#داستان_کوتاه
#حکایت_حلوای_نسیه...
مردی به نزد حلوا فروشی رفت و گفت: «مقداری حلوای نسیه به من بده»
حلوا فروش قدری حلوا برایش در کفی ترازو گذاشت و گفت:
« امتحان کن ببین خوب است یا نه »
مرد گفت: « روزهام باشد موقع افطار.»
حلوا فروش گفت:
« هنوز ۱۰ روز به ماه رمضان مانده؛ چطور است که حالا روزه گرفتهای؟»
مرد گفت: « قضای روزه پارسال است.»
حلوا فروش حلوایش را از کفه ترازو برداشت و گفت:
«تو قرض خدا را به یکسال بعد میاندازی قرض من را به این زودیها نخواهی داد.»
من به تو حلوا نمیدهم...
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی...🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ..🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb2