نشست تو ماشین
دستانش مےلرزید.
بخارۍ رو روشن کردم،
گفت: ماشین ِ تو بوے ِدریا میده ...
گفتم: ماهےخریده بودم!
گفت: ماهۍِ مرده کہ بوے دریا نمیده!
گفتم: هر چیزے موقع مرگ بوے اونجایۍ رو میده کہ دلتنگش مۍشده ...
گفت: یعنۍ منم بمیرم ، بوے حرمِ امام حسین رو میدم ...؟!