نفسش بین سینه بند آمد
گه به هوش است میرود از هوش
ناله آتشین کشید از دل
مشک و را می کشید در آغوش
@yazeynb
😭😭😭😭😭😭😭😭
بر سرش خاک بی کسی می ریخت
بر سر و صورت از غمش می زد
با قدی خم به دیده ای گریان
بوسه ها روی پرچمش می زد
@yazeynb
😭😭😭😭😭😭
مثل زهرای مرضیه او هم
شب و روزش به گریه سر می شد
روضه میخواند و یاحسین می گفت
باغم او شبش سحر میشد
@yazeynb
😭😭😭😭😭😭
ناله ها از سر جگر می زد
تا زمشک دریده می گفتند
سر به در میزد آن زمانی که
از گلوی بریده می گفتند...
التماس دعا دلتان شکست
@yazeynb
😭😭😭😭😭😭😭
4_6006049715169265215.mp3
زمان:
حجم:
7.26M
مخمل سبز صدای تو فراگیر شده
عشق سرشار تو در سینه سرازیر شده
عطر گیسوی تو از هر جهتی می آید
هر گلی در پس گلزار تو تحقیر شده
دیر شد آمدنت حضرت آیینه و آب
عالم از دوری و این فاصله ها پیر شده
ای تو را پاکترین حادثهء سبز امید
آب کر در گذر جوی تو تطهیر شده
جمع بسیار زیادی به تو مشغول شدند
نزد انبوه گدا،عشق تو تکثیر شده
لطف کن بر سر من داد بزن مصلح من
چوب تنبیه تو از حسن تو تعبیر شده
#روح_الله_دانش
سه شنبه های مهدوی
💚@yazeynb💚
💚@yazeynb💚
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یاصاحب_العصرو_الزمان💙
بہ سرم رحمٺ بےواسعہ یعنے مهدے
بهترین حادثه و واقعہ یعنے مهدے
اخم چشمش علے وخندهے زهرا بہ لبش
جمع این جاذبہ و دافعہ یعنے مهدے
💚#السلام_علیک_یابقیةالله💚
💚@yazeynb💚
💚@yazeynb💚
💚#یا_صـاحب_الزمـان_عـج💚
⚜اے واژه ے #انتظار هم منتظرٺ
💚اے گـردش روزگـار هم منتظرٺ
⚜فریاد #لثـاراٺ بلند اسٺ، ببین
💚اے قبضہے ذوالفقار هم منتظرٺ
#این_الطالب_بدم_المقتولبکربلا😭😔
💚@yazeynb💚
💚@yazeynb💚
🍀 درسی از ادیسون
ادیسون در سنین پیري پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد
سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد.
این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا
آماده بهینه سازي و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه هاي شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاري از دست
کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط براي جلوگیري از گسترش آتش به سایر ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل
قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با
کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روي یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند.
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر میبرد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزي شعله ها
را می بینی؟ حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! واي! خداي من،
خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت!
نظر تو چیست پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتشمی سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟
چطور میتوانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاري بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره
ایست که دیگر تکرار نخواهد شد!
در مورد آزمایشگاه و باز سازي یا نو سازي آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست!
به شعله هاي زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!
فردا صبح ادیسون به خرابه ها نگاه کرد و گفت: " ارزش زیادي در بلا ها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در این آتش سوخت. خدا را شکر که می
توانیم از اول شروع کنیم."
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم
جهانیان نمود. آري او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.
💚@yazeynb💚
💚@yazeynb💚