هدایت شده از تبادلاتگستردھیامھدی(عج)
😍😍
چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :»بله، من نرجسم، اما شما رو نمیشناسم!« که
صدایش از آسمانخراش خشونت به زیر آمد و با خنده ای
نمکین نجوا کرد :»ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!
« و دوباره همان خنده های شیرینش گوشم
را پُر کرد. دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم
لرزید که او در لرزاندن دل من به شدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت
چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :»از
همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!« با
شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :»اما بعد گول
خوردی!« و فرصت نداد از رکب عاشقانه ای که خورده
بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :»من
همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که.....
ادامه دارد.......
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
رمانی #جذاب #هیجانی و خفن🤩🤩
برای خوندن ادامه این رمان عضو شو
رمان تموم شده😃و تو میتونی زود همه ی پارت هاش رو بخونی
قطعا پشیمون نمیشی😉🌱↙️↙️
https://eitaa.com/joinchat/4029481049C16a0fe6c6a