13.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸دلیل زیبا ماندن این خانم...
🌸شاد و شنگول بودنش...
🌸روحیه بالاش...
🌸امید و توکلی که داره...
🌸آرامش و صبرش...
جالبه ببینید از کجاست ؟!!😊
یک خانم مومن و انقلابی در عمل نه فقط ادعااا👏🏼👏🏼👏🏼
#زن_عفت_افتخار #حجاب #امام_زمان #ماه_شعبان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
اعمالقبلازخواب☝️🏻🌸
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
التماسدعا✋🏻
#شب_بخیر
#ماه_شعبان #نیمه_شعبان
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
📔•| بـهنیابتازاهلبیت"علیهالسلام"،
همهاموات،،شھدایمدافعحرموهمهشھدایاسلام
.
🌿•| #دعایفـرج
بـسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم
الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ
فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ
یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یاصاحِبَالزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
.
🌿•| #دعایسلامتیامامزمان"عجـ"
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا.
#اللھمعجللولیڪالفرج
#قرارعاشقی
#امام_زمان
#ماه_شعبان
@YekAsheghaneAheste
ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ❤️
⚜دعای غریق⚜
💠دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان💠
یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراه قریباُ
⚜ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺁﻝ ﯾﺎﺳﯿﻦ⚜
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺯﯾﺎﺭﺗﻬﺎﯼ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻻﻣﺮ، ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ،ﺍﺳﺖ.
ﺭﺍﻭﯼ ﻭ ﻧﺎﻗﻞ ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺟﻨﺎﺏ ﺍﺑﻮ ﺟﻌﻔﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﻦ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ﺑﻦ ﻣﺎﻟﮏ ﺟﺎﻣﻊ ﺍﻟﺤﻤﯿﺮﯼ ﺍﻟﻘﻤﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺭﺟﺎﻝ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺭﺍﻭﯼ ﺷﻨﺎﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻭ ﻗﺪﺍﺳﺖ ﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ .
ﺍﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯼ ﻣﺘﻌﺪﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻏﯿﺒﺖ ﺻﻐﺮﯼ ﻣﯽ ﺯﯾﺴﺘﻪ ﻣﮑﺎﺗﺒﺎﺕ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻣﻘﺪﺳﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻻﻣﺮ، ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ، ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺎﺋﻞ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺗﻮﻗﯿﻌﺎﺕ ﻣﺘﻌﺪﺩﯼ ﺑﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﻭ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻮﻗﯿﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺘﻀﻤﻦ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺷﺮﯾﻒ ﺁﻝ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﺍﺳﺖ.
🌹بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🍃
ﺳَﻼﻡٌ ﻋَﻠﻰ ﺁﻝِ ﻳﺲ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳﺎ ﺩﺍﻋِﻲَ ﺍﻟﻠﻪِ ﻭَﺭَﺑّﺎﻧِﻲَ ﺁﻳﺎﺗِﻪِ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳﺎ ﺑﺎﺏَ ﺍﻟﻠﻪِ ﻭَﺩَﻳّﺎﻥَ ﺩﻳﻨِﻪِ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳﺎ ﺧَﻠﻴﻔَﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ ﻭَﻧﺎﺻِﺮَ ﺣَﻘِّﻪِ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳﺎ ﺣُﺠَّﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ ﻭَﺩَﻟﻴﻞَ ﺍِﺭﺍﺩَﺗِﻪِ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳﺎ ﺗﺎﻟِﻲَ ﻛِﺘﺎﺏِ ﺍﻟﻠﻪِ ﻭَﺗَﺮْﺟُﻤﺎﻧَﻪُ
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻓﻲ ﺁﻧﺎﺀِ ﻟَﻴْﻠِﻚَ ﻭَﺍَﻃْﺮﺍﻑِ ﻧَﻬﺎﺭِﻙَ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳﺎ ﺑَﻘِﻴَّﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ ﻓﻲ ﺍَﺭْﺿِﻪِ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳﺎ ﻣﻴﺜﺎﻕَ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﻟَّﺬﻱ ﺍَﺧَﺬَﻩُ ﻭَﻭَﻛَّﺪَﻩُ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳﺎ ﻭَﻋْﺪَ ﺍﻟﻠﻪِ ﺍﻟَّﺬﻱ ﺿَﻤِﻨَﻪُ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺍَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﻌَﻠَﻢُ ﺍﻟْﻤَﻨْﺼُﻮﺏُ ﻭَﺍﻟْﻌِﻠْﻢُ ﺍﻟْﻤَﺼْﺒُﻮﺏُ ﻭَﺍﻟْﻐَﻮْﺙُ ﻭَﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﺔُ ﺍﻟْﻮﺍﺳِﻌَﺔُ،
ﻭَﻋْﺪﺍً ﻏَﻴْﺮَ ﻣَﻜْﺬﻭُﺏ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺣﻴﻦَ ﺗَﻘﻮُﻡُ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺣﻴﻦَ ﺗَﻘْﻌُﺪُ،
اَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺣﻴﻦَ ﺗَﻘْﺮَﺃُ ﻭَﺗُﺒَﻴِّﻦُ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺣﻴﻦَ ﺗُﺼَﻠّﻲ ﻭَﺗَﻘْﻨُﺖُ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺣﻴﻦَ ﺗَﺮْﻛَﻊُ ﻭَﺗَﺴْﺠُﺪُ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺣﻴﻦَ ﺗُﻬَﻠِّﻞُ ﻭَﺗُﻜَﺒِّﺮُ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺣﻴﻦَ ﺗَﺤْﻤَﺪُ ﻭَﺗَﺴْﺘَﻐْﻔِﺮُ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺣﻴﻦَ ﺗُﺼْﺒِﺢُ ﻭَﺗُﻤْﺴﻲ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻓِﻲ ﺍﻟﻠَّﻴْﻞِ ﺍِﺫﺍ ﻳَﻐْﺸﻰ ﻭَﺍﻟﻨَّﻬﺎﺭِ ﺍِﺫﺍ ﺗَﺠَﻠّﻰ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺍَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻻِْﻣﺎﻡُ ﺍﻟْﻤَﺄﻣُﻮﻥِ ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺍَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﻤُﻘَﺪَّﻡُ ﺍﻟْﻤَﺄﻣُﻮﻝُ،
ﺍَﻟﺴَّﻼﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﺑِﺠَﻮﺍﻣِﻊِ ﺍﻟﺴَّﻼﻡ ﺍُﺷْﻬِﺪُﻙَ ﻳﺎ ﻣَﻮْﻻﻯَ ﺍَﻧّﻰ ﺍَﺷْﻬَﺪُ ﺍَﻥْ ﻻ ﺍِﻟـﻪَ ﺍِﻻ ﺍﻟﻠﻪُ ﻭَﺣْﺪَﻩُ ﻻ ﺷَﺮﻳﻚَ ﻟَﻪُ،
ﻭَﺍَﻥَّ ﻣُﺤَﻤَّﺪﺍً ﻋَﺒْﺪُﻩُ ﻭَﺭَﺳﻮُﻟُﻪُ ﻻ ﺣَﺒﻴﺐَ ﺍِﻻ ﻫُﻮَ ﻭَﺍَﻫْﻠُﻪُ،
ﻭَﺍُﺷْﻬِﺪُﻙَ ﻳﺎ ﻣَﻮْﻻﻱَ ﺍَﻥَّ ﻋَﻠِﻴّﺎً ﺍَﻣﻴﺮَ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ ﻭَﺍﻟْﺤَﺴَﻦَ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ ﻭَﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦَ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ ﻭَﻋَﻠِﻲَّ ﺑْﻦَ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ ﻭَﻣُﺤَﻤَّﺪَ ﺑْﻦَ ﻋَﻠِﻲٍّ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ،
ﻭَﺟَﻌْﻔَﺮَ ﺑْﻦَ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍّ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ، ﻭَﻣﻮُﺳَﻰ ﺑْﻦَ ﺟَﻌْﻔَﺮ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ،
ﻭَﻋَﻠِﻲَّ ﺑْﻦَ ﻣﻮُﺳﻰ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ،
ﻭَﻣُﺤَﻤَّﺪَ ﺑْﻦَ ﻋَﻠِﻲٍّ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ،
ﻭَﻋَﻠِﻲَّ ﺑْﻦَ ﻣُﺤَﻤَّﺪ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ، ﻭَﺍﻟْﺤَﺴَﻦَ ﺑْﻦَ ﻋَﻠِﻲٍّ ﺣُﺠَّﺘُﻪُ،
ﻭَﺍَﺷْﻬَﺪُ ﺍَﻧَّﻚَ ﺣُﺠَّﺔُ ﺍﻟﻠﻪِ،
ﺍَﻧْﺘُﻢُ ﺍﻻَْﻭَّﻝُ ﻭَﺍﻻْﺧِﺮُ ﻭَﺍَﻥَّ ﺭَﺟْﻌَﺘَﻜُﻢْ ﺣَﻖٌّ ﻻ ﺭَﻳْﺐَ ﻓﻴﻬﺎ ﻳَﻮْﻡَ ﻻ ﻳَﻨْﻔَﻊُ ﻧَﻔْﺴﺎً ﺍﻳﻤﺎﻧُﻬﺎ ﻟَﻢْ ﺗَﻜُﻦْ ﺁﻣَﻨَﺖْ ﻣِﻦْ ﻗَﺒْﻞُ ﺍَﻭْ ﻛَﺴَﺒَﺖْ ﻓﻲ ﺍﻳﻤﺎﻧِﻬﺎ ﺧَﻴْﺮﺍً،
ﻭَﺍَﻥَّ ﺍﻟْﻤَﻮْﺕَ ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍَﻥَّ ﻧﺎﻛِﺮﺍً ﻭَﻧَﻜﻴﺮﺍً ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍَﺷْﻬَﺪُ ﺍَﻥَّ ﺍﻟﻨَّﺸْﺮَ ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍﻟْﺒَﻌَﺚَ ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍَﻥَّ ﺍﻟﺼِّﺮﺍﻁَ ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍﻟْﻤِﺮْﺻﺎﺩَ ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍﻟْﻤﻴﺰﺍﻥَ ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍﻟْﺤَﺸْﺮَ ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍﻟْﺤِﺴﺎﺏَ ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍﻟْﺠَﻨَّﺔَ ﻭَﺍﻟﻨّﺎﺭَ ﺣَﻖٌّ،
ﻭَﺍﻟْﻮَﻋْﺪَ ﻭَﺍﻟْﻮَﻋﻴﺪَ ﺑِﻬِﻤﺎ ﺣَّﻖ،
ﻳﺎ ﻣَﻮْﻻﻱَ ﺷَﻘِﻲَ ﻣَﻦْ ﺧﺎﻟَﻔَﻜُﻢْ ﻭَﺳَﻌِﺪَ ﻣَﻦْ ﺍَﻃﺎﻋَﻜُﻢْ،
ﻓَﺎَﺷْﻬَﺪْ ﻋَﻠﻰ ﻣﺎ ﺍَﺷْﻬَﺪْﺗُﻚَ ﻋَﻠَﻴْﻪِ،
ﻭَﺍَﻧَﺎ ﻭَﻟِﻲٌّ ﻟَﻚَ ﺑَﺮﻱٌ ﻣِﻦْ ﻋَﺪُﻭِّﻙَ،
ﻓَﺎﻟْﺤَﻖُّ ﻣﺎ ﺭَﺿﻴﺘُﻤُﻮﻩُ،
ﻭَﺍﻟْﺒﺎﻃِﻞُ ﻣﺎ ﺍَﺳْﺨَﻄْﺘُﻤُﻮﻩُ،
ﻭَﺍﻟْﻤَﻌْﺮُﻭﻑُ ﻣﺎ ﺍَﻣَﺮْﺗُﻢْ ﺑِﻪِ،
ﻭَﺍﻟْﻤُﻨْﻜَﺮُ ﻣﺎ ﻧَﻬَﻴْﺘُﻢْ ﻋَﻨْﻪُ،
ﻓَﻨَﻔْﺴﻲ ﻣُﺆْﻣِﻨَﺔٌ ﺑِﺎﻟﻠﻪِ ﻭَﺣْﺪَﻩُ ﻻ ﺷَﺮﻳﻚَ ﻟَﻪُ ﻭَﺑِﺮَﺳُﻮﻟِﻪِ ﻭَﺑِﺎَﻣﻴﺮِ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺑِﻜُﻢْ ﻳﺎ ﻣَﻮْﻻﻱَ ﺍَﻭَّﻟِﻜُﻢْ ﻭَﺁﺧِﺮِﻛُﻢْ،
ﻭَﻧُﺼْﺮَﺗﻲ ﻣُﻌَﺪَّﺓٌ ﻟَﻜُﻢْ ﻭَﻣَﻮَﺩَّﺗﻰ ﺧﺎﻟِﺼَﺔٌ ﻟَﻜُﻢْ ﺁﻣﻴﻦَ ﺁﻣﻴﻦَ.✨
اللهم عجل لولیڪ الفرج✨🌟
#سلامتیوفرجآقاحضرتصاحبالزمان(عج)⁵صلوات
#امام_زمان #ماه_شعبان
@YekAsheghaneAheste
#شهیدانه 🕊
🌹شهید حامد جوانی
علاقه ی ویژه ای به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) داشت . حامد در روز عاشورا مسئولیت شستن دیگها و ظرفهای احسان عزاداران حسینی را بهعهده میگرفت و وقتی هم هیئتیها میگفتند «آقا حامد شما یک افسر هستی و بهتر است این کارها را به دیگران بسپاری»، در جواب میگفت: «اینجا جایی است که اگر سردار هم که باشی، باید شکسته شوی تا بزرگ شوی»
راوی:پدر شهید
#یادشهداباصلوات 🌱
#امام_زمان #ماه_شعبان
#لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
#حاج_قاسم
#جان_فدا
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️بدانید که میدانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود صدام چون گرگ درنده ای این کشور را می درید آمریکا چون سگ هاری همین عمل را می کرد..
#امام_زمان #ماه_شعبان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
••●•❤️•●••
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما...
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما...
#همسفر_عاشقی #دلبر_جانا #سخنعشق
#امام_زمان #نیمه_شعبان
@YekAsheghaneAheste
26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_رائفی_پور
صحبتهای استاد رائفی پور درباره پشت پرده #مسمومیت های اخیر دانشآموزان دختر...
#زن_عفت_افتخار #حجاب #امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
#استاد_رائفی_پور صحبتهای استاد رائفی پور درباره پشت پرده #مسمومیت های اخیر دانشآموزان دختر... #
🔴پیشنهاد میکنم حتما این ویدئو رو تماشا کنید..👌🏼
یهجایهچیخوندمنوشتهبود ..
- مثلاآخرش #شھید شیمشانسَکی !!
#شھادتشانسکینیسمشتی🚶🏻♀
شھادتتلاشمیخاد ..
شھادتعشقمیخاد ..
شھادتکنترلِنفسمیخاد ..
شھادتسختیودردورنجمیخاد ..
#شھادتلیاقتمیخاد..!
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
20.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجتماع ۵ هزار نفری در بابل😉
بیعت میکنم✊🏻
همین ساعت! همین لحظه!
دنیای بدون تو اصلا نه ! نمی ارزه
مخصوص #دهههشتاد و #دههنودی ها😍
تقدیم به حضرت صاحب الزمان(عج)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان #نیمه_شعبان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_74 دستش گرفتم و به سمت خودم کشوندم،که با یه حرکت از جا بلند شد.. _محمد کو؟
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_75
"ریحانه"
با حرص رفتم رو یکی از صندلی های خاکی رنگ نشستم و دست هام رو تو هم گره زدم.
زهرا اومد روبروم نشست و گفت
_چیه؟چیزی شده؟
_یعنی میخوای بگی ندیدی؟
_چیو باید میدیدم؟
_ندیدی اون طرف یه چیزی افتاد تو جوب؟
_اهان....اونو دیدم،خب که چی؟
_وای زهرا!...اونی که افتاد پاور من بود که دیشب دادم به امیر..
کلافه نفس عمیقی کشیدم...
_میدونستم از عمد اینکار رو کرد...حالا براش دارم....
_برادرت چرا باید اینکار رو بکنه؟
_نخیر....امیر تقصیری نداشت که...
_پس کیو میگی؟
_همون پسره که اونطرف جوب بود...اخه تو این فاصله چیزی رد و بدل میکنن؟...از قصد کرد...
_آقای صالحی؟....چرا باید به عمد اینکار رو بکنه؟
نگاهی عمیق کردم و لب زدم
_بابا...یه بار من یه کاری داشتم مسجد،بعد رفتم و کار رو انجام دادم و خواستم برگردم که همین آقای صالحی شما با یه چیزی مثل فلاسک پر از چایی خورد به من...
زهرا منتظر دست گذاشت زیر چونهاش و نیم خیز شد بقیهاش رو بشنوه
_بعدم هیچی دیگه...دست من سوخت،عصبی یه چیزی بهش گفتم و وقتی سرم رو بالا گرفتم و خودش هم سوخته،ا مدم عذرخواهی کنم که سرش رو انداخت پایین و رفت
_خب بعدش چی شد؟
_چی میخواستی بشه؟...حالا که فکر میکنم کاش بیشتر میسوخت!
_عههه ریحانه زشته...! این قضیه چه ربطی داره اصلا؟
_زشت اینه که آدم وسیله یکی دیگه رو از قصد بندازه تو جوب...
_عزیزم ار کجا میدونی ار عمد بوده؟شاید اصلا نمیدونسته اون وسیله توعه...
_امکان نداره....وقتی رو چیزی حساس باشم و به امیر هم کلی تاکید کرده باشم،اونم میره به دور و اطرافی هاش گوشزد میکنه...
_خب؟!...
_خب نداره دیگه! یعنی قطعا امیر گفته و قطعا اون آدم میدونسته....و از قصد اینکار رو کرده...
_ولی به نظرم آقای صالحی اصلا همچین ادمی نیست...
چرا همه این رو میگفتن؟ دقیقا وقتی به امیر هم گفتم اونم گفت که محمد فلان نیست و...
اَه...چه چیزیه که بین اینا اینقدر پاک و مبرّا هست و همه میگن اون اینطوری نیست، خدا میدونه...!
....
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_75 "ریحانه" با حرص رفتم رو یکی از صندلی های خاکی رنگ نشستم و دست هام رو تو ه
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_76
_آقای صالحی اینطوری نیست که کلا بخواد لج کنه...مخصوصا با نامحرم...
_خوشت میاد من رو عصبی کنی؟
_وا...چیکار به تو دارم؟میگم بیخودی آدم ها رو قضاوت نکنی...
_حالا وایسا...یه روزی میرسه که همتون میفهمید این ادم رو اشتباه شناختید...
_ول کن اینارو!...بزار من برم پیش خانم علوی قضیه این اتاق ها رو درست کنم،تو هم اینقدر فکر بیخود نکن..
با رفتنش بیشتر اعصابم خورد شده بود...
پاور بانک عزیزم....چقدر خوب شارژ میکردی!
اخه دیگه از سره تو من کجا پیدا کنم؟
ای دستم بشکنه نمیدادم به این امیر سر به هوا....
صدای گوشیم برای لحظهای کل جو اونجا رو فرا گرفته بود که سریع از کیفم بیرون اووردمش و با دیدن اسم دلارام قطع کردم.
دیگه واقعا تو این اوضاع حوصله غر زدن های اون رو ندارم...
اینبار گوشی به لرزه در اومد که با حرص اتصال تماس زدم
_برا چی گوشیت رو جواب نمیدی؟
_حتما یه جا کار دارم یا دلم نمیخواد جواب بدم دیگه! لازمه همش هی زنگ بزنی؟
_یعنی چی؟ اصلا کجایی تو؟ چرا نمیای سره کلاسا؟
_تهران نیستم!
_عجب نامردی هستی! رفتی دماوند؟
با دست زدم رو پیشونی خودم که ای خدا این چی میگه!؟ آخه این موقع از سال کی میره دماوند؟چرا این دلارام اینقدر سرخوشه اخه؟
_الو...
_نخیر دماوند نرفتم!
_خب شمال هم که الان نمیرید!پس کجایی؟
_دلارام یه جا هستم دیگه!اینقدر پیله نکن...الان هم کار دارم باید برم،فعلا
تلفن رو بدون اینکه منتظر جوابش باشم قطع کردم و واقعا دیگه از این زندگی و وضعیتی که داشتم خسته بودم...
_خوبی؟
_اره...چیشد اتاق ها؟
_هیچی دیگه کلا یا دونفره بود یا چهار نفره که خب اگه اشکالی نداره من به خانم علوی گفتم دونفره باشیم
_نه عزیزم کار خوبی کردی...
لبخندی زد و باهم چمدون ها رو برداشتیم و به سمت جایی که اتاق ها بود حرکت کردیم.
همه چیز اینجا برام جدید بود! انگار اومدیم پایگاه نظامی..!
از حرف خودم خوشم اومده بود...
زهرا کلید انداخت تو قفل و در رو باز کرد...
یه اتاق شاید ۳۰ متری کوچیک که به جز پشتی و چند تا ملحفه چیزه دیگهای نبود!
_پس بقیه وسایل کو؟
_بقیه نداره که!...چند تا رختخواب و ایناس که خانم علوی گفت چند تا از آقایون رفتن اونا رو از جای دیگهای تحویل بگیرن...
_رو زمین باید بخوابیم؟
پوزخندی زد و گفت
_میدونم شما با کلاسی و عادت نداری...ولی همه چی یه اولین بار داره عزیزم...
_نه منظورم اون نیست...فکر کردم تختی چیزی هست...
_همیشه اینطوری میریم سفر...بیا حالا عادت میکنی...
....
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
ما از نابودی نمیترسیم، ما از انحراف میترسیم...
#حاجقاسم گفتند اون دختر کم #حجاب هم دختر منه، به نظر شما این جمله به چه معناست!؟ 🧐
#امام_زمان #نیمه_شعبان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
#بهقـولاستـٰادفـٰاطمۍنیـٰا:
دلشڪستن؛
یڪۍازمـوانعاستجـٰابتِدعـٰاسـت...💔!'
رفیقاگهتوزندگیتدعاتمستجابنشد..
بگردببیندلکیوشکستی...
@YekAsheghaneAheste
اعمالقبلازخواب☝️🏻🌸
شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃
التماسدعا✋🏻
#شب_بخیر
#ماه_شعبان #نیمه_شعبان
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
«♥️🌸 »
بِـسـمِرَبِّالحـسـیـن|❁
گفتۍبسندھڪنبھخيالۍزِوصلِما
مارابھغيرازينسخنۍدرخيالنيست..!
#صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
#اربابـمـحسـینجـان
#امام_زمان #نیمه_شعبان
@YekAsheghaneAheste
مطالعه این صفحه زیاد وقتت رو نمیگیره...
اما عوضش به حرف رهبرت احترام گذاشتی رفیق🖐🏼🌱
#نیمه_شعبان
#امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
🌻|تربیت نسل؛ مادران کلید راه ظهورند
#استاد_رائفی_پور:
سالها به این می اندیشیدم که مهم ترین شرط ظهور چیست؟! و امروز پس از بررسی های فراوان می گویم #تربیت_نسل و #کادر_سازی❕
+ امام علی ۲۵ سال خانه نشین شد چون سرباز نداشت. تنها کسی که برای دفاع از امام زمان خود و حریم ولایت قیام کرد حضرت زهرا بود، دفاعی دیگر وجود نداشت! چون نسلی تربیت نشده بود…
🌼| در جریان عاشورا نیز نبود یاران وفادار و بصیر سبب می شود خانواده امام و بهترین یارانشان برای حفاظت از حریم ولایت به میدان بیایند و همگی به خاک و خون کشیده شوند. به نظر شما ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار شهیدی که برای دفاع از تشیع در ۸ سال دفاع مقدس سینه سپر کردند نتیجه چند سال کادرسازی و تربیت نیروی انسانی است؟ حداقل ۱۰۰۰ سال
🌸 تربیت نسل را بدون هیچ شک و شبهه ای زنان بر عهده دارند و مادران کلید راه ظهورند. افسوس که زنان ما از اهمیت ماهوی و موجودیت شریف خود خبر ندارند‼️…
#تربیت_فرزند #فرزنداوری #امام_زمان #نیمه_شعبان #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
#کلام_شهید
همیشـهـ آدم با چیزایے که خیلے دوست داره
امتحان میشهـ . .
#شهید_آقا_مصطفی_صدرزاده
#امام_زمان #نیمه_شعبان #عید_امید #لبیک_یا_خامنه_ای
@YekAsheghaneAheste
♡•♡•♡•♡
به چه مشغول كنم دیده و دل را كه مدام
دل تو را میطلبد
دیده تو را میجوید
#سخنعشق #دلبر_جانا #زندگی #همسرانه #حجاب #نیمه_شعبان #امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_76 _آقای صالحی اینطوری نیست که کلا بخواد لج کنه...مخصوصا با نامحرم... _خوشت
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_77
شونه ای بالا انداختم و چمدون رو گوشهای گذاشتم...
اتاق رو داشتم براندازی میکردم که در جایی رو با تصور اینکه دستشویی باشه،باز کردم...
_زهرا...
_بله!...
_اینجا که دستشویی نداره...!
اومد کنارم وایساد و خیره به جایی شد که من شدم!
_خب؟
_خب داره؟ دستشویی کجاست؟
خنده نسبتا بلندی کرد و گفت
_اینقدر خوشم میاد اینجور چیزا برات تازگی داره....
_اینکه دارم از نبود دستشویی تو اتاق گله میکنم،خوشت میاد؟
_عزیزم دستشویی بیرونه...
هاج و واج نگاهش کردم و در برابر چهره خندان زهرا لب زدم
_یعنی چی بیرونه؟ من هر بار باید تا بیرون برم و بیام؟
_بله...
خداروشکر مامان من اینجا نیست و این وضعیت رو نمیبینه...!وگرنه میخواست تا آخر سفر همش غر بزنه...
_ریحانه من گشنهامه...بیا بریم پایین
با حالت تمسخر گفتم
_عههه اینجا غذا هم میدن؟
_خیلی لوسی! یه دستشویی نداره ها! پاشو بریم
با خنده سری تکون دادم و چیزی نگفتم..
"امیر"
یکم طول کشید تا برسیم " پایگاه نصرالله "...
با محمد و جواد رفتیم داخل و بعد از اینکه خودمون رو معرفی کردیم،راه رو نشونمون دادن تا بریم وسایل شخصی رو بیاریم...
_داداش اینا که خیلی زیاده...
_غر نزن جواد بیا سر این رو بگیر..
نگاهی به رختخواب های کاور شده تو اون اتاق انداختم...
چقدر زیاد بودن! بدیاش این بود که باید همه رو با خودمون میبردیم...
پوفی کشیدم و رفتم از گوشهای ،تشک های تا شده رو برداشتم و انداختم رو شونهام...
***
نیم ساعتی میشد که اذان رو گفته بودن و منم که خیلی خسته شده بودم،گوشه ای نشستم...
نفس های پی در پی جونم رو گرفته بود.
جواد هم اومد و خودش رو کنارم انداخت...
اونم مثل من تو نفس زدن کم اوورده بود و قرمز شده بود.
_محمد کجاست؟
_هنوز داره وسیله میبره..
_عجب جونی داره!
_پسر خاله ما رو دست کم گرفتی؟ وقتی به یه چیزایی گیر بده دیگه ول کن نیست...
به جز ما سه تا یه راننده دیگه هم اومده بود که کمکش میکردیم،بعد از جا دادن رختخواب ها اونارو ببره محل استقرارمون...
راننده و محمد با اینکه من و جواد دیگه کار نمیکردیم و نشسته بودیم کنار،بازم داشتن کار میکردن...
گاهی به محمد غبطه میخوردم..
علارغم سختی هایی که زندگی براش رقم زده بود،بازم از پا نیافتاده بود...این اخلاقش باعث میشد من دورادور سعی کنم شبیه اون باشم...
...
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_77 شونه ای بالا انداختم و چمدون رو گوشهای گذاشتم... اتاق رو داشتم براندازی
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_78
_پاشید بریم که نماز رو اونجا برسیم بخونیم،باید حرکت کنیم،آقای رسولی چند بار تماس گرفته...
جواد نگاه عمیقی به محمد انداخت و رو به من گفت
_میبینی از خستگی درکی نداره؟!
اومدم جواب جواد رو بدم که محمد زودتر گفت
_به خدا منم خستهام ولی نمیشه که کار رو زمین بمونه....اون همه ادم الان منتظر اینان...گناه داره اینطوری بشینیم،پاشید ببینم...
نفسم رو با شدت بیرون دادم و از جا بلند شدم. دست جواد رو هم گرفتم و بلندش کردم..
بعده کار های تکمیلی سوار ماشین شدیم و به سمت پایگاه خودمون حرکت کردیم...
_وای که دلم میخواد فقط بخوابم...
_گشنهات نیست؟
_میزان خستگی بیشتر از میزان گشنگی هست..
_صحیح...ولی من که دارم میمیرم از گشنگی..
محمد که حالا داشت خستگیش رو بروز میداد گفت
_منم گرسنهام شده، صبح همون یه لقمه رو خوردم دیگه لب به چیزی نزدم...
سری تکون دادم و چشم دوختم به منظره بیرون...
وقتی رسیدیم پایگاه آقای رسولی و بچه های دیگه برای خالی کردن ماشین اومدن کمک که ما هم رفتیم داخل...
با صدای آقای رسولی هر سه تامون به عقب برگشتیم
_پسرا.....این کلید اتاقتون...
_خودمون سه نفر هستیم؟
_اره فعلا،ولی شاید یکی دیگه هم بهتون اضافه شد.....اگر گرسنه هستید،بفرستم بچه ها براتون غذا بیارن..
_اره حاجی واقعا لطف میکنید
_خیله خب برید من هماهنگ میکنم
باشهای گفتیم و محمد کلید رو گرفت و با هم حرکت کردیم سمت اتاق...
در باز نشده جواد سریع رفت تو و خودش رو پرت کرد رو زمین...
_یواش...! چخبرته؟
_وای خداجون که چقدر خستهام
_خجالت بکش مرد گنده!پاشو نمازت رو بخون،یه چیزی بخور بعد بخواب...
_خدا شاهده میخوام فقط بخوابم...
دست گذاشت زیره سرش و رو به محمد گفت
_ببینم،بعدازظهری میریم حرم؟
_اره، ان شاءالله نماز مغرب و عشا رو حرم میخونیم...
_خب پس تا من خوابم پاشید برید کاراتون رو بکنید...
_چشم ارباب امری باشه؟
_فعلا خبری نیست!
از لحن محمد خندهام گرفت که نیم نگاهی بهم انداخت و گفت
_میبینی چقدر این بشر پرروعه ؟
خندهای کردم و رفتم سروقت چمدون ها...
داشتم چمدونم رو باز میکردم که تقهای به در خورد و محمد گفت
_فکر کنم غذا رو اووردن...امیر،جواد رو صدا بزن بیاد ناهار...
نگاهی به جواد انداختم.
غرق خواب بود...دلم سوخت که بیدارش کنم..
....
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste