ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_129 امیر کلید انداخت تو در و قبل از اینکه باز کنه،در باز شد. به بتول خانم خ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_130
_بعدم با کدوم دوستت رفتی بیرون؟
مامان اصلا از اونایی نبود که به بیرون رفتن من گیر بده و معلوم بود پیش کشیدن این بحث و این سوال ها هدف دیگهای داره...
_ریحانه با یکی از دخترهای اونجا رفیق شد و...
_بیچاره دلارام رو اینور ول کرده میره پی رفیق های جدید
رو کردم سمت مامان
_میشه بیخیال این موضوع بشیم
_مهناز بسه دیگه،زشته
مامان به صندلی تکیه داد و خودش رو مشغول چایی خوردن کرد.
جو ساکت شده بود تا اینکه بابا گفت
_شلوغ بود حرم نه؟!
_اره به نسبت شلوغ بود چون بالاخره بعضی ها میخواستن عید رو حرم باشن دیگه از الان میومدن
عمه گفت
_خوش به سعادتشون،راستی از برنامه این هفته خبر دارید دیگه؟ خونه مادرجون؟!
با شوق گفتم
_اره مادرجون به امیر گفت و اونم به من
_پس میاید!
مامان لیوان تو دستش رو روی میز گذاشت و گفت
_هنوز معلوم نیست عزیزم! شاید رفتیم مسافرتی جایی
_مسافرت؟بچه ها تازه برگشتن از مسافرت که...
_به هرحال یعنی برنامه داریم معلوم نیست بیایم
_پارسال هم همین رو گفتی مهناز
_اره خب پارسال میدونی من مریص شدم نشد بیایم کلا
بابا بیم حرفشون اومد و گفت
_چرا خواهر به احتمال زیاد میایم،مگر مهناز جایی بره که بعید بدونم
_خب خوبه مامان خیلی خوشحال میشه
اقا سعید اشارهای کرد که یعنی بریم...
طولی نکشید تا بلند شدن و آماده رفتن.
دوباره عمه رو بعل کردم و زیره گوشش گفتم
_ببخشید بابت امشب
_فدا سرت عزیزم قبل شما هم مورد عنایتش بودیم
لبخند تلخی زدم و همراه بابا و امیر بدرقهاشون کردیم.
بعد از رفتن نگاهی به امیر انداختم که اون هم کلافه نگام کرد
_عجب آخر شبی بود!
_یعنی ریحانه فقط میتونم بگم به خونه خوش اومدیم!
نفسم رو بیرون فرستادم و همراهش رفتیم پیش مامان و بابا.
اینبار مامان در حال پوست کندن پرتقال بود که بابا بهش توپید.
_معلوم هست چته مهناز؟
_شماها چتونه عین ندید بدید ها رفتار میکنید؟خب دعوتیم که دعوت باشیم هرسال همینه
_نکه هرسال هم میریم
_خوب میکنم نمیزارم برید
خودم رو روی مبل ولو کردم و امیر هم روی مبل کناریم نشست
_شماها بچهاید حالیتون نیست طبیعیه،تعجب میکنم از پدرتون که چطور نمیفهمه
_چیو باید بفهمم؟
_معصومه همش به بهونه های مختلف همش هی با دختراش اینور میوفته همش اونور میوفته...
_یعنی چی؟ چی میگی؟
_من چی میگم؟چشم هاتون رو بستید و کور شدید؟
_مامان بیخیال شو...
_نمیفهمید دیگه!همش داره دختراشو به ما نشون میده
_وا مامان چه ربطی داره
_ربطش به اینه که من پسر به اینا نمیدم!...
....
کپی ممنوع ⛔
@YekAsheghaneAheste