یهجایهچیخوندمنوشتهبود ..
- مثلاآخرش #شھید شیمشانسَکی !!
#شھادتشانسکینیسمشتی🚶🏻♀
شھادتتلاشمیخاد ..
شھادتعشقمیخاد ..
شھادتکنترلِنفسمیخاد ..
شھادتسختیودردورنجمیخاد ..
#شھادتلیاقتمیخاد..!
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
20.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجتماع ۵ هزار نفری در بابل😉
بیعت میکنم✊🏻
همین ساعت! همین لحظه!
دنیای بدون تو اصلا نه ! نمی ارزه
مخصوص #دهههشتاد و #دههنودی ها😍
تقدیم به حضرت صاحب الزمان(عج)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان #نیمه_شعبان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_74 دستش گرفتم و به سمت خودم کشوندم،که با یه حرکت از جا بلند شد.. _محمد کو؟
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_75
"ریحانه"
با حرص رفتم رو یکی از صندلی های خاکی رنگ نشستم و دست هام رو تو هم گره زدم.
زهرا اومد روبروم نشست و گفت
_چیه؟چیزی شده؟
_یعنی میخوای بگی ندیدی؟
_چیو باید میدیدم؟
_ندیدی اون طرف یه چیزی افتاد تو جوب؟
_اهان....اونو دیدم،خب که چی؟
_وای زهرا!...اونی که افتاد پاور من بود که دیشب دادم به امیر..
کلافه نفس عمیقی کشیدم...
_میدونستم از عمد اینکار رو کرد...حالا براش دارم....
_برادرت چرا باید اینکار رو بکنه؟
_نخیر....امیر تقصیری نداشت که...
_پس کیو میگی؟
_همون پسره که اونطرف جوب بود...اخه تو این فاصله چیزی رد و بدل میکنن؟...از قصد کرد...
_آقای صالحی؟....چرا باید به عمد اینکار رو بکنه؟
نگاهی عمیق کردم و لب زدم
_بابا...یه بار من یه کاری داشتم مسجد،بعد رفتم و کار رو انجام دادم و خواستم برگردم که همین آقای صالحی شما با یه چیزی مثل فلاسک پر از چایی خورد به من...
زهرا منتظر دست گذاشت زیر چونهاش و نیم خیز شد بقیهاش رو بشنوه
_بعدم هیچی دیگه...دست من سوخت،عصبی یه چیزی بهش گفتم و وقتی سرم رو بالا گرفتم و خودش هم سوخته،ا مدم عذرخواهی کنم که سرش رو انداخت پایین و رفت
_خب بعدش چی شد؟
_چی میخواستی بشه؟...حالا که فکر میکنم کاش بیشتر میسوخت!
_عههه ریحانه زشته...! این قضیه چه ربطی داره اصلا؟
_زشت اینه که آدم وسیله یکی دیگه رو از قصد بندازه تو جوب...
_عزیزم ار کجا میدونی ار عمد بوده؟شاید اصلا نمیدونسته اون وسیله توعه...
_امکان نداره....وقتی رو چیزی حساس باشم و به امیر هم کلی تاکید کرده باشم،اونم میره به دور و اطرافی هاش گوشزد میکنه...
_خب؟!...
_خب نداره دیگه! یعنی قطعا امیر گفته و قطعا اون آدم میدونسته....و از قصد اینکار رو کرده...
_ولی به نظرم آقای صالحی اصلا همچین ادمی نیست...
چرا همه این رو میگفتن؟ دقیقا وقتی به امیر هم گفتم اونم گفت که محمد فلان نیست و...
اَه...چه چیزیه که بین اینا اینقدر پاک و مبرّا هست و همه میگن اون اینطوری نیست، خدا میدونه...!
....
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_75 "ریحانه" با حرص رفتم رو یکی از صندلی های خاکی رنگ نشستم و دست هام رو تو ه
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_76
_آقای صالحی اینطوری نیست که کلا بخواد لج کنه...مخصوصا با نامحرم...
_خوشت میاد من رو عصبی کنی؟
_وا...چیکار به تو دارم؟میگم بیخودی آدم ها رو قضاوت نکنی...
_حالا وایسا...یه روزی میرسه که همتون میفهمید این ادم رو اشتباه شناختید...
_ول کن اینارو!...بزار من برم پیش خانم علوی قضیه این اتاق ها رو درست کنم،تو هم اینقدر فکر بیخود نکن..
با رفتنش بیشتر اعصابم خورد شده بود...
پاور بانک عزیزم....چقدر خوب شارژ میکردی!
اخه دیگه از سره تو من کجا پیدا کنم؟
ای دستم بشکنه نمیدادم به این امیر سر به هوا....
صدای گوشیم برای لحظهای کل جو اونجا رو فرا گرفته بود که سریع از کیفم بیرون اووردمش و با دیدن اسم دلارام قطع کردم.
دیگه واقعا تو این اوضاع حوصله غر زدن های اون رو ندارم...
اینبار گوشی به لرزه در اومد که با حرص اتصال تماس زدم
_برا چی گوشیت رو جواب نمیدی؟
_حتما یه جا کار دارم یا دلم نمیخواد جواب بدم دیگه! لازمه همش هی زنگ بزنی؟
_یعنی چی؟ اصلا کجایی تو؟ چرا نمیای سره کلاسا؟
_تهران نیستم!
_عجب نامردی هستی! رفتی دماوند؟
با دست زدم رو پیشونی خودم که ای خدا این چی میگه!؟ آخه این موقع از سال کی میره دماوند؟چرا این دلارام اینقدر سرخوشه اخه؟
_الو...
_نخیر دماوند نرفتم!
_خب شمال هم که الان نمیرید!پس کجایی؟
_دلارام یه جا هستم دیگه!اینقدر پیله نکن...الان هم کار دارم باید برم،فعلا
تلفن رو بدون اینکه منتظر جوابش باشم قطع کردم و واقعا دیگه از این زندگی و وضعیتی که داشتم خسته بودم...
_خوبی؟
_اره...چیشد اتاق ها؟
_هیچی دیگه کلا یا دونفره بود یا چهار نفره که خب اگه اشکالی نداره من به خانم علوی گفتم دونفره باشیم
_نه عزیزم کار خوبی کردی...
لبخندی زد و باهم چمدون ها رو برداشتیم و به سمت جایی که اتاق ها بود حرکت کردیم.
همه چیز اینجا برام جدید بود! انگار اومدیم پایگاه نظامی..!
از حرف خودم خوشم اومده بود...
زهرا کلید انداخت تو قفل و در رو باز کرد...
یه اتاق شاید ۳۰ متری کوچیک که به جز پشتی و چند تا ملحفه چیزه دیگهای نبود!
_پس بقیه وسایل کو؟
_بقیه نداره که!...چند تا رختخواب و ایناس که خانم علوی گفت چند تا از آقایون رفتن اونا رو از جای دیگهای تحویل بگیرن...
_رو زمین باید بخوابیم؟
پوزخندی زد و گفت
_میدونم شما با کلاسی و عادت نداری...ولی همه چی یه اولین بار داره عزیزم...
_نه منظورم اون نیست...فکر کردم تختی چیزی هست...
_همیشه اینطوری میریم سفر...بیا حالا عادت میکنی...
....
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste
11.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
ما از نابودی نمیترسیم، ما از انحراف میترسیم...
#حاجقاسم گفتند اون دختر کم #حجاب هم دختر منه، به نظر شما این جمله به چه معناست!؟ 🧐
#امام_زمان #نیمه_شعبان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
#بهقـولاستـٰادفـٰاطمۍنیـٰا:
دلشڪستن؛
یڪۍازمـوانعاستجـٰابتِدعـٰاسـت...💔!'
رفیقاگهتوزندگیتدعاتمستجابنشد..
بگردببیندلکیوشکستی...
@YekAsheghaneAheste
اعمالقبلازخواب☝️🏻🌸
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
التماسدعا✋🏻
#شب_بخیر
#ماه_شعبان #نیمه_شعبان
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
«♥️🌸 »
بِـسـمِرَبِّالحـسـیـن|❁
گفتۍبسندھڪنبھخيالۍزِوصلِما
مارابھغيرازينسخنۍدرخيالنيست..!
#صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
#اربابـمـحسـینجـان
#امام_زمان #نیمه_شعبان
@YekAsheghaneAheste
مطالعه این صفحه زیاد وقتت رو نمیگیره...
اما عوضش به حرف رهبرت احترام گذاشتی رفیق🖐🏼🌱
#نیمه_شعبان
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste