نذری که زندگیم رو عوض کرد😭👇نذری فوق العاده قوی ومجرب ویژه شعبانیه😳روگل های محمدی بزن👇 🌸🌸🌸            🌸🌸🌸        🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸     🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸         🌸🌸🌸🌸🌸             🌸🌸🌸                  🌸

انقلاب به جاهای خوبش رسیده ✍️ عباس بابائی پیرزن خوش‌تیپ بلوز و دامن و روسری کوچک آن هم با رنگ روشن برای یک بانوی ۹۰ ساله مقداری جلف به‌نظر می‌آمد! پشت در مسجد ایستاده بود. حاج‌خانم دنبال کسی می‌گردید؟ «پسرم! اومدم رأی بدم.» زود نیومدید مادر؟! «نمیدونم تا یه ساعت بعد زنده‌ام یا نه! گفتم بیام وظیفه‌ی دینیم رو انجام بدم!» وقتی روی صندلی نشست و از سفرهای فراوانش گفت، فهمیدم چقدر دنیادیده است. «تا دیشب خارج از کشور بودم اما برنامه‌ریزی کرده‌بودم که امروز ایران باشم.» به زحمت مهر را در گوشه‌ی یکی از صفحه‌ها زدیم. هیچ‌کدام از صفحات شناسنامه‌اش جای مهرزدن نداشت! 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛ ‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎

#گشایش 🍃🌹هر که گرفتاری شدید داشته باشد روزی هزار مرتبه بگوید؛ 《 استغفرالله ربی و اتوب الیه》 آن گرفتاری رفع می‌شود ان‌شاءالله🌹🍃 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 #ختم_برای_رسیدن_روزی 🍃روایت شده است هر کس در وقت #صبح قبل از تکلم سه بار آیه ذیل را بخواند، روزی او از جایی برسد که گمان نداشته باشد. 💢 بخشی از آیه۱۱۴ سوره مائده ✨بسم الله الرحمن الرحیم رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوَّلِنَا وَ آخِرِنَا وَ آيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ✨ 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ‌ ‌‹🦋‌🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛

به درخواست هواداران استاد دانشمند بلاخره کانال ایشون در ایتا راه اندازی شد😍 🔹حتما حتما ببینید و بشنوید، تک تک جملاتش عین واقعیته، کاش کمی تفکر کنیم، کاش ... 🎥جهت دیدن کلیپ ها و سخنرانی حاج اقا #دانشمند وارد شوید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2172911817C67eb483b53 🌺🍂

#داستان_زندگی 🌸🍃 💞باورم نمیشد که یڪ "بله" تونست مسیر زندگے مو عوض کنه .. 💞با یڪ بله، محرم شدم به 🌷عباس🌷 .. خودم هم نفهمیدم چجورے همه چیز سرعت گرفت .. حتے نفهمیدم چرا عباس مخالفت نکرد .. چرا چیزے نگفت ..😟 عمو جواد دوستش حاج رضا رو آورده بود تا براے دو ماه یه صیغه ے محرمیت بین منو عباس خونده بشه و بعد دوماه عقد کنیم و بعدشم عروسے .. خودم هم نفهمیدم اینا چجورے تا اینجا پیش رفتن .. انگار منو عباس هیچ نقشے نداشتیم ... اما با این وجود من فقط به هدفم فکر میکردم و تا رسیدن بهش فقط دو ماه فرصت داشتم ...😔☝️ کنار عباس رو مبل نشسته بودم همه مشغول حرف زدن بودن باهم اما من گوشه ے چادرمو با انگشتام به بازے گرفته بودم.. نیم نگاهے به عباس انداختم، خیلے جدے و با کمے اخم به زمین خیره بود،😠 حدس میزدم به چے فکر مے کنه اما منم یه سوال بزرگ تو ذهنم بود اگه عباس از این محرمیت ناراضے بود پس چرا هیچ مخالفتے نکرد .. چرا هیچے نگفت ..😒🙁 آه که از کاراے این بشرِ خاص سر در نمیارم!😔 داشتم کلافه میشدم، این حرف نزدن عباس هم بیشتر نگرانم مے کرد، محمد اومد کنار عباس نشست و کمے سمت هر دومون خم شد و گفت: _بزرگان مجلس اشاره مے کنن عروس خانم و آقا دوماد اگه اینجا راحت نیستن میتونن تشریف ببرن تو حیاط یا تو اتاق باهم راحت حرف بزنن عباس لبخندے زد و رو به محمد گفت: _حرف چے بزنیم آخه!!😊 محمد با حالت خنده دارے گفت: _چه مے دونم والا من تجربه ندارم، ان شاالله زن گرفتم میام تجاربمو در اختیارت قرار میدم عباس خنده اے کرد و گفت:😄 _دعا کن که حالا حالا زن نگیرن برات که حالت گرفته میشه مثل من😏 با تعجب به عباس نگاه کردم،😳 یعنے این بشر .... واے که کم کم داشت میرفت رو مخم، انقدر از وجود من ناراضیه که اینو میگه ..🙁 حالا خوبه میدونه که من دارم میشنوم😒 محمد که قیافه منو دید خندید و گفت: _خب دیگه عباس جان توصیه مے کنم فعلا همینجا بشینی، عروس خانم نگاهاے خطرناڪ میکنه بهت😁 عباس سرشو چرخوند و یه دفعه غیرمنتظرانه چشم تو چشم شدم باهاش، رنگ نگاهش عوض شد با حالتے جدے نگاهشو ازم گرفت .. منم آروم نگاهمو به انگشتام دوختم ..😔 سریع از جاش بلند شد و محمد و مخاطب قرار داد: _بهتره برم بیرون یه کم هوا بخورم و بدون توجه به من رفت سمت حیاط .. محمد برگشت منو که بے حرکت نشسته بودم و به رفتن عباس نگاه مے کردم نگاه کرد و گفت: _تو نمے خواے بری؟!😕 نگاهش کردم، شاید بهتر بود برم اینجورے هم کسے شڪ نمیکرد هم این که میتونستم حرفمو بهش بزنم و بگم چرا این کارو کردم😒 بلند شدم و چادر سفید گلدارمو رو سرم مرتب کردم، نگاهم به ملیحه خانم افتاد که با لبخندے زیبا منو نگاه مے کرد،😊 به طرف حیاط رفتم .. دمپایے مو پام کردم و از پله ها رفتم پایین، عباس لب حوض نشسته بود دقیقا همونجایے که شب خواستگارے نشسته بود، آرنجشو به پاهاش تکیه داده بود و سرشو بین دستاش گرفته بود، نفس عمیقے کشیدم که حجم زیادے از هواے یاس اطراف وارد ریه هام شد، آروم به سمتش قدم برداشتم و همونجایے نشستم که اونشب بودم با همون فاصله،😔 انگار متوجه اومدنم شد که سرشو بلند کرد و نگاه گذرایے بهم انداخت، دهنمو باز کردم که توضیحاتمو بگم که یڪ دفعه با صداے نسبتا بلندے گفت: _من چے بگم به شما؟!😐 #ادامه_دارد...

‌‌💠هر نفر یک دونه کاپشن ۷۰ تومن تعداد محدوده عجله کن 👇👇👇👇 ‌https://eitaa.com/joinchat/1280049472C4219f81630 ‌ ‌✅فقط درب منزل پرداخت کنید همش تو این کاناله ‌ https://eitaa.com/joinchat/1280049472C4219f81630 ‌‌‌💠3روز ضمانت تعویض کالا 💠ارسال به سراسر ایران‌

🗣رازی از زبان آیت الله بهجت که در اواخر عمرشان تعلیم خواص نمودند و فرمودند من در مورد ختومات از استادم (مرحوم آیت الله قاضی) چیزی نمیپرسیدم، اما روزی ایشان ذکری را به من آموختند و فرمودند که هر کس موفق شود آن را به انجام برساند...😳 در نتیجه 📜🧷 ✨اگر طلسم شده قطعا باطل میشود ✨اگر مجرد باشد بختش باز شود ✨اگر چشم به راه کسی باشد به عشقش برسد ✨و اگر تنگ روزی باشد روزیش بسیار فراخ شود 🚩 به علت درخواست های مکرر شما عزیزان یکبار دیگه این سرّ عظیم‌ الشأن رو براتون گذاشتیم 👇🧿📿🔥 https://eitaa.com/joinchat/3042639928C19e648235a

#سیاست_همسرداری💕☝️ 💚چگونه با همسر/خود موثرتر صحبت كنيد؟ نگوييد: میخوام اينکار را انجام دهم بگوييد: به نظرت اينکار را كنم؟ بگوييد: میخواهم نظر تو رو در مورد انجامش بدونم نگوييد: این چیه پوشیدی؟ بگوئید: آن لباس بیشتر بهت میاد بگوئید به نظر من آن يكى لباس خیلی خوشگلترت میکنه. نگوييد می آیی دنبالم؟ بگوئید: دوست دارم تو راه برگشت با تو باشم میتوانی بیائی؟ نگوييد بریم خرید؟ بگوئید: دوست دارم خریدم با سلیقه تو باشه 💚همیشه یک واژه محبت آمیز را در ابتدای صحبت ها و جملات خود ثبت کنید و قرار بگذارید در دعوا و بحث هم این واژه حتما بکار برده بشود حتی در مقابل دیگران👌😊 ❤️واژه هایی نظیر: عزیزم😇، عشقم❤️، زندگیم🤗 و... 💜در نتیجه هر وقت همدیگر را میخواهید صدا کنید اول از واژه هايي مثل كلمات بالا بکار بريد. استفاده از این روش باعث می شود تا بگو مگو ها و بحثهای زوجين درمدت کوتاهی خاتمه یابد. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛

#پندانه ✍️ کامیون حمل زباله 🔹یه روز سوار تاکسی شدم که برم فرودگاه، حین حرکت ناگهان یه ماشین درست جلوی ما از پارک اومد بیرون. 🔸راننده تاکسی هم محکم زد رو ترمز و دقیقا به فاصله چندسانتی‌متری از اون ماشین ایستاد! 🔹راننده مقصر، ناگهان سرشو برگردوند طرف راننده تاکسی و شروع به دادوفریاد کرد، اما راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای اون شخص دست تکون داد و به راهش ادامه داد! 🔸توی راه به راننده تاکسی گفتم: شما که مقصر نبودید و امکان داشت ماشینتون هم آسیب شدید ببینه و ما هم راهی بیمارستان بشیم. چرا بهش هیچی نگفتید؟ ️ 🔹اینجا بود که راننده تاکسی درسی به من آموخت که تا آخر عمر فراموش نمی‌کنم. 🔸گفت: از قانون کامیون حمل زباله استفاده کردم. 🔹گفتم: یعنی چی؟ 🔸توضیح داد: این افراد مانند کامیون حمل زباله هستن! اونا از درون لبریز از آشغال‌هایی مثل ناکامی، خشم، عصبانیت، نفرت و... هستند. 🔹وقتی این آشغال‌ها در اعماق وجودشان تلنبار می‌شه، به جایی برای تخلیه احتیاج دارن و گاهی اوقات روی شما خالی می‌کنن! شما به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان دهید و برایشان آرزوی خیر کنید. 🔸آدم‌های باهوش اجازه نمی‌دهند که کامیون‌های حمل زباله، روزشان را خراب کنند. 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - • - • - • - ┓ @Yavaaashakii ͎ ͎‹🦋͜͡🍃› ┗┳┳• - • - • - • ┳┳┛