eitaa logo
°کُنج°🇮🇷
102 دنبال‌کننده
254 عکس
22 ویدیو
0 فایل
ما آدمها اهل کلمه ایم، اگر یوقت هوای کلمه ردیف کردن بسرتون زد من اینجام : @kateb_khatoon
مشاهده در ایتا
دانلود
راستی :) ۲۹ ساله شدم... با همین کیک و همین حال... یه روایت به خودم بدهکارم برای تولدم برای تموم شدن همه بیست های عمرم... برای تموم شدن دهه دوم زندگیم دهه دوم دهه تپیدن بود! همه چی ضربان گرفت آغاز شد و ...
°کُنج°🇮🇷
اعتراف می‌کنم یک روایت الان درونم غل می‌زند. راجع به ترسیدن از بی فامیلی! همان چیزیکه همه بهش می‌گوی
یعنی عاشقتونم همه روایت های منو به امید و طنز ختم میکنید😂 به من نیومده غم خوردن تهش هم میخندیم...
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱درمیان‌خانه‌ی‌حیدر‌پر‌ازخورشیدبود . . وقت‌آن‌شد‌تا‌بیاید‌بین‌شان‌قُرص‌قمر🌱
خدایا تمنا میکنم روزها و شبها را طوری کش بیاور که من هم خانه تکانی کنم قبل ماه مبارک هم پروژه هایم را بنویسم هم خرید کنم هم دندان پزشکی بروم هم بتوانم کتابهایم را تمام کنم و کتابهایی را ببخشم و... و بسیاری "هم" های دیگر که خودت میدانی... 😉
هرشب ساعت ۱ بامداد به خودم می‌آیم و می‌بینم یک برگ دیگر از دفتر عمر۱۴۰۳ کنده ام و نقاشی کج و کوله و دست خطم گرچه حرفه ای نیست ولی از ته دل و وجودم است ...
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایرانِ من! گرچه پردرد ولی پرغرور ،سرپا ایستاده ای! مرا ببخش که اندازه دردهایت را نمیدانم و هی قضاوتت میکنم... ولی دروغ چرا جغرافیای معطر و خونین تو برای من ارزشمندترین ذرات دنیاست. کاش روزی بتوانم برای تو کاری کنم کاری سوای مادر بودن و نویسنده بودن و همه زندگی ام... کاری که آدمها از صد فرسخی بویش را بفهمند و زیر لب بگویند: چقدر این ادم وطنشو دوس داره...نگاه چیکار میکنه!
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند دولت احمدی و معجزه سبحانی🌱 @yekonj 🥰
هدایت شده از یک کتاب خوان معمولی
19.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصل ماجرا یک طرف، اجرای عالی و بی نظیرِ عبدی پور یک طرف، آن چیزی که من از این اثر هنری، از این روایت می‌گیرم خیلی درونی تر است از چیزی که میبینم و می‌شنوم. من آن دیده شدن، آن بحساب آمدن، آن حالِ خوشِ جدی گرفتن شدنِ یک فرزند توسط پدرش را در این روایت گرفته ام و دروغ چرا غبطه خورده ام به اردشیر و اردشیرها که چنان باعظمت و با شکوه در آغوش پدرانشان جای گرفتند و بزرگ دیده شدند. این اردشیرها خیلی بی عرضه و بی دست و پا هستند اگر با این کوه از اعتماد بنفسی که پدرشان درون خونشان تزریق کرده به جایی نرسیده باشند. معلوم است که منظورم از (جا) مقام و منصب نیست، منظورم از به جایی رسیدن یعنی داشتن فهم و درک و معرفت، یعنی کوه شدن، یعنی.... اگر اردشیر ها آدمهای معمولی بشوند از نگاه من باخته اند ضرر کرده اند. آنها باید به جای همه‌ی ماهایی که معمولا چنین اعتماد بنفسی نگرفته ایم هم تلاش کنند و گره های بزرگی را باز کنند. خوش بحالِ اردشیرها...