فروغ خدا در تجلّای تو
سلام پيمبر به سيمای تو
حسن خويش را ديد در حُسن تو
حسين محو تماشای تو...😭
حسین..😭
🌴 #یازینب...
ذکر حسین😭 شهدا را یاد کنیم با ذکر یاحسین..😭 تمام متن روضه ها را با این ذکر گوش بدید .. التماس
ابی عبدالله چه جوری نگاه می كرد علی اكبر رو😭
وقتی گفت:"
اولسنا علی الحق😭
ابي عبدالله نگاه شُكر كرد به علي اكبر، وقتی ميخواست اولين بار بره ميدون، نوشتن ابی عبدالله دست به محاسنش گرفت، 😭
توعرب رسمِ، ميگن: وقتی عرب مستأصل ميشه، نگران ميشه، دست به محاسنش ميگيره و راه ميره، اولين باری كه علی اكبر ميخواست بره ميدون،
نوشتن ابي عبدالله" فَنَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ حَسْرَةً" با حسرت نگاهش كرد، علی اكبر رفت ميدان و برگشت،
بار دوم نگاهش سخت تر شد" ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْه😭
یک نگاه از سر نا امیدی و دل کندن به علی اکبر انداخت، همه ی اينها يه طرف، يه نگاه ديگه هم كرد منتظر باش...😭
#محرم
🌴 #یازینب...
ابی عبدالله چه جوری نگاه می كرد علی اكبر رو😭 وقتی گفت:" اولسنا علی الحق😭 ابي عبدالله نگاه شُكر
به چشم علمدارِ كربلا
قيامت كند قد رعناي تو
مزار تو پايين پاي حسين
دلِ داغدار پدر جای تو
به زخم جبين تو اعجاز شد
كه قرآن ز فرق سرت باز شد😭
آخ علی اکبر #امام_حسین 😭
خيلی شبيه بود شهادتش به ابی عبدالله، خيلی زياد، هم تو كلمه هاي مقتل، هم تو واژه هاي روضه، علی اكبر كسي جرات نكرد تن به تن بياد مقابلش، همون كاري كه با آقا جانم امام حسين كردن، دست جمعی حمله كردن، حريف نمی شدن... 😭
خود ابي عبدالله مُعرفيش كرد..😭
حسین...😭
🌴 #یازینب...
خيلی شبيه بود شهادتش به ابی عبدالله، خيلی زياد، هم تو كلمه هاي مقتل، هم تو واژه هاي روضه، علی اكبر
خدايا😭
كسی رو دارم می فرستم كه شبیه ترین فرد خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً به رسول خدا بود، تا دشمن فهميد علی داره مياد، گفتن: پسرِ بزرگِ حسينِ، گفتن: همين جا كارِ حسين رو تموم كنيم، لذا حمله كردن... يه وقت علی اكبر نگاه كرد ديد فقط اونه كه داره شمشير ميزنه و ميكُشه، مرحوم شوشتري ميگه: علي اكبر برگشت، ديد باباش رو بلند وايستاده، فهميد هنوز بابا از بچه اش دل نكنده، علی اكبر برگشت، مي دونه آب نيست، اما برگشت باباش رو بغل كنه، سير باباش رو ببينه،"هات لِسانَک" چند جا ابی عبدالله شرمنده شده، يكی از اون جاهايي كه شرمنده شد كنار قنداقه ی علی اصغر بود كه بچه رو زير عبا گذاشت😭
امان از دل حسین...😭
ان شاءالله هيچ مردی شرمنده زن و بچه اش نشه😭
، يكی ديگه از جاهايی كه حسين شرمنده شد اون جايي بود كه علی اكبر گفت: بابا! تشنگي امانم رو بريده"يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي.😭
ابی عبدلله گفت: بابا بيا بغلم، يادته يه روزي توی مسجد رو دامنم نشسته بودی، يادته هوس انگور كردي؟ شاخه ي انگور رو دادم دستت، يادته گفتم:
ان شاءالله هيچ روزی نياد از من چيزی بخوای نتونم فراهم كنم😭
اما امروز حسين شرمنده شد، زبان به زبان علی گذاشت، هر دو گريه كردن، بابا تو كه از من تشنه تری بابا...😭
حسین...😭
بار دوم رفت ميدان، ميدانی رفت ديدنی، اين روضه خوندنش خيلی سخته، اما اين اشكاي شما باعث ميشه راحت آدم حرفش رو بزنه...😭
امام زمان حلالم کن😭
🌴 #یازینب...
بار دوم رفت ميدان، ميدانی رفت ديدنی، اين روضه خوندنش خيلی سخته، اما اين اشكاي شما باعث ميشه راحت آدم
یاعلی اکبر 😭
وقتی شمشير زد مُرَّة بْن مُنْقِذ به فرق علی اكبر😭
بارها شنيديد، خودش رو انداخت رو گردن اسب، اسب تعليم ديده است، آموزش ديده است، بايد سوارش رو از ميدان جنگ دور كنه، لذا وقتي علي اكبر خودش رو انداخت رو گردن اسب، نوشتن خونِ سرش چشمای اسب رو گرفت، اسب به جای اينكه بياد عقب، رفت وسطِ لشكر دشمن😭
ابی عبدالله ديد اون وسط گرد و خاك بلند شده، رفت روی بلندی، جلو دَرِ خيمه قرار نداشت، خانوم سكينه از كنار باباش تكون نخورد، ميگه: دستم تو دستِ بابام بود، يه لحظه ديدم وسط ميدان گرد و خاك شد، يه صدايی اومد" اَبَتاه!..." بابا! بيا...😭
بابا حسین بیا...😭
🌴 #یازینب...
یاعلی اکبر 😭 وقتی شمشير زد مُرَّة بْن مُنْقِذ به فرق علی اكبر😭 بارها شنيديد، خودش رو انداخت رو گر
خانوم حضرت سكينه. ميگه: "قَد أشرَفَ عَلَی المَوت😭
چشمای بابام رو نگاه كردم سفيدی چشماش پيدا شد..😭
🌴 #یازینب...
خانوم حضرت سكينه. ميگه: "قَد أشرَفَ عَلَی المَوت😭 چشمای بابام رو نگاه كردم سفيدی چشماش پيدا شد..😭
هنوز علی اكبری نديده اِرباً اِربا نديده😭
لخته خون نديده، بدن پاشيده نديده، يه صدا شنيد: بابا! بيا😭
دست و پا گم كرد، ركاب رو گم كرد، يه جوریخودش رو رسوند، روضه ی علی اكبر از اينجا به بعد شروع ميشه، رسيد بالاسَرِ علي اكبر، ابی عبدالله از بالای ذوالجناح، ننوشتن پايين اومد،
نوشتن:" سَقَطَ عَنِ الفَرَس " از ذوالجناح افتاد زمين، تصور كن يه آقايي رو دوتا زانوهاش داره راه ميره، اولين بار بود صداي گريه ابي عبدالله اينجور بلند شد" صاحَ الإِمام سَبعَ مَرّات: وَلَدي!...😭
يعنی داد ميزد:پسرم! تا صدای حسين بلند شد، عمرسعد گفت: اين صداي حسينِ، الان لشكر بهم ميريزه، چيكار كنيم😭
همه رو جمع كردن دور حسين، شروع كردن كف زدن، هلهله كردن، واي.... داشتن ميخنديدن به ارباب ما😭
حسين....😭
امان از دل زینب..😭
#محرم