🌴 #یازینب...
با سلام خدمت شما بزرگواران #قصد داریم ان شالله از فردا #کتاب_مسافر_ملکوت(زندگی نامه شهید علی عباس
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_مسافر_ملکوت🌹🕊
#خاطرات : شهید علی عباس حسین پور 🌹🍃
فصل اول..( قسمت اول)🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
#به_نام_مادر
در برخی خانواده ها دیده می شود که قوام خانواده بر دوش مادر است او ستون خانواده می شود و همه بر گرد مادر حضور دارند مادر ما این گونه بود او در کنار پخت و پز و رسیدگی به زندگی بار تربیت فرزندان را نیز بر عهده داشت خوب به یاد دارم که پدر ما فرصت زیادی برای رسیدگی به ما نداشت او در کارخانه ارد کار می کرد و یک کارگر ساده بود مدتی بعد هم در کارخانه موزاییک سازی مشغول شد او فرصت زیادی برای رسیدگی به تربیت فرزندان نداشت و این بار بر دوش مادر بود مادر در این راه نیز با توکل به خدا پیش رفت و به گفته همه بستگان و همسایگان ایشان توانست بهترین فرزندان را تحویل جامعه دهد درباره مادرم باید نکته دیگری بگویم قبل از پیروزی انقلاب ما به محله جدید در خیابان خانم الانبیا آمدیم آن زمان بیشتر این خیابان خاکی بود و افراد کمی در آنجا سکونت داشتند مادر ما در کنار همه کارهایی که برای خانه داشت شبانه روز کار می کرد که منزل مسکونی ما تکمیل شود ار تهیه مصالح گرفته تا پیگری ساخت ساختمان...
آنجا بود که مادر ما نشان داد به جز کارهای خانه توانایی مدیریت و اداره بسیاری از امور را دارد اما با این حال پس از آماده شدن منزل مسکونی خودش را وقف تربیت فرزندان نموده در میان فرزندان نیز علی عباس ارتباط قلبی خاصی با مادر داشت همه ما مادر را دوست داشتیم مادر هم به همه ما برادران محبت می کرد اما ارتباط علی عباس با مادر به گونه ای دیگر بود ما خواهر نداشتیم کسی نبود که در امور خانه به مادر کمک کند در این میان علی عباس بیشتر از ما با مادر همراهی می کرد. مادر به نوعی بیشتر از ما به علی عباس وابسته بود این پسر در شستن ظرف ها کمک به پختن غذا خزید خانه و ... به مادر کمک می کرد در نتیجه رابطه خاص و صمیما بیشتری بین ان ها بود از طرفی اخلاقی و روحیات علی عباس به گونه ای بود که هر شخصی در اولین برخورد شیفته او می شد چه رسد که ان شخص مادر باشد لذا رابطه عاطفی خاصی بین این مادر و فرزند برقرار بوده علی عباس برای رسیدگی به پدر و مادر خودش خیلی وقت می گذاشت او همیشه با اجاره مادر بیرون می رفت این رابطه صمیمانه بین ما و مادر ادامه داشت تا اینکه یک باره مادر ما مریض شد بیماری مادر ما طولانی شد به سراغ بهترین پزشکان رفتیم نتیجه آزمایشات آن ها همه ما را نگران کرد آن روزها شنیدن نام سرطان لرزه بر اندام انسان می انداخت تشخیص پزشکان معالج بیماری سرطان بود پیشرفت پزشکی هم مثل حالا نبود برای همین روز به روز حال مادر بدتر شدگ در یکی از زور های اردیبهشت سال ۱۳۶۱ اتفاقی که از آن می ترسیدیم رخ داد مادر ما بار سفر بست او در حالی که هنوز به پنجاه سالگی نرسیده بود فرزندان خود را تنها گذاشت در این میان انکه بیش از همه می سوخت علی عباس بود با اینکه علی عباس بسیار به مادر وابسته بود اما بعد از در گذشت مادر خیلی مراقب برادرهای کوچکتر بود جای خالی مادر را به خوبی برای ما پر کرد .
دستپختش عالی بود به سر و لباس بچه ها می رسید علی عباس در کنار درس و مسجد و بسیج و ورزش و ... کارهای خانه را هم انجام می داد. بعد از مادر علی عباس بیشتر حواسش به پدر معطوف بود اصلا بنیاد خانواده ما بعد از مادر به دست این پسر شانزده ساله سپرده شد او هم به خوبی کارها را پیش برد.
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---