ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_256 مامان داخل خونه شد و با دیدن زهرا ابرویی بالا داد _ بهبه میبینم ریحانه
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_257
"محمد"
چند روزی از اینکه سفره چند سالهام رو برای صاحبش باز کرده بودم میگذشت. از اونجایی که منتظر جوابی بودم دلشوره داشتم.
اما از ته دلم خوشحال بودم و حس خوبی داشتم چون از عمق حرف و چشماش میخوندم بی دلیل بهم گلایه نمیکرد!
از اون روز هر چند ساعت یکبار سجده شکری به جا میوردم بابت این آرامش قلبیم.
همون شب جریان و به مریم گفتم و با هم کلی خوشحالی کردیم. وای که اگر بیاد و خبر بده که تایید میکنه و راضی خدایا تا زندهام نوکری بنده هات رو میکنم.
آخرین اسم لیست بچه های راهیان و نوشتم. خواستم از جا بلند شم که با باز شدن در نیم خیز تو جام موندم
_ عه حاجی داشتم میومدم پیشت
_ اگر لیست حاضره یه تعداد به من بده عجله دارم
_ خیر باشه چیشده؟
_ هیچی یه جا پیدا کردیم شلمچه حالا تعداد میخواد ازمون
_ خب آمار خانم ها رو دارید؟
_ آره گرفتم تو یه تعداد به من بگو
_ اقا از شعبه ما یه ۳۰۰ نفری اسم دادن
_ خودت میای؟
_ راستش صحبت کردم انگار امسال قسمت نیست
_ خب از خودتون کی میاد اونور مسئولش کنم؟
_ شاید جواد بیاد. ولی من کارای قبل رفتن رو حل میکنم نگران نباشید
_ باشه پس من برم یه گزارش بدم فعلا
به ساعت که نگاه کردم سوئیچ رو برداشتم و سمت خونه رفتم. جلو در بودم که مریم زنگ زد
_ مریم جان دارم میام داخل
_ باشه پس بیا شام یخ کرد
وارد خونه شدم و با دیدن خاله بعده بغل کردنش سلام احوال پرسی کردیم
_ ماشالله روز به روز محمد خوشتیپ تر و آقا تر از قبل میشه
_ شما هم هرروز جوونتر
_ حالا نمیخواد زبون بریزی
با خنده سمت مامان رفتم و بغلش کردم. جواد و مریم هم داشتن باهم آروم حرف میزدن که سر بلند کردن و باهاشون سلام کردم.
داخل اتاق لباس هام رو عوض کردم و همراه بقیه رفتیم سره میز نشستیم.
_ آقا مصطفی کجاست؟
_ مصطفی شده مسئول کاروان پایگاهشون دیروز رفته اهواز
_ چقدر عالی کاش یکم پسرش یاد بگیره
جواد چشم غرهای رفت که لبخندی زدم
_ حالا یه جوری حرف میزنه... من که تا بودم کمک کردم
_ آره میبینم پاشدی همه جا جار زدی میخوام زن بگیرم هیچ کسی بهت کار نمیده
_ خب تو هم برو زن بگیر از این امتیاز مثبت بهرهمند شو
_ اخ خدا از دهنت بشنوه! ایشالا این سنگ به سره پسره منم بخوره یه تایی به این استینم بدم
_ آخه خاله جان کی به این زن میده؟
_وا جواد...داداشم مگه چشه؟؟!
_ مریم جانم والا ظاهرش گول زنندهاس. دو روز باهاش سر کنی باید مدال افتخار بدید
چشم دوختم بهش
_ نه تو خوبی که دنیا رو آب ببره تو انگار نه انگار. بیخیاله بیخیال
_ عوضش ذهن آرومی دارم
مامان ضربه آرومی به میز زد
_ ای بابا بحث نکنید دیگه. جفتتون ان شاءالله میرید زن میگیرید زیره سایه امام زمان خوشبخت میشید اینقدرم به جون هم نیوفتید...
...
کپی ممنوع ⛔️
@YekAsheghaneAheste