#نکته_ی_روز 🌸
حلزون درونت را پیدا کن!
جنوب ایتالیا زیستگاه نوعی عروس دریایی بنام "مدوز" و انواع حلزون های دریایی است.
هر از گاهی این عروس دریایی حلزونهای کوچک دریا را قورت می دهد و آنها را به مجرای هاضمه اش انتقال می دهد.
اما پوسته سخت حلزون از او محافظت می کند و مانع هضم آن می شود.
حلزون به دیواره ی مجرای هاضمه ی عروس دریایی می چسبد و آرام آرام شروع به خوردن عروس دریایی از درون به بیرون می کند.
زمانی که حلزون به رشد کامل خود می رسد، دیگر خبری از عروس دریایی نیست، چون حلزون به تدریج آن را از درون خورده است.
بعضی از ما همانند عروس دریایی هستیم
که حلزون درونمان، ما را آرام آرام از درون می خورد.
حلزون درون ما می تواند:
عصبانيت، دلواپسی، فکر و خیال بیهوده، افسردگی، خشم، نگرانی، طمع، حرص و زیاده خواهی و... باشد.
این حلزونها آرام آرام در وجود ما رشد می کنند و با دندانهای خود، وجود ما را می جوند آرامتر از آنچه که فکر می کنیم.
حال زمان آن است که به خود بیاییم
و متوجه شویم چه اتفاقی در درونمان رخ داده است.
کمی بیشتر برای شناخت درون خود وقت بگذاریم
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۱۰۸۲🌸🍃
چگونه بدگمانی و وسواسم را درمان کنم؟
ناشناس ( تحصیلات : فوق دیپلم ، 30 ساله )
سلام وقتتون بخیر
من دختری ۳۰ ساله هستم. حدود یه ساله که دچار بدگمانی و وسواس شدم. هر کسی هر حرفی میزنه فکر میکنم منظوری داره و بد برداشت میکنم. مثلا کسی میاد پی وی فکر میکنم قصد داره آتو بگیره یا اینکه مثلا با همکلاسیهام آقایون هم صحبت میشم طرف شوخی میکنه منم با لحن شوخی جوابشو میدم بدگمان میشم میگم زشته نباید شوخی میکردم. الان طرف شاید رفت پیش یکی دیگه گفت فلانی سبک سره زیاد شوخی میکنه... بعدش پیامها رو پاک میکنم کلا توی پاک کردن پیام چه توی گروه چه در پی وی. با اینکه بحث درسیه با این وجود وسواسم و همه رو پاک میکنم. دیگه به جایی رسیدم فکر میکنم دوستان الان مدام راجبم بد میگن. میگن این دختر دیوونه ست همش پیام پاک میکنه. این موضوع بدگمانی و وسواس پاک کردن پیام معضل شده واسه م. یه جورهایی از خودم بدم میاد اعتماد بنفسم پایین اومده. به جایی رسیدم هر بار که به این اخلاق گند خودم فکر میکنم میشنم یه دل سیر گریه میکنم. همه دوستام رو از خودم روندم. خیلی احساس تنهایی میکنم... خواهش میکنم راهنماییم کنید که چکار کنم؟
مشاور:
سلام همراه گرامی
شرح حالتان را خواندم. به نظر می رسد که بدبینی و وسواس شما بخاطر احساس حقارت و بی کفایتی و احساس ناامنی و عزت نفس پایین است که بدلیل وجود ترس های درونی حاصل شده از تجربیات ناموفق گذشته، انتقاد و سرزنش و... در شما شکل گرفته. این ترس ها شک و تردید و بدبینی را در شما به وجود آورده و روان شما را درگیر کرده که باید برای ریشه یابی مشکل به یک روانشناس مراجعه کنید. و دقت کنید آیا در گذشته بخاطر انجام کار اشتباه مورد سرزنش و تمسخر دیگران قرار گرفته اید که الان بعد از حرف زدن پشیمان میشوید و تردید دارید در نوشتن پیام؟ و دلیل پاک کردن پیام ها و بدبینی نسبت به دوستان خود را جستجو و دلیلش را پیدا کنید. مثلا فکر میکنید که بخاطر نداشتن اطلاعات، یا فقط بخاطر ترس از اشتباه و مورد تمسخر قرار گرفتن و طرد شدن هست؟ آیا تا به حال نظر دوستانت را پرسیده اید یا فقط تصور ذهنی خودتان است؟ به نظرتان دوستانتان همه مطالب را بدون اشتباه ارسال میکنند و انها تا به حال هیچ اشتباهی نداشته اند؟ تمام بدبینی های خود را به روی کاغذ بیاورید و روی آن ها فکر کنید و ببیند میتوانید دلایل قانع کننده برای انها پیدا کنید؟ نوشتن باعث میشود تمام احساسات، ترس ها و نگرانی و عقده های خود را بیرون بریزید و متوجه شوید خیلی از این تردیدها و بدبینی ها داستان های شخصی و ساخته و پرداخته ی ذهن خود هست نه حرف های دوستانتان. و عوارض و آسیب های تلخ بدبینی و بی اعتمادی را برای خود بنویسید و به خود یادآوری کنید و چشم و گوش و حواستان را در راستای خوبی ها و نقاط قوت خود، زیبایی ها و تشویق ها و پیداکردن راه حل به کار ببندید و ویژگی های مثبتی که در وجودتان هست که دوستانتان از ان تعریف می کنند و ویژگی های مثبتی که دوستانت دارند را. در ضمن اینکه مدام نسبت به همه چیز و همه ی افراد بدبین هستید نشان میدهد که زیاد روی توانایی های خودتان کار نکردید چون افرادی که عزت نفس بیشتری دارند کمتر دچار بدبینی می شوند. اگر احساس میکنید دوستانتان نسبت به شما خیلی بالاتر هستند سعی کنید خود را در سطح توانایی انها برسانید و از قضاوت شدن های نا به جا دوری و بیشتر در جمع دوستان و فعالیت های اجتماعی شرکت کنید. و در اخر توصیه میکنم حتما به یک روانشناس مراجعه کنید.
موفق باشید
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#دل_نوشت ❤️
هنوز صداش خوب یادمه.. فرقی نداشت سر صبح یا سر ظهر، هر وقت میومد با صدای بلند تو بلندگو داد می زد "کهنه بیار و نو ببر..."
کارش همین بود. ظرف و قابلمه ی "رویی" قدیمی رو با نو عوض می کرد و یکم پول سر می گرفت...
قديما واسش صف می کشیدن و حسابی کاسبیش خوب بود...ولی از یه جایی به بعد روزگار عوض شد...دیگه کسی اصلا تو فکر این چیزا نبود...
تا اینکه کاسبیش کساد شد و دیگه تو محل ندیدمش... چند باری از بقالی محل شنیدم بعد از بیکاری دیوونه شده...کارش کشیده به آسایشگاه روانی...
می گفتن اونجا کاسبی راه انداخته ولی اصلا مگه می شه تو آسایشگاه روانی کاسبی راه انداخت؟!
انقدر کنجکاو شدم که رفتم سراغش...عجیب واسش صف کشیده بودن...با همون بلندگو وایساده بود ... به سختی و به بهونه ی سوال پرسیدن خودمو بهش رسوندم و گفتم چی می فروشی؟ گفت خاطره...
گفتم مگه میشه؟! بهش برخورد...
گفت این جمعیت رو نگاه کن...دیوونه نیستنا...فقط دنبال روزای خوبشونن...روزایی که اگه ادامه داشت کارشون به اینجا نمیکشید...
یه برگه سفید نشونم داد و گفت باید تو این خاطره ای که دوست داری رو بنویسی...بعد تا نیمه های شب بلند بلند خاطره های خوبت رو بخونی تا یادت بیاد چیو از دست دادی ... اونوقت که از خستگی خوابت برد میاد سراغت... دوباره به دستش میاری...
بعد خندید و گفت حق داری باور نکنی ولی خوب منو نگاه کن...ببین چه صفی واسم کشیدن...برگشتم به روزای خوبم...الان وسط خوابم...وسط رویا...
هیچی نگفتم...فقط رفتم ته صف وایسادم... امشب باید خوابش رو می دیدم...!!!
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#نکات_سلامتی 🍏
▪ ماسک آلوی قرمز :
برای تهیه ماسك آلوی قرمز كافی است هسته آلوی قرمز را درآورید و سپس آلوها را له كنید و چندقطره روغن بادام شیرین به آن اضافه كنید و خوب مخلوط نمایید و سپس به مدت۲۰ دقیقه آن را برروی پوست بمالید و آنگاه باپنبه آغشته به گلاب آن را پاك كنید.
▪ ماسک لیمو ترش:
برای تهیه ماسك لیموترش آب۲ لیمو را بگیرید و با ۱قاشق عسل گرم، مخلوط كنید و روی پوست بمالید و پس از۲۰ دقیقه آن را با پنبه آغشته به گلاب پاك كنید.
▪ ماسک هویج :
ماسك هویج نیز به وسیله آب هویج تهیه می شود. برای این منظور مقداری آب هویج را با ماست مخلوط كنید و با انگشت روی پوست بمالید و پس از۲۰ دقیقه آن را با پنبه آغشته به گلاب پاك كنید.
▪ ماسک کدوحلوایی :
مقداری كدو حلوایی رسیده را له كرده بصورت ماسك برای متعادل ساختن چربی پوست صورت استفاده كنید.
▪ ماسک سفیده تخم مرغ:
یك عدد سفیده تخم مرغ را خوب بزنید پس از كف كردن به آن نصف لیوان لیمو ترش اضافه كنید وبه هم بزنیدو روی تمام پوست بمالیدپس از ۱۵ دقیقه با آب ولرم بشوئید.
▪ ماسک پرتقال و لیمو:
دو قاشق آب پرتقال و یك قاشق آب لیمو ترش را خوب مخلوط نموده بصورت بمالید و بعد از ۱۵دقیقه با آب ولرم بشوئید.
▪ ماسک خیار:
خیار را پخته له كنید ،به صورت ماسك روی صورت بگذارید وپس از۲۰ دقیقه با آب ولرم بشوئید.
▪ ماسک زرده تخم مرغ وآوکادو:
۱ قاشق سوپخوری خاک رس (خاک رس یا خمیر پاک کننده که به شکل پودر در تمام مغازه ها و فروشگاه های غذایی بهداشتی موجود است) + ۱ عدد زرده تخم مرغ + یک چهارم قاشق آوکادو له شده + مقداری روغن فندوق( برای اینکه یک مخلوط نرم داشته باشیم) را با هم مخلوط کرده و بر روی پوست خود به مدت ۱۵ الی ۲۰ دقیقه گذاشته و بعد با آب ولرم بشویید.
(زرده تخم مرغ وآوکادو رطوبت از دست رفته پوست را دوباره باز می گرداند ،خمیر پاک کننده ترشحات چربی پوست را خشک کرده ، روغن فندق این حالت را در پوست تعدیل کرده و آن را تقویت می کند. )
▪ ماسک سیب :
یک عدد سیب رنده شده را با ۵ قاشق سوپخوری عسل مخلوط کنید و سپس روی پوست صورتتان بمالید و پس از ۱۰ دقیقه با آب سرد بشویید. (آیا می دانستید که زنبورها ممکن است مسافت ۵۵ هزار مایل (حدودا ۱۰۱۰۰۰ کیلومتر) را پرواز کنند و به روی بیش از ۲ میلیون گل بنشینند و شهد جمع آوری کنند که تنها برای درست کردن تقریبا نیم کیلو عسل کافی است. عسل حاوی قندهایی مانند فروکتوز، گلوکز و همچنین آب می باشد. علاوه بر اینها حاوی دیگر قندها، آنزیمها ، مواد معدنی، ویتامین ها و اسیدهای آمینه می باشد.)
▪ ماسک گوجه فرنگی:
یک عدد گوجه فرنگی را خوب له کنید و بگذارید به مدت ۱۵ تا ۲۰ دقیقه روی پوستتان بماند. سپس پوستتان را با آب گرم بشویید. پوست های چرب نسبت به موادپاك كننده و موادآرایشی و دارویی حساس هستند و ممكن است در اثر مصرف موادپاك كننده یا محلول های الكل دار دچار قرمزی، خشكی، خارش یا پوسته ریزی شوند.
دراین صورت باید مصرف هرگونه شیرپاك كن، محلول های طبی و داروهای موضعی را متوقف و به پزشك مراجعه كرد تا پمادساختنی (تركیبی) التیام دهنده ای را تجویزكند. روی پوست های چرب كه اینگونه تحریك شده اند نباید پماد یا كرم بتامتازون، تریامسینولون، هیدروكورتیزون یا فلوسینولون مالید و نیز دراین مواقع نباید صابون اسیدی مصرف كرد. افرادی كه پوست چرب دارند باید مصرف چربی و قند را به حداقل برسانند و غذاهایی مثل خرما، پسته، فندق، گردو، شكلات و موز را بسیاركم مصرف كنند. این افراد برای كنترل چربی پوست خود و برخورداری از یك پوست شاداب و خوب باید خواب كافی، اعصاب راحت و تغذیه مناسب داشته باشند و هرچه می توانند سبزی و میوه مصرف كنند.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#دل_نوشت 🌸
- به "یک روز" بعد از مردنم فکر می کنم ؛
به آدم هایی که بیتابِ جایِ خالیِ من ، گریه می کنند ،
به خاطراتم که ناباورانه در ذهنِ عزیزانم ، مرور خواهد شد .
- به "یک سال" بعد از مردنم فکر می کنم ؛
به آدم هایی که آخرین اشک هایشان را برایِ نبودنم می ریزند ،
و آماده می شوند برایِ فراموش کردنم ، برایِ دلبستگی ها و دلخوشی هایِ تازه !
- به "پنج سال" بعد از مردنم فکر می کنم ؛
به آدم هایی که دیگر مرا یادشان رفته ،
و به دنیایی که بدونِ وجود من هم پا برجاست !
چه بیهوده زمانم برایِ دردهایی سپری شد که از من نبود ،
برایِ دغدغه هایی که هیچ فایده ای برایم نداشت ،
و افکارِ آزار دهنده ای ، که فقط حواسِ مرا از زندگی ام پرت می کرد !
چه رویاهایی که تا این لحظه در پستویِ باورم سرکوب شد ،
و چه کارهایی که باید می کردم اما نکردم !
از همین ثانیه با خودم عهد می کنم برایِ آرزوهایم بجنگم .
برایِ بهتر شدن ،
برایِ مفید بودن ،
برایِ تمامِ اتفاقاتی که حالِ خودم و حالِ جهان را خوب می کند .
دیگر ثانیه ای را هدر نخواهم داد !
وقتی می دانم که قرار است یکی از همین روزها ؛
بی صدا بمیرم و بی رحمانه ، لابلایِ چرخ دنده هایِ زمان ، فراموش شوم !
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
🔴دعای ترک اعتیاد ،موثر و قوی🔴
اگر همسر یا پدر و برادرتان علاقه ی شدید به قلیان ،سیگار ،شراب ، مواد مخدر و حتی گوشی موبایل دارد و هرکاری کرده اید موفق به ترک آن نشده اید
تنها یک راهکار موثر است... 👇
در یک ظرف گلاب ریخته و نام شخص معتاد را بگویید و سپس این دعا را ۱۴بار بر گلاب بخوانید و با صبحانه به شخص معتاد بخورانید ..👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
خیلیا با این دعا،مشکلشونو حل کردنا😍
#حرف_حساب ✅
لطفا
روش خوبکردن ِ حال ِ خودتون رو یاد بگیرید، وقت صرفش کنید، آزمون و خطا کنید.
کمی هم به سلامتی ِ جسم و روح و روان خودتان اهمیت دهید.
چون زن یعنی زندگی...
زن اگر حالش خوب باشه یک زندگی حالش خوب است...
شما باید با رفتارتان، شادی را به دخترانتان بیاموزید...
بغض داری گریه کن...
وقتی خالی شدی؛ بخند...
بخند تا خداوند رحمتش را سرازیر کند.
درست غذا بخور، مطالعه كن، ورزش كن، منتظر قضاوت نباش، عشق بورز و مهربان باش ....
زندگي ات شيرين خواهد شد!
به إندازه وسعت مالي خود و خانواده ات شادي و مهرباني را برنامه ريزي كن ! مهم نيست النگو در دست داري يا نه، وقتي معاينه چك آپِ ساليانه انجام نمي دهي، مهم نيست خونه چند اطاق خوابه داري وقتي دندانِ خراب داري و أضافه وزن !
مهم نيست جهيزيه و سيسموني دخترت چگونه است وقتي دو تا سفرِ بي دغدغه با شوهرت و بچه هات نرفتي و يك عالمه خاطره نساختي....!
مهم نيست بچه هات چه مدركي دارند وقتي هنوز روحيه حسادت و رقابت با بقيه مردم آرامشِت رو از گرفته و شب دير مي خوابي و عصبي هستي ....!
زن باش و زنانگي كن .
زود دير ميشه ! خيلي زود!
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
سوال ۱۰۸۴🌸🍃
احساس می کنم خنگم و عرضه ی کاری رو ندارم" لطفا کمکم کنید.
ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 42 ساله )
سلام روز شما بخیر. من یه خانم 42 ساله هستم که مدت 8 سال تو یه اداره نسبتا خوب کار میکنم ولی از زمانی که پا گذاشتم تو اداره احساس می کنم از همه خنگترم ولی بالاخره تا الان اومدم . الان غیر مستقم بهم میگن خنگی و باید بری از اینجا چون حتی کوچکترین کاری هم که بهم میدن بازم یه غلط از توش بیرون میاد. هر چی تلاش می کنم ولی بازم نمیشه. دیگه به جایی رسید که ذارم تسلیم میشم که دیگه نرم برای خواهش واسه نگه داشتنم. خواهش می کنم یه راه چاره بهم بدید که از این وضعیت بیام بیرون تا انقدر احساس خنگی نکنم تو رو خدا کمکم کنید.
مشاور: سیده نرجس رضایی
سلام همراه گرامی
در مورد خودتان، مجرد یا متاهل، مدرک تحصیلی و سوابق کاری و مهارتی تان چیزی نگفتید و فقط از عدم اعتماد بنفس تان صحبت کردید.
معمولا کمبود اعتماد بنفس ریشه در کودکی افراد دارد و غالبا هم برمی گردد به سنین زیر 5 سال... 3سالگی یعنی آن زمانی که سن استقلال است و نیاز به استقلال برای کودک فراهم نمی شود. لازم بود از محیط و فضای خانوادگی و سبک تربیتی تان اطلاعاتی می دادید اما با این حال این عدم بی کفایتی شما ریشه در کودکی شما و طرحواره های ناسازگار اولیه ی شما دارد. طرحواره همان چیزی است که قالب روانی و شخصیتی افراد را شکل می دهد و غالبا افرادی در دام طرحواره بی کفایتی می افتند که یا در کودکی مرتب سرزنش می شدند و یا مرتب حمایت.
بطور مثال وقتی کودک کاری را می خواست انجام دهد مدام به او بکن نکن می گفتند یا خنگ دست و پا چلفتی" و یا اینکه لقمه ی آماده دهان بچه می گذاشتند. در هر صورت هر دو سبک آسیب زننده است. به اصلاح پدر و مادر یا سخت گیر و کمال گرا هستند و یا فزون حمایتگر. این دو مدل و سبک تربیتی آسیب رسان می تواند از کودکی و تا بزرگسالی همراه شما بوده و الان شما را هم تحت شعاع قرار داده باشد. هر دو گروه والدین موجب اضطراب فرزندان خود خواهند بود.
البته در خانواده های قدیم برادر و خواهر سخت گیر هم می توانستند در نقش و جایگاه والدین قرار بگیرند. در هر صورت لازم است ریشه و علت را بررسی و کاوش کنید و پس از آن به درمان طرحواره های خود بپردازید و مهارتهایتان را ارتقا دهید. عزت نفستان را نیز تقویت کنید. هسته ی اعتماد بنفس عزت نفس است. عزت نفس یعنی دوست دار خود و احترام به خویشتن. حتما و حتما مهارتهای اعتماد بنفس را آموزش ببینید و تا می توانید به خود عشق بورزید تا دیگران هم شما را دوست داشته باشند.
لازم می دانیم در مکالمه ی بعدی از گذشته و ابهامات گفته شده صحبت کنید.
موفق باشید.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#نکته_ی_روز 🌼
《پنج اصل برای آرامش》
اصل اول
من اجازه ورود افکار منفی را به ذهن خودم نمیدهم
من در هر حال و در بدترین شرایط زندگی ام مثبت فکر میکنم.
اصل دوم
من اجازه اعتراض به تقدیر خداوند را ندارم
او بهتر ازهمه بر جریان امور مسلط است
اصل سوم
من اجازه تنبلی ،تن پروری ،بیکاری را ندارم
من در برابر سختی های جسمی و روحی مقاوم هستم
من فشار های جسمی و فیزیکی را تحمل میکنم چون من جسم نیستم بلکه روحی بزرگ هستم
اصل چهارم
من اجازه ماندن در وادی جهل و ناآگاهی و نادانی را ندارم
من باید بدانم
من باید بخوانم
اصل پنجم
من غیر از خداوند به هیچ کسی نیاز ندارم
او برای من کافی است
ذکر او مایه آرامش روح من است
او همنشین من است.
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#یک_نکته_از_هزاران 💚
در پاكستان نام هاي خيابانها و محلات اغلب فارسي و صورت اصيل كلمات قديم است.
خيابان هاي بزرگ دو طرفه را شاهراه مينامند، همان كه ما امروز «اتوبان» ميگوييم!
بنده براي نمونه و محض تفريح دوستان، چند جمله و عبارت فارسي را كه در آنجاها به كار ميبرند و واقعا براي ما تازگي دارد در اينجا ذكر ميكنم كه ببينيد زبان فارسي در زبان اردو چه موقعیتی دارد.
نخستين چيزي كه در سر بعضي كوچهها ميبينيد تابلوهاي رانندگي است.
در ايران ادارهي راهنمايي و رانندگي بر سر كوچهاي كه نبايد از آن اتومبيل بگذرد مينويسد:« عبور ممنوع» و اين هر دو كلمه عربي است، اما در پاكستان گمان ميكنيد تابلو چه باشد؟
«راه بند»!
تاكسي كه مرا به قونسلگري ايران دركراچي ميبرد كمي از قونسلگري گذشت، خواست به عقب برگردد،يكي از پشت سر به او فرمان ميداد، در چنين مواقعي ما ميگوييم:
عقب، عقب،عقب، خوب!
اما آن پاكستاني ميگفت: واپس، واپس،بس!
و اين حرفها در خياباني زده شد كه به « شاهراه ايران» موسوم است.
اين مغازههايي را كه ما قنادي ميگوييم( و معلوم نيست چگونه كلمهي قند صيغهي مبالغه و صفت شغلي قناد برايش پيدا شده و بعد محل آن را قنادي گفته اند؟)
آري اين دكانها را در آنجا «شيرينكده» نامند.
آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثيه» ميخوانيم، در آنجا «سامان» گويند.
سلام البته در هر دو كشور سلام است. اما وقتي كسي به ما لطف ميكند و چيزي ميدهد يا محبتي ابراز ميدارد، ما اگر خودماني باشيم ميگوييم: ممنونم، متشكرم، اگر فرنگي مآب باشيم ميگوييم «مرسي» اما در آنجا كوچك و بزرگ، همه در چنين موردي ميگويند:« مهرباني»!
آنچه ما شلوار گوييم در آنجا «پاجامه» خوانده ميشود.
قطار سريع السير را در آنجا«تيز خرام» ميخوانند!
جالبترين اصطلاح را در آنجا من براي مادر زن ديدم، آنها اين موجودي را كه ما مرادف با ديو و غول آوردهايم «خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذير و زيباست.
از پاريز تا پاريس_محمدابراهيم باستاني پاريزي / چاپ ششم، ١٣٧٠/صص ١٣٣و ١٣۴
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#همسرداری ❤️
توافق بدون رنجش
بسیاری افراد تصور می کنند که باید تمام اتفاقات و عوامل موافق نظرشان باشد تا احساس خوشحالی و راحتی کنند. در غیر این صورت ناراضی هستند. زندگی همواره سرشار از لحظات تلخ و شیرین است و نمی توان انتظار داشت که موضوعات و مشکلات ناراحت کننده به وجود نیایند.
البته در عمق و شدت ناراحتی ها نیز وضعیت آقایان متفاوت از خانم هاست. شاید توجه کرده باشید که خانم ها در ساختار فکری خود نیز با آقایان تفاوت هایی دارند. وقتی آقایان از مسئله ای ناراحت هستند یا فکرشان مشغول چیزی است ترجیح می دهند تنها باشند و با کسی صحبت نکنند، زیرا معتقدند که با فکر کردن خودشان می توانند راه حلی برای مسئله مورد نظر پیدا کنند. در چنین شرایطی خانم ها تصور می کنند که آقا از آنجایی که با ایشان احساس صمیمیت نمی کند مایل به مطرح کردن موضوع نیست. چرا که خانم ها عادت دارند در مواردی که با مشکلات روبه رو می شوند مشکل خود را با دیگری در میان بگذارند تا حتی الامکان شنونده باشند و با ایشان احساس همدردی کرده و تایید کنند که ناراحتی شان قابل توجه است.
خانه علی و فاطمه (س) فقط کانون صفا و صمیمیت بود . زن و شوهر با کمال صداقت در اداره آن همکاری داشتند . علی (ع) هیزم و آب خانه را تهیه می کرد و خانه را تمیز می کرد و فاطمه (س) آسیا می کرد و خمیر درست می کرد و نا ن می پخت*.
آیا راه هایی وجود دارد که این رنجیدن خانم ها به حداقل برسد یا خیر؟
پاسخ مثبت است. به موارد زیر توجه نمایید تا صحت مطلب را تأیید نمایید:
احساس خوشحالی همواره درونی است
چنانچه ما بپذیریم که ریشه بسیاری از اتفاقات بیرونی در عمق وجود خودمان است قادر به تغییر آنها خواهیم بود.
در برخی شرایط ممکن است شما اصولا احساس خوبی نداشته باشید. در چنین شرایطی هر صحبت یا اتفاقی می تواند شما را برنجاند برای مثال مادری را مجسم کنید که بسیار خوشحال و آرام است. در این حال به کودک خود یک بستنی می دهد اما کودک در دقایق اولیه بستنی را تصادفا روی لباس و زمین می ریزد. در این حال از آنجایی که مادر احساس خوبی داشته با روی خوش لباس و زمین را تمیز می کند. اما مادری را مجسم کنید که ناراحت و عصبانی است و از زندگی خود رضایت ندارد. اگر این اتفاق در مورد کودک این مادر بیفتد احتمالا شروع به داد و فریاد کرده و خود را قربانی کارهای اشتباه اطرافیان می بیند. در هر دو مورد یک اتفاق افتاد اما نحوه نگرش به موضوع متفاوت بود.
#ادامه_دارد
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛
#داستان_زندگی 🌸🍃
در را بهم کوبیدم اما مادرم دوباره آن را باز کرد و با عصبانیت گفت:
_فائزه تو هیچ جا نمیری،فهمیدی چی شد؟!
_مامان مگه تو نمیگی خواسته های من خواسته های توئه؟پس-
حرفم را قطع کرد و داد کشید:
_اینی که تو میگی بازی با جونته بیچاره،میفهمی؟فک کردی خونه خاله پریه بری با دختر خاله ت تفنگ بازی کنی برگردی؟!
_مامان من میخوام برم و توئم-
دوباره پرید وسط حرفم و داد کشید:
_چرا فائزه،میتونم و این کارو میکنم...من نمیذارم تو بری!دختر تو فقط 18 سالته و اونوقت...
دیگر ادامه نداد.استیصال را در چشمانش میدیدم.آرام گفت:
_عزیزم من خوبیتو میخوام...این کارو با من و بابات نکن!
وقتی دیدم مادرم ارومه با التماس بهش گفتم :
مامان من همه کارامو کردم خواهش میکنم بزارین برم
_ اصلا به من بگو تو چه جوری می خوای میون این همه پسر بری ؟
_ه اونجاشم فکر کردم تو فقط اجازه بده ؟
_نه مثل اینکه خودت فکر همه چی رو کردی دیگه چرا داری از ما اجازه میگیری؟
بعد از این حرف در را بهم کوبید و رفت نمیدونستم چی کار کنم چه جوری مامان و بابامو راضی کنم دلم میخواست برم خرم شهر
اینقدر فکر کردم که نفهمیدم چه موقع خواب افتادم وقتی بیدار شدم ساعت 7:55 بود
صدای بابامو شنیدم که به مامانم میگفت:چه جوری یه دختر میتونه بره جنگ مگه عقلشو از دست داده ؟
موقعی که از پله ها اومدم پایین در حالی که خیلی عصبانی بود یه نگاه به من کرد و از در بیرون رفت.
صدای مامانمو شنیدم که به من میگفت:
_ببین یه الف بچه چه جوری اعصاب همه رو با این کاراش ریخته به هم
_مامان مگه من چی گفتممن فقط گفتم که میخوام برم جنگ و از نزدیک ببینم این چه اشکالی داره؟
مامانم سرشو تکون داد و بدون اینکه جوابمو بده از آشپزخانه بیرون آومد
کلافه شده بودم نمیدونستم چه جوری پدر و مادرمو راضی کنم اینو هم میدونستم که اونا به همین راحتی راضی نمیشن
از خونه زدم بیرون رفتم پارک نزدیک خونمون نشستم روی نیمکتی همینجور که توی فکر بودم 2تا دختر از کنارم رد شدن و داشتن ادای یه پسری رو در میاوردند همون موقع توذهنم جرقه ای تو ذهنم روشن شد یه لحظه فکری به ذهنم رسید
همینجور به خودم با صدای بلند گفتم:
_چرا از اول به ذهن خودم نرسید
از روی نیمکت بلند شدم رفتم خونه مامانم خونه نبود یه یاداشتی گذاشته بود :من رفتم خونه داییت اگه خواستی بیا اونجا:حوصله رفتن به خونه داییمرو نداشتم چون داییم بچه نداشت به خاطر همین حوصلم اونجا سر میرفت
رفتم تو اتاقم جلوی آیینه وایستادم به این فکر میکردم که چجوری خودمو شبیه پسرا دربیارم که..
جنگ شروع شده بود و منم میخواستم توش شرکت داشته باشم.اگه مامانم نمیذاشت،باید توی عمل انجام شده قرار میگرفت.
نگاهی به موهای بلند قهوه ای روشنم انداختم،باید باهاشون خداحافظی میکردم.یه قیچی از تو کشوی بابام برداشتم و موهامو تا اونجایی که میتونستم زدم.بعدش دستگاه ریش تراش بابا رو که جدید اومده بود و خیلی هم گرون خریده بودش برداشتم و روی موهام کشیدم.
وقتی کارم تموم شد دیدم از اون موهای بلند فقط به اندازه یک سانت روی سرم باقی مونده.
موهام رو با هزار بدبختی جمع کردم و منتظر مامان شدم.حدود یه ساعت بعد زنگ در رو زدن و با باز کردنش با صدای«خاک به سرم» و «یا ابوالفضل»بابام مواجه شدم.
جفتشون داخل اومدن و من سرم رو پایین انداختم؛میدونستم توفانی عظیم در راهه.
_دختره ی چشم سفید این چه کار بود که تو کردی؟!ها؟
بابام برای اولین بار سرم داد زد:
_تو خجالت نمیکشی؟؟این همه نازتو کشیدیم و بزرگت کردیم که تو آخر سر کار خودتو بکنی؟!ها؟!
_بابا من-
مامانم پرید وسط حرفم و گفت:
_خفه شو...میخوای واسه من بری جبهه؟!که چی بشه؟بمیری؟!
_نه مامان-
بابام حرفم رو قطع کرد:
_پس حتما میخوای بری اونجا درس بخونی؟!
_من میخوام برم تا از کشورم دفاع کنم..میفهمین؟!
_میخوام دفاع نکنی...این همه مرد ریخته،اونا برن!
_من به عنوان یه ایرانی وظیفمه که این کارو بکنم!
_حالا کشور لنگ کمک توئه؟!ها؟!
_آره هست...لنگ تک تک مائه!
_تو هیچ جا نیمری....شده زندانیت کنم!
_به نفعتونه بذارین برم وگرنه فرار میک-
صدام با سیلی ای که پدرم بهم زد،خفه شد.دیگه هیچی نگفتم و رفتم تو اتاقم.بای میرفتم....هر چه زودتر.
#ادامه_دارد
🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷
┏ • • - • - • - • - • - ┓
@Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃›
┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛