eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🌷🕊#زندگینامه_خبلبان_شهید_عباس_بابایی🌷🕊 نام : عباس بابایی نام پدر : اس
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🕊🌷🌷🕊 امير سرلشکر خلبان شهيد احمد كشوري شهيد كشوري در تيرماه ۱۳۳۲ در خانواده اي متوسط به دنيا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبيرستان را به ترتيب در (كياكلا) و (سرپل تالار) – دو روستا از روستاهاي محروم شمال – و سه سال آخر را در دبيرستان (قنه) بابل گذراند. دوران تحصيلش را به خاطر استعداد فوق العاده اي كه داشت, به عنوان شاگردي ممتاز به پايان رساند. وي ضمن تحصيل, علاقه زيادي به رشته هاي ورزشي و هنري نشان مي داد و در اغلب مسابقات رشته هاي هنري نيز شركت مي كرد. يكبار هم در رشته طراحي در ايران مقام اول را به دست آورد. 👇👇
🌴 #یازینب...
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🕊🌷#زندگینامه_امیر_سرلشکر_خلبان_شهید_احمد_کشوری🌷🕊 امير سرلشکر خلبان شه
در رشته كشتي نيز درخششي فراون داشت. در زمان تحصيل, فعاليت مذهبي زيادي داشت؛ با صداي پرسوزش به مجلس و مراسم مذهبي شور خاصي مي بخشيد. در ايامي نظير عاشورا با مديريت و جديت بسيار, همواره مرثيه خواني و اداره بخشي از مراسم را به عهده مي گرفت. در اين برنامه ها, تمام سعي خود را براي نشان دادن چهره حقيقي اسلام و بيرون آوردن آن از قالب هايي كه سردمداران زر و زور و اربابان از خدا بي خبر براي آن درست كرده بودند, به كار مي برد و معتقد بود كه انسان نبايد يك مسلمان شناسنامه اي باشد. بلكه بايد عامل به احكام اسلام باشد. و چون در اين فكر بو كه اسلام را از روي تحقيق و مطالعه بپذيرد, در دوران دبيرستان مطالعاتش را وسعت داد و تا هنگام اخذ ديپلم علاوه بر كتب مذهبي, كتاب هاي بسياري درباره وضعيت سياسي جهان مطالعه نمود و در سال آخر دبيرستان با دو تن از همكلاسان خود، دست به فعاليت هاي سياسي – مذهبي زد. او با كشيدن طرح ها و نقاشي هاي سياسي بر عليه رژيم وابسته, ماهيت آن را افشاء مي كرد. بعد از گرفتن ديپلم, آماده ورود به دانشگاه شد كه با توجه به هزينه هاي سنگين آن و محروميت مالي كه داشت, از رفتن به دانشگاه منصرف گرديد. ورود به هوانيروز ارتش احمد در سال ۱۳۵۱ وارد ارتش (هوانيروز) شد. البته هميشه از مسائلي كه در آنجا مي ديد, رنج مي برد, چرا كه رفتارها,مخالف شئونات عقيدتي او بود. در معاشرت با استادان خارجي، به گونه اي رفتار مي كرد كه آنها را تحت تاثير خود قرار مي داد. در اين مورد مي گفتم: من يك مسلمانم و مسلمان نبايد فقط به فكر خود باشد. و مي خواست در آنجا نيز دامنه ارشاد را گسترش دهد. شب هاي بسيار از مصيبت هاي فقرا سخن مي گفت و اشك مي ريخت و فكر چاره مي كرد. و با همه خطراتي كه متوجه اش بود، به منزل فقرا مي رفت و ضمن كمك به آنان، ظلم هاي شاه ملعون را برايشان روشن مي ساخت. شهيد كشوري چه پيش از انقلاب و همراه انقلاب و چه بعد از انقلاب, جان بر كف و دلير براي اعتلاي اسلام ايستاد و مقاومت كرد. در اكثر تظاهرات شركت كرد و بسياري از شبها را بدون آنكه لحظه اي به خواب برود, با چاپ اعلاميه هاي امام به صبح رساند. او چه قبل و چه بعد از پيروزي انقلاب عقيده اش اين بود كه تنها راهبران راستين امت اسلام، روحانيون در خط امام هستند. در ميان تظاهرات چندين بار كتك خورده بود,ولي با شوق عجيبي از آن حادثه ياد مي كرد و مي گفت: (اين باطومي كه من خوردم, چون براي خدا بود, شيرين بود. من شادم از اينكه مي توانم قدمي بردارم و اين توفيقي است از سوي پروردگار.) در زمان بختيار با چند تن از دوستانش طرح كودتايي را براي سرنگوني اين عامل آمريكا ريختند و آن را نزد آيت الله (پسنديده), برادر امام بردند. قرار بر اين شد كه طرح به نظر امام خميني(ره) برسد و در صورت موافقت ايشان اجرا گردد. اما خوشبختانه با هوشياري امام و بي باكي امت, انقلاب اسلامي در ۲۲بهمن پيروز گرديد و احتياجي به اين كار نشد. وقتي غائله كردستان شروع شد، شهيد كشوري همچون كسي كه عزيزي را از دست بدهد و يا برادري در بند داشته باشد, از بابت اين ناامني ناراحت بود. سردار شهيد به خون خفته تيمسار (فلاحي) مي گفت: «شبي براي ماموريت سختي در كردستان داوطلب خواستم هنوز سخنانم تمام نشده بود كه جواني از صف, بيرون آمد. ديدم كشوري است.» او از همان آغاز جنگ داخلي چنان از خود كياست و لياقت و شجاعت نشان داد كه وصف ناكردني است. يكبار به شدت زخمي شد و هلي كوپترش سوراخ سوراخ, ولي به فضل الهي و هوشياري تمام, هلي كوپتر را به مقصد رساند. در زمان جنگ هم دست از ارشاد بر نمي داشت و ثمره تلاش هاي شبانه روزي او را مي توان در پرورش عقيدتي شيرمرداني چون شهيد سهيليان و شهيد شيرودي دانست. و شهيد شيرودي چه متواضعانه مي گفت: احمد, استاد من بود. 👇👇
🌴 #یازینب...
در رشته كشتي نيز درخششي فراون داشت. در زمان تحصيل, فعاليت مذهبي زيادي داشت؛ با صداي پرسوزش به مجلس و
زمان كه صدام آمريكايي به ايران يورش آورد,احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن تركش از سينه اش بود, اما روز بعد از شنيدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند كه بماند و پس از اتمام جراحي برود, اما جواب داده بود: «وقتي اسلام در خطر باشد, من اين سينه را نمي خواهم.» او به جبهه رفت و چون گذشته, سلحشورانه جنگيد و مزدوران را به درك واصل كرد, به طوري كه بيابان هاي غرب كشور را به گورستاني از تانك ها و نفرات مزدور دشمن تبديل نمود. او بدون وقفه و با تمام قدرت و قوا مي كوشيد. پروازهاي سخت و خطرناك را از همه زودتر و از همه بيشتر انجام مي داد. حماسه هايي كه در شكار تانك آفريده بود, فراموش نشدني است. شبها ديروقت مي خوابيد و صبح ها خيلي زود بيدار مي شد و نيمه شب ها, نماز مي خواند. و با اشك و تضرع و عبادت هاي نيمه شبش، به جهاد اكبر نيز اهتمام مي ورزيد. او الگوي يك مسلمان كامل و به كمال رسيده بود و چه زيبا گفته است شهيد عزيزمان تيمسار فلاحي كه : «احمد فرشته اي بود در قالب انسان.» او چنان مبارزه با كفر را با زندگي خود عجين كرده بود كه ديگر هيچ چيز و هيچكس برايش كوچكترين مانعي نبود، حتي مريم سه ساله و علي سه ماهه اش. هر بار كه صحبت از فرزندانش و علاقه او به آنها مي شد مي گفت: آنها را به قدري دوست دارم كه جاي خدا را نگيرند. هر كار سخت و دشواري را كه انجام مي داد, كار كوچكي مي شمرد و آن را وظيفه مي دانست. از كارهاي ديگران و قشرهاي مختلف در جبهه ها،خصوصا پاسداران قدرداني بسيار مي كرد. به برادران پاسدار علاقه وصف ناشدني داشت و مبارزه آنان را از خالصانه ترين مبارزات بعد از صدر اسلام مي دانست. يكبار پوتيني از برادر پاسداري به عنوان هديه گرفته بود و هرگز اين چكمه رزم را از خود دور نمي كرد مي گفت: «من اين را از يكي از خالصان درگاه احديت كه روحانيت و جهاد و شهادت از چهره و نگاهش مي بارد, گرفته ام.» شهيد كشوري همواره براي وحدت هرچه بيشتر دو قشر پاسدار و ارتشي مي كوشيد؛ چنانكه مسئولين هماهنگي، و حفظ غرب كشور را مرهون او مي دانستند. او مي گفت: «تا آخرين قطره خون براي اسلام و اطاعت از ولايت فقيه خواهم جنگيد و از اين مزدوران كثيف كه سرهاي مبارك عزيزانم (پاسداران)را نامردانه بريدند، انتقام خواهم گرفت.» عشق شهيد كشوري به امام, چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف ناكردني است. بعد از انقلاب وقتي كه براي امام كسالت قلبي پيش آمده بود،او در سفر بود. در راه وقتي كه اين خبر را شنيد، از ناراحتي ماشين را در كنار جاده نگه داشت و در حالي كه مي گريست، گفت: خدايا از عمر ما بكاه و به عمر رهبر بيفزا. وقتي به تهران رسيد، به بيمارستان رفت و آمادگي خود را براي اهدي قلب به رهبرش اعلام كرد. او بر اين عقيده بود كه تا در اين دنيا هست و فرصتي وجود دارد, بايد توشه اي براي آخرت بسازد. هرگز لحظه اي از حركت و تلاش باز نايستاد؛ بطوري كه مي گويند بارها در هواي ابري و حتي باراني پرواز كرد. او الله را مي ديد و به جهان جاوداني مي انديشيد. عشق به الله, هر خطري را در نظرش هموار كرده بود و شهادت در راه الله براي او از عسل هم شيرين تر بود. آري .... بالاخره در روز پانزدهم آذرماه ۱۳۹۵نيايش هاي شبانه اش به درگاه احديت مورد قبول واقع گرديد و در حالي كه از يك ماموريت بسيار مشكل اما پيروز باز مي گشت، در دره «ميناب» ايلام مورد حمله نابرابر و ناجوانمردانه هواپيماهاي مزدوان بعثي قرار گرفت و در حالي كه هلي كوپترش در اثر اصابت راكت هاي دو ميگ به شدت در آتش مي سوخت آن را تا مواضع خودي رساند و آنگاه در خاك وطن سقوط كرد و شربت شيرين شهادت را مردانه نوشيد و پيكر پاكش در بهشت زهرا ميعادگاه عاشقان الله در كنار ديگر شهيدان فدايي به آرامشي ابدي دست يافت. 👇👇
🌴 #یازینب...
زمان كه صدام آمريكايي به ايران يورش آورد,احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن تركش از سين
🕊🌷 «بسم الله الرحمن الرحیم خدایا شیطان را از ما دور کن در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست. هر روز ستاره ای را از این آسمان به پایین می کشند امّا باز این آسمان پر از ستاره است. این بار نیز در پی امر امام، دریایی خروشان از داوطلبین به طرف جبهه های حق علیه باطل روان شد و من قطره ای از این دریایم و نیز می دانید که این اقیانوس بی پایان است و هر بار بر او افزوده می شود. راه شهیدان را ادامه دهید که آنها نظاره گر شمایند مواظب ستون پنجم باشید که در داخل شما هستند. بی تفاوتی را از خود دور کنید، در مقابل حرف های منحرف بی تفاوت نباشید. مردم کوفه نشوید و امام را تنها نگذارید. در راهپیمایی ها بیشتر از پیش شرکت کنید. در دعاهای کمیل شرکت کنید. فرزندانتان را آگاه کنید. و تشویق به فعالیت در راه الله کنید. : پدر و مادرم! همچنان که تا الآن صبر کرده اید از خدا می خواهم صبر بیشتری به شما عطا کند. فعالیتتان را در راه خدا بیشتر کنید. در عزایم ننشینید،‌ نمی گویم گریه نکنید ولی اگر خواستید گریه کنید به یاد امام حسین (علیه السّلام) و کربلا و پدر و مادرانی که پنج فرزندشان شهید شده گریه کنید، که اگر گریه های امام حسینی و تاسوعا و عاشورایی نبود،‌ اکنون یادی از اسلام نبود. پشت جبهه را برای منافقین و ضد انقلاب خالی نگذارید،‌ در مراسم عزاداری بیشتر شرکت کنید که این مراسم شما را به یاد شهیدان می اندازد و این یاد شهیدان است که مردم را منقلب می کند. امام را تنها نگذارید. فراموش نکنید که شهیدان نظاره گر کارهای شمایند. ما زنده به آنیم که آرام نگیریم. موجیم که آسودگی ما عدم ماست والسلام قطره ای از دریای خروشان حزب الله » هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله و مدافع سلامت صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 🕊🌷#زندگینامه_امیر_سرلشکر_خلبان_شهید_احمد_کشوری🌷🕊 امير سرلشکر خلبان شه
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌷 قیافه اش را به خاطر نداشتم اما اسمش را چرا. دلیلش را نمیدانم اما هر از گاهی یادش می افتادم. دوست داشتم بدانم چه کار میکند و در چه حالی است. آن روز خیلی خسته بودم و یادم هست با چه عجله ای از حرم رفتم تا امامزاده جعفر که هم سلامی به شهدا بکنم هم زیارت شیخ انصاری بروم. دم در که رسیدم موبایلم زنگ خورد. درحال حرف زدن داشتم میرفتم سمت مقبره شیخ انصاری. نفهمیدم چرا از آن طرف امامزاده رفتم. ناگهان از دیدن تصویری، بی حرکت ایستادم. همیشه دیدن شانه های لرزان مردها منقلبم میکند.چهره اش را نمی دیدم، شانه هایش چنان میلرزید که دلم را لرزاند. سرک کشیدم ببینم برای چه کسی گریه میکند: شهید مدافع حرم، مهدی علیدوست. رفتم رو به رویش ایستادم. خیلی جوان بود، شاید بیست و یکی دو ساله.کمی دورتر ایستادم. 👇👇
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌷 #خاطره قیافه اش را به خاطر نداشتم اما اسمش را چرا. دلیلش را نمیدانم
عجله ام را فراموش کرده بودم. نمیدانم چرا ولی با گریه اش گریه میکردم. صدای چند جوان مرا به خود آورد: "احممممد! برپا... پاشو" خطابشان به همان جوان بود ولی او از.جایش تکان نخورد. دوباره صدا زدند: "برادر مکیان!" یکی شان با شوخی و خنده گفت: ببین کی گفتم این آخرش کار دست ما میده...با خودم گفتم: رفقایش بی راه هم نمی گویند؛ این گریه هایش خطرناک است. آن روز گذشت تا امروز صبح که روی خبر شهادت یکی از مدافعان حرم میخکوب شدم: "احمد مکیان، از آبادان، به شهادت رسید و آسمانی شد" کاش آن روز نهیب دلم و رفقایش را جدی تر گرفته بودم. کاش جلو رفته بودم و التماس دعایی گفته بودم. هرچند آنهایی که میشناختم و قبل از اعزام التماس دعا گفته بودیم و قول گرفته بودیم و قول داده بودند که.... ؛ چه بگویم، راه آسمان پیش گرفته اند و از اهل زمین غافل شده اند انگار.... مهمان جوان ضیافت الهی! حالا که پرِ پروازت بخشیده‌اند، بیا و به رسم معرفت، دعایی کن در حق آنهایی قانون زمین به بال و پرشان زنجیر بسته است؛ بین ما و تو هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله و مدافع سلامت صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
از حضرت علی درباره «خیر» پرسیدند: حضرت فرمودند: خیر آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود، بلکه خیر آن است که دانش تو فراوان و بردباری تو بزرگ و گران‌مقدار باشد و در پرستش پروردگار در میان مردم سرفراز باشی، پس اگر کار نیکی انجام دهی شکر خدا را به جا آوری و اگر بد کردی از خدا آمرزش خواهی. در دنیا جز برای دو کس خیر نیست: یکی گناه‌کاری که با توبه جبران کند و دیگری نیکوکاری که در کارهای نیکو شتاب ورزد. 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🔸طرح‌جدید ‌شهیدمحمدامین‌زارع هزینه‌استفاده‌: قرائت‌دعای‌فرج به‌نیابت‌ازشهید ''بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم'' الہے‌عظم‌البلاء... ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌷 #خاطره قیافه اش را به خاطر نداشتم اما اسمش را چرا. دلیلش را نمیدانم
‍ ‍ 🕊🌷تولدت مبارک پسرم🕊🌷 ‍ دوباره نیمه زرد آذر با اشک هایی که هنوز بر گونه ام خیسی میکند لحظه آغوش کشیدنت تداعی می شود گوش کن سجاد … صدای گریه هایت را می شنوی؟ *این زیباترین هدیه خداست که برای مادرت می آید... وقتی بار اول در آغوش میکشیدمت واهمه داشتم از لحظه ای نبودنت ..... کودکم را محکم تر به قلبم میچسباندم تا آرام گیرم ... قد کشیدن یک پسر هر لحظه اش با مادر حرف میزند .... پسر ماه عشق در قلب مادر است .... سجاد چقدر زود بزرگ شدی جانم چقدر زود با آرزوهایم قد کشیدی لا لایی های شبانه از حضرت زینب تو را چقدر باغیرت کرد همچون عباسش.... مادرجان تپش و عشق حرم در حال و هوایت تو را راهی دمشق کرد.... چه دلیرانه بر شانه های خان طومان درخشیدی ... اکنون پاییز کنارم آرام آرام قد مى کشد اما هنوز بوى بهار مى آید بهاری که مرا چشم به راهت کرد مگر میشود روز میلاد پاره تنم باشد ودر این میان نباشی و دلتنگت نبود ؟ اما مادرت صبرش را از حضرت زینب آموخت .... همان لحظه که دلبندم را در لباس مقدس دفاع از حرم آل الله میدیدم و از شوق وافتخارش خدا را شاکر بودم که پسرم زیر پرچم ولایت بزرگ شده.... پاییز به مهرش می نازد و من به غیرت پسرم..... پاییز را باید با چشم های عباس گونه” تو ” نگاه کرد سجادجان آن وقت پاییزم بهار می شود ...‌ هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله و مدافع سلامت صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @yainb3
🌴 #یازینب...
#کتاب_دختر_شینا🌹🍃 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌷🕊 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌹🍃
🌹🍃 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌷🕊 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌹🍃 :بانو بهناز ضرابی.. فصل سیزدهم ..( قسمت آخر )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 دی ماه بود هوا سرد و گزنده . سمیه را دادم بغل صمد. در را قفل کردم و رفتم در خانه گل گز خانم و با همسایه دیوار به دیوارمان خداحافظی کردم و سپردم مواظب خانه ما باشد. توی ماشین که نشستم دیدم گل گز خانم گوشه پرده را کناز رده و نگاهمان می کند و با خوشحالی برایمان دست تکان می دهد. ماشین که حرکت کرد، بچه ها شروع کردند به داد و هورا و بازی کردن. طفلی ها خوشحال بودند. خیلی وقت بود از خانه بیرون نیامده بودند. صمد همان طور که رانندگی می کرد، گاهی مهدی را روی پایش می نشاند و فرمان را می داد دستش، گاهی معصومه را بین من و خودش می نشاند و می گفت: « برای شعر بخوان.» گاهی هم خم می شد و سر به سر خدیجه می گذاشت و موهایش را توی صورتش پخش می کرد و صدایش را در می آورد. به صحنه که رسیدیم، ماشین را نگه داشت. رفتیم توی قهوه خانه لب جاده که بر خلاف ظاهرش صبحانه تمیز و خوبی برایمان آورد. هنوز صبحانه ام را نخوره بودم که سمیه از خواب بیدار شد. آمدم توی ماشین نشستم و شیرش دادم و جایش را عوض کردم. همان وقت ماشین های بزرگ نظامی را دیدم که از جاده عبور می کردند، کامیون های کمک های مردمی با پرچم ایران. پرچم ها توی باد به شدت تکان می خوردند. صمد که برگشت یک لقمه بزرگ نان و کره و مربا داد دستم و گفت: تو صبحانه نخوردی. بخور.» بچه ها دوباره بابا بابا می کردند و صمد برایشان شعر می خواند، قصه تعریف می کرد و با آن ها حرف می زد. سمیه بغلم بود و هنوز شیر می خورد. به جاده نگاه می کردم. کوه های پر برف، ماشین های نظامی، قهوه خانه ها، درخت های لخت و جاده ای که هر چه جلو می رفتیم، تمام نمی شد. ماشین توی دست انداز افتاده بود که از خواب بیدار شدم. ماشین های نظامی علاوه بر اینکه در جاده حرکت می کردند، توی شانه های خاکی هم بودند. چند تایی هم تانک خارج از جاده در حرکت بودند، برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. معصومه با دهان باز خوابش برده بود. مهدی سرش را گذاشته بود روی پای معصومه و خوابیده بود. خدیجه هم سمیه را بغل کرده بود. صمد فرمان را دو دستی گرفته بود و گاز می داد و جلو می رفت. گفتم: « سمیه را تو دادی بغل خدیجه؟» گفت: آره انگار خیلی خسته بودی. حتما دیشب سمیه نگذاشته بود بخوابی. دلم سوخت. گفتم راحت بخوابی. خم شدم و سمیه را آرام از بغل خدیجه گرفتم و گفتم: « بچه را بده، خسته می شوی مادر جان». صمد برگشت و نگاهم کرد و گفت: ای مادر ! چقدر مهربانی تو. خندیدم و گفتم: چی شده، شعر می خوانی؟!» گفت: راست می گویم. تو همین چند ساعت فهمیدم چقدر بچه داری سخت است. چقدر حوصله داری تو. خیلی خسته می شوی نه؟! همین سمیه کافی است تا آدم را از پا در بیاورد. حالا سوال جور وا جور و روده درازی مهدی و دعواهای خدیجه و معصوومه به کنار. همان طور که جاده نگاه می کرد، دستش را گذاشت روی دنده و آن را عوض کرد و گفت: « کم مانده برسیم.» ای کاش می شد باز بخوابی. می دانم خیلی خسته می شوی. احتیاج به استراحت داری. حالا چند وقتی اینجا برای خودت، بخور و بخواب و خستگی درکن. به جان خودم قدم، اگر این جنگ تمام شود، اگر زنده بمانم ،می دانم چه کار کنم. نمی گذارم آب توی دلت تکان بخوره. برگشتم و پشت ماشین را نگاه کردم. خدیجه همان طور که به جاده نگاه می کرد، خوابش برده بود. سمیه توی بغلم خوابید. صمد گفت: حالا که بچه ها خواب اند. نوبت خودمان است. خوب بگو ببینم اصل حالت چطور است. خوبی ؟! سلامتی؟! ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
دلِ آدمی بزرگتر از این زندگیست و این راز تنهایی اوست .. ..
روز حسابدار رو باید به تک تک کارگرها و کارمندان و کلا ایرانیها تبریک گفت! که تو این چند سالِ اووونچنان رونق، برای اینکه دخل و خرجشون تراز باشه و کسری نیارن تا بتونن تا سر ماه دوام بیارن حسابی حسابدار شدن! 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃 غیر از شه خراسان از ما کسی رضا نیست پر میزنم به مشهد هر روز ساعت بیست ...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
#حرف_دل...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 #رفقا... دشمن قوی تر شده ، همه چیم داره ! بگو چیکار کر
....🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 گمانم من چندتا عذرخواهی به شما بدهکارم آقا! مثلا قرار بود خوشیهای دنیا که آمد سراغم؛ دلم را بندش نکنم عوضش بگویم این خانه ی دل؛ خانه ی مهدی فاطمه است قرار بود غمهای دنیا که رسید؛ نگذارم به جانم بنشیند عوضش بگویم اینجا حرمت دارد! صاحب دارد و... شما باید مرا ببخشی عزیز زهرا! که قرار بود علی وار دست به سینه بکوبم و آه بکشم و داد بزنم «شَوْقاً اِلَی رُؤْیتِهِ» ولی.. نبودم..نکردم..نشدم.. عوضش.. هی شما صدایم زدی و هی من پشت کردم هی دنبالم آمدی و هی من پس زدم هی دق الباب کردی و هی دیدی خانه پُر است و جایی برایتان نمانده! .... آقا! حالا که نگاه میکنم به نظرم میاید کارم از چندتا عذرخواهیِ ساده گذشته باشد وضع خراب است.. گمانم شما باید خیلی زیاد مرا ببخشی..مثلا به اندازه ی یک عمر بی وفایی............. .... 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb4 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
: توصیه میکنم جوان ها اگر بخواهند از دستِ شیطان راحت شوند را در وجودِ ـ خود زنده نگه دارند . . . به‌قول‌ خُدایا بسیار عاشقم کن❤️🍃 ... 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃 سلام مولای من ! سلام بر بلندای رشادتت.. سلام بر زينب... سلام........... اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلاٰمُ عَلَيْكَ يَا بْنَ اَميرِالْمُؤْمِنين ، وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسٰاءِ الْعٰالَمينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَاللهِ وَابْنَ ثارِەِ ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ  🍃🌹اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
سلام....🌹🍃 🍃🌹بنام آفریدگار مهربانی 🌹🍃 امروز : یکشنبه۱۳۹۹/۰۹/۱۶ 🌹🍃 به خودت و اتفاقات زندگیت احترام بگذار و دست از سرزنش خودت بردار و اینقدر احساس گناه نکن برخوردی که داشتی و رفتاری که کردی حتماً در آن موقعیت لازم بـوده اگر تصمیمی گرفتی یا انتخابی کردی مطمئنا به نظرت درآن دوره زمانی درست بوده پس اینقدر خودت را قضاوت نکن و با افکار آزار دهنده انرژی خودت را از بین نبر و تلف نکن تو نیاز به تمامی این تجربیات داشتی تا خودت را بشناسی و معیارهایت را مشخص کنی و بدانی چه چیزی از زندگیت را میخواهی ؟ پس لطفاً به گذشته خودت احترام بگذار و با دانش و تجربه امروزت ، دیـروز خودت را نقد و تحلیل نکن ... من به خودم اجـازه بهبود میدهم و خودم رااز گذشته دردناک رها می کنم و می بخشم 🌹🍃 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 دانشجو باتقوا به حکمت میرسد 🔹آن زمان که حضرت امام به گورباچف گفت: من صدای شکستن استخوان کمونیسم را می‌شنوم، این حکمت ایشان را می‌رساند، ایشان صدایی را با هزاران کیلومتر فاصله از شوروی می‌شنید، 🔹اما گورباچف در دل مسند حکومت شوروی این صدا را نمی‌شنید و این معنای حکمت بوده که برگرفته از تقوای است و فقط مختص معصومان و اولیای الهی نیست حتی شما دانشجویان می‌توانید اگر تقوا پیشه کنید به حکمت برسید. ✍شهید حاج قاسم سلیماني ۱۳۹۵/۱۲/۱۵در دانشگاه کرمان ✍عاشقان سردار سلیمانی 🌱 اِنَّ الحُسین مِصباحُ الهُدی وَ سَفینهُ النَّجاة 🌱 ... @yazinb3
🌴 #یازینب...
‍ ‍ #دلنوشته_مادرانه 🕊🌷تولدت مبارک پسرم🕊🌷 ‍ دوباره نیمه زرد آذر با اشک هایی که هنوز بر گونه ام خیس
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌷 🌷🕊🌷🕊 شهید عبدالرحیم فیروزآبادی از اولین شهدای مدافع حرم استان مازندران و اولین شهید مدافع حرم شهرستان نکا است. وی آبان ماه سال ۹۴ به‌منظور دفاع از حرم‌های شریفه به سوریه اعزام شد و تنها ۲۷ روز بعد از اعزام در ۱۶ آذر توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید و پیکرش همزمان با وفات نبی مکرم اسلام در ۲۸ صفر تشییع و در شهرستان نکا به خاک سپرده شد. 👇👇
🌴 #یازینب...
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌷 🌷🕊#زندگینامه_شهید_عبدالرحیم_فیروزابادی🌷🕊 شهید عبدالرحیم فیروزآبادی از
شهید فیروزآبادی سال ۱۳۶۴ در شهرستان نکا متولد شد. وی از نیروهای متعهد و انقلابی لشکر ۲۵ کربلای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. شهید فیروزآبادی در سال ۱۳۹۰ با معصومه گلدوست ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج دو فرزند دختر به نام‌های فاطمه (۴ ساله) و حنانه (۲ ساله) است. در ذیل خاطراتی از پدر، همسر و دوستان شهید فیروزآبادی درباره این شهید آمده است. شهادت عبدالرحیم خمس فرزندانم بود علاقه شدیدی به نظام و انقلاب و پوشیدن لباس سبز پاسداری داشت و همیشه تاکید می‌کرد که باید جانشین من در سپاه باشد و من که بازنشسته شدم جایم خالی نباشد. خداوند به ما ۵ فرزند داد که طبعا یکی از آنها باید به عنوان خمس در راه خدا قرار می‌گرفت که خداوند این افتخار را نصیب ما کرد و جزو خانواده معظم شهدا شدیم. روز خواستگاری از شهادتش صحبت کرد آرزوی شهادت داشت. شب خواستگاری به من این موضوع را گفته بود که برای رسیدن به این آرزو از هیچ تلاشی دست برنمی‌دارد و من با این شرایط قبول کردم. 👇👇
🌴 #یازینب...
شهید فیروزآبادی سال ۱۳۶۴ در شهرستان نکا متولد شد. وی از نیروهای متعهد و انقلابی لشکر ۲۵ کربلای سپاه
دعای قنوتش “اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک” بود من و عبدالرحیم با هم بزرگ شدیم و تمام دوران زندگی را با هم بودیم و در تمام دوران زندگی‌اش جز مهربانی و ادب از او ندیدم و در همه زمینه‌ها فعالیت داشت. در مسجد پای ثابت برای پذیرایی، دسته‌روی‌ها و عزاداری برای ائمه اطهار بود. انگشتری عقیقی داشت که همیشه در قنوت نگین آن را برمی‌گردادند و در قنوت نمازش دعای “اللهم ارزقنی شهاده فی سبیلک” می‌خواند که خداوند دعایش را مستجاب کرد. جز ادب و احترام چیزی از او ندیدیم از روحیه بسیار بالایی برخوردار بود. مسئولیت مربی آموزش را در سپاه داشت؛ با این وجود در تمام مواقعی که با ایشان رو به رو می شدیم جز ادب و احترام چیزی نمی‌دیدیم. از آنجا که بسیار مبادی آداب بود خیلی زود افراد را به خودش جذب می‌کرد. به نسبت دیگر دوستانش حال و هوای متفاوتی داشت و شوق شهادت را می‌توانستیم در او ببینیم. 👇👇
🌴 #یازینب...
دعای قنوتش “اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک” بود من و عبدالرحیم با هم بزرگ شدیم و تمام دوران زندگی را
🕊🌷🌷🕊 بنام حضرت حق سلام خدمت خانواده عزیزم، امیدوارم که در تمام حالات سالم باشید در پناه حضرت حق و ولی عصر(عج)، این نوشته به عنوان وصیت‌نامه اینجانب عبدالرحیم فیروزآبادی فرزند ابراهیم است. باتوجه به اینکه لطف خدا شامل حال بنده شده و بعنوان یکی از سربازان خانم بی‌بی زینب شدم و به یکی از آرزوهایم رسیدم، امیدوارم که در این راه هم به درجه رفیع شهادت نایل شوم. از خداوند می‌خواهم که به خانواده و پدر و مادرم و برادر و خواهرانم صبری عظیم عنایت کند که بتوانند همچون بی‌بی زینب در برابر مصائب و سختی‌ها صبر پیشه کنند و برای رزمندگان اسلام دعا کنند. همسر عزیزم خیلی تو را دوست دارم و امیدوارم که در پناه حضرت حق سالم و سلامت باشی و باتوجه به عنایت حضرت ولی عصر(عج) بتوانی فرزندانی پاک و سالم تربیت کنی که بتوانند مدافع ولایت باشند. فاطمه جون و حنانه عزیز، طوری رفتار کنید که شایسته یک دختر پاک اسلامی است و هرگز چادر را از سر خود نگیرید و با پوشش کامل اسلامی در کوچه و خیابان حاضر شوید تا چشم ناپاک نامحرمان دنبال شما نباشد. همیشه و در تمام حالات به فکر امام زمان(عج) باشید و مدافع خوبی برای ولایت. به هیچ وجه نماز خود را ترک نکنید چون من و امثال من برای به پا داشتن نماز است که جهاد کردیم. گوش به فرمان ولی فقیه باشید. درس خود را بخوبی بخوانید تا شخصی مهم در مملکت شوید که بتوانید پدر و مادر خود را سرافراز و سربلند کنید و ملت و مردم به شما احترام بگذارند. هرگز مادر خود را تنها نگذارید و به او که برای بزرگ و تربیت کردن شما خیلی خیلی زیاد زحمت و رنجها کشیده است. از پدر و مادر عزیز و مهربانم خیلی عذر می‌خواهم که برای من زحمت‌های زیادی را کشیدن تا مرا به این راه هدایت کنند، امیدوارم که مادرم مرا حلال کند که بدون خداحافظی از او وارد این میدان جنگ شدم. اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند ما در مقابل آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی کامل آن‌ها از پای نخواهیم نشست یا همه آزاد می‌شویم یا از مرگ شرافتمندانه استقبال خواهیم کرد اما در هر حال پیروزی با ما خواهد بود و ای مردم مسلمان ما برای خاک نمی‌جنگیم برای اسلام عزیز می‌جنگیم. من تا امروز مرده بودم و در این لحظه آغاز جهاد و شهادت گویی تازه متولد شدم و زندگی با دید نور را آغاز کردم. شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می‌رساند و این فدا شدن در راه خدا چقدر زیباست. هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله و مدافع سلامت صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---