یاوران ولایت
#دختر_شینا #رمان #قسمت_بیست و هفتم فصل هشتم زمستان هم داشت تمام می شد. روزهای آخر اسفند بود؛ اما هن
#دختر_شینا
#رمان
#قسمت_بیست و هشتم
بچه ها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی
آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریة بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند.
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم
توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم. صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت.»
بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانة عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.»
صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند. حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهدة بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریة بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم.
تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه
توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم
#ادامه_دارد
@Yavarane_velayat_n1
11.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت عجیب از دست دادن منطقه قرهسو آذربایجان توسط رضاخان و تصرف آن توسط ترکیه
🔸چگونه چشم داشت رضاخان به اموال مرزدار میهنپرست ایران باعث نفوذ ترکیه تا نخجوان شد؟!
@Yavarane_velayat_n1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرنوشت گناه مومن
استاد عالی
@Yavarane_velayat_n1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 توضیحات شهید مطهری ره در مورد دعای یامن ارجوه..
#شهید_مطهری
#ماه_رجب
#اين_الرجبيون
@Yavarane_velayat_n1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌چگونه نور خداوند را وارد دلمان کنیم؟؟
@Yavarane_velayat_n1
#احکام
♦️ س: آیا چرخاندن نگین انگشتر در هنگام قنوت مستحب است⁉️
@Yavarane_Velayat_n1
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞سخنرانی استاد رائفی پور
💥 فوق العاده زیبا
داستان مسلمان شدن یکی ازپزشکان فرانسوی براساس مطابقت جسدفرعون با آیه قرآن
پیشنهاددانلود
@Yavarane_Velayat_n1
18.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲 ربنا الهی العفو...
🔹مناجات بسیار شنیدنی و باحال
🎙سیدمجید بنی فاطمه
#این_الرجبیون
#ماه_رجب
@Yavarane_velayat_n1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
8⃣3⃣1⃣من کارمند هستم و نمیتونم نماز اول وقت بخونم. چکار کنم تا ثوابشو بگیرم❓➕پاسخ
#دین
@Yavarane_velayat_n1
مداحی آنلاین - خیلی بی کسی و تنهایی - بنی فاطمه.mp3
4.9M
🔳 #شهادت_امام_هادی(ع)
🌴خیلی بی کس و تنهایی آقا
🌴غریب دنیایی آقا
🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
@Yavarane_Velayat_n1
🍃یوسف از خیانت گریخت
میدانست درها بسته اند، اما بخاطر خدا بسـوی درهای بسته دوید و همه به رویش باز شد؛
👈از خیانت بگریز
دنبال درهای بسته برو
که خدای تو و یوسف یکیست.
@Yavarane_velayat_n1