ﺷﺼﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﻪ - ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻗﻀﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﯾﺎﺯﺩﻫﻢ ﭘﻠﯿﺲ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ. ﺗﺤﻘﯿﻖ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﻣﺮﺩ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﭼﻨﺪﯼ ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﺧﺘﻼﻑﻫﺎﯼ ﺷﺪﯾﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺩﻩﺍﺵ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺳﺎﺑﻘﺶ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ
ﺗﺠﺴﺲﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﺑﻪ ﭘﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ: ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻗﺒﻞ ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺟﻤﺸﯿﺪ - ﻫﻤﺴﺮ ﺳﺎﺑﻘﻢ - ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ
ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ ﺑﺎ ﮐﺸﻒ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻧﺦ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺭﺩﯾﺎﺑﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺨﻔﯿﮕﺎﻩ ﻣﺘﻬﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﺮﻕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺷﺮﻭﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﮔﺮﻭﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﺩﺭ ﺗﺸﺮﯾﺢ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﺧﻮﺩﺭﻭﯼ ﻣﺴﺎﻓﺮﺑﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﻮﺩﺭﻭ ﺗﻮﻗﻒ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﺮﺩ ﻗﻮﯼ ﻫﯿﮑﻠﯽ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺟﻠﻮ ﻧﺸﺴﺖ. ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺳﺎﺑﻘﻢ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻋﻘﺐ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﻢ ﻫﺠﻮﻡ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺯﯾﺮ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﮐﺸﺎﻧﺪ
ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ ﺑﻌﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﯾﮏ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺯﻭﺭ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺟﻤﺸﯿﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪ. ﺍﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺯﯾﺮ ﺿﺮﺑﻪﻫﺎﯼ ﻣﺸﺖ ﻭ ﻟﮕﺪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﻢ «ﻣﺮﺩ» ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺿﺮﺏ ﻭ ﺷﺘﻢ ﺷﺪﯾﺪ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺘﻢ. ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺪﺳﺘﺎﻥ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﻣﺠﻮ ﻧﯿﺰ ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﺷﺪﻧﺪ
ﻣﺘﻬﻢ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺟﻮﯾﯽﻫﺎ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﺣﺮﻑﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﯽﻟﯿﺎﻗﺖ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻣﺘﻬﻤﺎﻥ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻗﺎﺿﯽ ﺳﻠﯿﻤﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﮐﺎﺭﺁﮔﺎﻫﺎﻥ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﯾﺎﺯﺩﻫﻢ ﭘﻠﯿﺲ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
مناظره امام رضا عليه السلام
امام رضا عليه السلام به ابن رامين (فقيه )فرمود:
ابن رامين ! آن وقت كه پيامبر صلى الله عليه و آله از مدينه خارج شد، كسى را جاى خود نگذاشت ؟
ابن رامين : چرا على را جاى خود گذاشت .
امام رضا عليه السلام : پس چرا به اهل مدينه نفرمود خودتان كسى را انتخاب كنيد، چون انتخاب شما خطا نمى شود.
ابن رامين : حضرت پيامبر چون نگران بود اختلاف و درگيرى در ميان مردم بيفتد.
امام : خوب چه عيبى داشت ، اگر هم اختلافى رخ مى داد، هنگامى كه از مسافرت به مدينه بر مى گشت آن را اصلاح مى نمود.
ابن رامين : البته عمل آن حضرت كه خود جانشين تعيين فرمود، با محكم كارى مناسب تر و منطقى تر بود.
امام : بنابراين براى پس از مرگ خود نيز حتما كسى را جاى خود قرار داده است ؟
ابن رامين : نه !
امام : آيا مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله از مسافرتش مهم تر نبود؟
سفر دنيا كوتاه است و سفر مرگ طولانى و ابدى . پس چگونه شد كه هنگام مرگ از اختلاف امت خاطر جمع بود - جانشين تعيين نكرد - اما در مسافرت چند روزه دنيا خاطر جمع نبود - جانشين تعيين كرد - با اين كه خود آن حضرت زنده بود و مى توانست اختلافات را اصلاح نمايد.
ابن رامين در مقابل سخنان منطقى امام عليه السلام نتوانست حرفى بگويد و ساكت شد.
________________________
معجزه هاى پيامبران الهى
متوكل عباسى خليفه وقت از هر راه ممكنى امام هادى را اذيت مى كرد، گاهى به بعضى از اطرافيان خود دستور مى داد كه پرسشهاى دشوار بكنند تا شايد او را مغلوب سازند.
روزى به ابن سكيت (86) گفت :
در حضور من ، سؤالهاى دشوارى از ابن الرضا (حضرت هادى ) بكن !
ابن سكيت هم از حضرت پرسيد:
چرا خداوند موسى عليه السلام را با عصا و عيسى عليه السلام با شفا دادن كر، كور، پيس و زنده كردن مردگان و حضرت محمد صلى الله عليه و آله را با قرآن و شمشير به رسالت برانگيخت ؟
امام فرمود:
خداوند موسى عليه السلام را در زمانى با عصا و يد بيضا فرستاد كه علم سحر در ميان مردم رونق داشت ، موسى نيز معجزاتى از همان نوع برايشان آورد تا بر سحرشان پيروز گردد.
و عيسى عليه السلام را با شفا دادن كره ، كورها، پيسها و زنده كردن مردگان به رسالت برانگيخت كه در آن زمان مردم از لحاظ علم و طب نيرومند بودند و حضرت عيسى با اين معجزات بر آنها به اذن خدا غالب شد.
و محمد صلى الله عليه و آله را در زمانى به قرآن و شمشير به پيامبرى مبعوث كرد كه عصر شعر و شمشير بود و پيامبر گرامى با قرآن تابناك و شمشير بران بر شعر و شمشير آنها پيروز گرديد.
سپس ابن سكيت پرسيد:
اكنون بر مردم حجت چيست ؟
امام فرمود:
عقل انسان ، كه به وسيله آن ، كسى را كه به خدا دورغ مى بندد، مى توان شناخت و تكذيبش نمود.(87) همچنان كه راستگو را نيز به وسيله عقل مى توان شناخت
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ‹🦋🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۸۲۴🌸🍃
باسلامبنده قبل ازدواجم متاسفانه رابطه ی دوستی با...
ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، ۲۴ ساله )
باسلام
بنده قبل ازدواجم متاسفانه رابطه ی دوستی با پسری داشتم که بعد از پشیمونی و توبه حدود دوماه بعدش نامزد شدم و الان یکسال و نیم هست که نامزد شدم نامزدم طلبه هستن و من رو حساب این باهاشون ازدواج کردم اما بعد ی مدت متوجه شدم ایشون خیلی اهل رعایت مسایل دینی نیستن و این خیلی منو اذیت میکنه و از نظر اخلاقی هم اگه تو بحثا شبیه خودشون رفتارنکنم باهام خوب هستن اما طرز حرف زدنشون منو خیلی اذیت میکنه و مودب نیستن و اینکه جایی که کار میکنن فضای مجازی هست و مبارزه با شبکه های ماهواره ایه،اما چون خانوم بی حجاب زیاد میبینن ناخودآگاه توقعشون از من خیلی زیادشده، من خیلی سعی میکنم پیششون آراسته باشم اما باز خیلی فایده نداره و حرفاشون اذیتم میکنه،من به ظاهرنشون نمیدم ولی قلبن واقعا دوسشون ندارم خواهش میکنم کمکم کنید
مشاور: خانم سعیده صفری
باسلام خواهر عزیزم می خواهم سؤالتان را با جزئیات بیشتر مجددا بپرسید ، در مورد کارهایی که ایشان انجام می دهند، تقاضاهایی که باعث شده شما نسبت به ایشان سرد شوید و حتی حرف هایی که می زنند بیشتر توضیح دهید. همچنین می خواهم بدانم خودتان تا به حال برای حل این مشکل چه کارهایی انجام داده اید؟ با همسرتان در مورد این موضوع صحبت کرده اید؟ یا خیر و چه واکنشی نشان داده اند.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🫂 یواشکی های زندگی💍🔞
#داستان_زندگی 🌸🍃 یک ساعت بعد در اتاق باز شد و عرشیا وارد شد..بدون توجه به من که روم سمت پنجره بو
#داستان_زندگی 🌸🍃
..
تا دو تا خیابون پایین تر که یه پارک بود و یه سره دویدم که نکنه کسی بهم برسه ... وقتی رسیدم اونجا دیگه نمی تونستم نفس بکشم بس که دویده بودم .. هق هقم بند نمی اومد .. دیگه چیزی نداشتم بگم..قبول کردم که تمومه..ولی هنوزم مطمئن بودم عرشیا از اولش عاشق نبود..فقط نمی فهمیدم قصدش از این ازدواج چی بود ... وقتی اندازه سر سوزن بهم اعتماد نداشت و دوتا دلیل آبکی ای که داده بودن دستشو هر لحظه جلوی هرکی که می خواست می کوبید تو سرم...دستامو گذاشتم رو صورتم و همونجا رو چمنا نشستم..برام مهم نبود کسی ببینتم و با ترحم نگاهم کنه..فقط می خواستم خالی شم..انقدر گریه کردم که دیگه چشمام می سوخت و گلوم از شدت هق هقام درد می کرد..
به سختی از جام بلند شدمو مانتومو تکوندم .. رفتم سمت سرویس بهداشتی پارک تا صورتمو بشورم..چشمم که تو آینه به خودم افتاد وحشت کردم..چشمام پف داشت بدجور...از صورتم غم می بارید..خسته بودم و این تو صورتمم خودشو نشون می داد..
چند مشت آب سرد زدم به صورتم که پف چشمام بخوابه .. از دستشویی که اومدم بیرون باد سرد خورد به صورتم و لرز نشست تو بدنم.. دستامو دور بازو هام حلقه کردم و راه افتادم سمت خروجی پارک..خوشحال بودم که پیدام نکردن و تونستم یکم با خودم تنها باشم..نگاهی به ساعتم انداختم و فهمیدم خیلی بیشتر از یکم با خودم تنها بودم ..
از پارک که اومدم بیرون گوشیم زنگ خورد..دستمو کردم تو جیب پالتومو درش آوردم .. نگاهی به صفحه ش کردم..بابا بود.محال بود جوابشو ندم !!
- بله؟
- سلام ترنم..کجایی تو بابا ؟ جون به لبمون کردی
- خدا نکنه ... معذرت می خوام
- باشه اینبارو می بخشمت چون حق داشتی..حالا هم که خوبی خداروشکر..فقط هرجایی هستی خودتو برسون خونه ما بابا...
تعجب کردم ولی قبل این که چیزی بگم بابا خداحافظی کرد و قطع کرد..
وا !! چه عجله ای بود ؟ ولی لبخند نشست روی لبم.. یعنی می خواست بگه خونه عرشیا نرم و این تو موقعیت من برام بهترین چیز بود !!
~~~~
همونجا دست بلند کردم برای اولین تاکسی ای که از جلوم داشت رد می شد..تا گفتم دربست وایساد ... آدرسو دادم ولو شدم رو صندلی ماشین تا وقتی که برسیم..چشمامو رو هم گذاشتم و سعی کردم به زندگیم فکر کنم که از این به بعد بی عرشیا می گذره..با همین فکر سریع اشکام سرازیر شد ...
چرا نمی خواست بفهمه عاشقشم؟گناهم عاشقی بود؟آره..حالا فهمیدم گناه من عاشقی بود..عاشق بودم و عرشیا رو خواستم نه شهاب..اونم زندگیمو سوزوند ... با کینه ای که ازم به دل گرفته بود..
- خانوم رسیدیم
کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم .. نگاهی به ساختمون کردمو نفس عمیقی کشیدم تا بغضمو بدم پایین..دستامو کردم تو جیب مانتومو رفتم سمت در..زنگ رو که زدم بلافاصله در به صدای تقی از هم باز شد..از حیاط گذشتم و وارد ساختمون شدم..همون خونه ای که به قول ترانه راه پله بود همه اش...
لبخند محوی نشست رو لبم..ترانه..چقدر اذیتش می کردم !! خیلی وقته ازش خبری ندارم..از خودمم بی خبرم و نمی دونم چقدر تکیده شده صورتم...
- سلاممممم مامان جان
با صدای مامان از فکر بیرون اومدم و چرخیدم سمتش..لبخند رو لبش بود ولی می دونستم لبخندش الکیه..با یه لبخند الکی تر از لبخند خودش رفتم طرفش و دستمو انداختم دور گردنش و بوسیدمش..تازه از سرشونه ش نگام افتاد به پشت سرش...تو پذیرایی همه وایساده بودن ما رو نگاه می کردن..
از آغوش مامان بیرون اومدم رفتم سمت پذیرایی..با همون لبخند مصنوعی !!!
عرشیا و خانوادش ، ترلان و متین و بابا اونجا بودن..با همشون احوالپرسی کردم و به عرشیا که رسیدم به یه سلام سرسری و آهسته اکتفا کردم و رفتم نشستم کنار بابا..جو سنگین بود و یه سکوت سنگین تر !!
دیدم هیچکس هیچی نمی گه با یه بااجازه گفتن بلند شدم برم سمت اتاقم لباسمو عوض کنم..همه لباسامو نبرده بودم خونه عرشیا ... تا از جام بلند شدم پدر جون گفت:کجا دخترم؟
- می رم لباسمو عوض کنم
بابا ادامه داد:حالا بشین ... بعد از این که حرفامونو زدیم هم می تونی بری ... الان موضوع واجب تری هست..
نمی خواستم بشینم ولی ناخودآگاه بی چون و چرا برگشتم سر جام...دستامو مشت کرده بودم و ناخنام داشت کف دستمو سوراخ می کرد...
صدای مامان مثل مته مخمو سوراخ کرد: مامان جان چی می گن اینا؟قبول داری این اتفاقایی که افتاده؟
پوست لبمو جویدم و گفتم : آره مامان قبول دارم..ولی مطمئنم من مقصر نیستم
باز این عرشیا وحشی شد:خیلی به خودت مطمئنــی
- صداتونو بیارید پایین آقای محترم..خونه س اینجا ... بله به خودم مطمئنم..برعکس شما
- حق دارم والا..شما هم خیلی رو داری خداوکیلی...
- نمی خواد ادامه بدی..حتما باز هم همون حرفای همیشگی که آره همه چی علیه منه و ... اوکی شما راهتو برو ببینم به کجا می رسی
نگاهی به بابا انداختم که ببینم وضعیت چه رنگیه..تا نگاهمو شروع به حرف زدن کرد:
#ادامه_دارد