📣 نورآوری بسیار زیبای مادران یزدی
🔸رژه کالسکه بچه ها در مراسم رژه نیروهای مسلح در یزد
با شعار جهاد #فرزند_اوری
#امام_زمان #حجاب
@YekAsheghaneAheste
الدُّنْیا سِنَةٌ، وَ الاَّْخِرَةُ یَقْظَةٌ
وَ نَحْنُ بَیْنَهُما أضْغاثُ احْلامِ
دنيا خواب است و آخرت بيدارى؛ و ما میان این
دو در خوابهای آشفته پهلو به پهلو میشویم ..
- #امام_سجاد علیهالسلام-
#امام_زمان
˹ @YekAsheghaneAheste ˼
دل را باید به خدا داد
توجه را باید به خدا داد
خدا را باید گرفت...
« #آیتاللهحسینیطهرانی »
#اللهجانم #الصلاة
@YekAsheghaneAheste
بانـو...
زیباترینپنجرهیدنیاقابچادرتوست
آنگاهتومیمانیونورُ علیٰ نور
وچهزیباستانعکاسحیاازپشتِاین
سنگـرِسادهٔسنگینسیاه 🌼🍃!...
بانو مراقب خوبی هایت باش🍂🥀
#دفاع_مقدس
#امام_زمان
#حجاب
@YekAsheghaneAheste
#تفسیر ایه ۱۷ سوره ال عمران:
افراد با تقوا خصوصيات و ويژگىهايى دارند؛ از جمله:
1. صبر در برابر مشكلات، صبر بر ترك گناهان و صبر بر انجام واجبات.
2. صداقت در گفتار و رفتار.
3. خضوع وفروتنى در انجام دستورات، دورى از غرور و خود برتربينى.
4. انفاق از هر چه خداوند به آنان روزى كرده است.
5. مناجات سحر و آمرزشخواهى از خداوند. آرى! سحر مناسبترين زمان براى دعاست.
امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از استغفار در سحر، نماز در آن وقت است. «1»
در برخى روايات آمده است: اگر كسى يكسال به طور مداوم، در قنوت نماز شب هفتاد مرتبه استغفار كند، مشمول اين آيه مىشود. «2»
ابىبصير از امام صادق عليه السلام دربارهى «الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» پرسيد، حضرت فرمودند:
رسول خدا صلى الله عليه و آله در نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار مىكرد. «3»
#ترجمه
آنان که صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرهایند؛
#امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
در جبهه
هنگام استراحت برای #کنکور میخواند ؛
هنگامی که خبر رتبه یک شدنش آمد
چند ماهی از شهید شدنش میگذشت...!📚
#شهید_احمدرضااحدی
برای شهدایی که برای آسوده درس خواندن تو شهید شدند هم که شده
درس بخوان❗️
#امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
#حضرتآقا:
[ شما جوان هستید،
مواظب باشید
نگاهتان به آینده،
نگاه امیدوارانه باشد،
نه نگاه بدبینانه و نومیدانه!
اگر نگاه نومیدانه و بدبینانه شد،
نگاه «چه فایدهای دارد» شد،
به دنبالش بیعملی،
بیتحرکی و انزواء است؛
مطلقاً دیگر حرکتی
وجود نخواهد داشت؛
همان چیزی است
که دشمن می خواهد!
این روحیهٔ “فایدهای ندارد”
و”یأس از آینده”سم مهلکِ
همهٔ فعالیتهاست؛
چه فعالیتهای اجتماعی
و سیاسی،
چه فعالیتهای علمی
و پژوهشی!✨ ]
#امام_زمان
#دفاع_مقدس
نگارینا دل و جانم ته داری
همه پیدا و پنهانم ته داری
نمیدونم که این درد از که دارم
همی دونم که درمانم ته داری
🗣 #باباطاهر
#عاشقانه_مذهبی💖 #حجاب🧕🏼
#امام_زمان🌱
@YekAsheghaneAheste
- میگفت..
خدایاشڪرتبخاطرِگریهکردن..
کهوقتیدِلِمونپُره،
سجـادهروپَھنمیکنیموبااشكباهات
حرفمیزنیموعجیبسَبُكوآروم
میشیم:))
-خٌدایاشـُڪرِت🪴
#اللهجانم🌸 #امام_زمان🌿
• @YekAsheghaneAheste •
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_304 "ریحانه" محمد کنارم چشماش و بسته بود و سرش رو گذاشته بود روی شونهام. م
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂
#part_1
جلوی در خونه بودم که محمد زنگ زد بهم
_ سلام، جانم
_ سلام عزیزم، رسیدی؟
_ اره، عصری میای دنبالم؟
_ باشه. مراقب خودت باش پس
_ چشم
_ یاعلی
گوشیو قطع کردم و با تقهای در باز شد. بتول خانم با لبخند همیشگیش به استقبالم اومده بود
_ بهبه خوشگل خانم، از اینورا؟!
_ دیگه دلمون تنگ شده بود گفتم یه سر بیام
_ خوب کردی. آقا تو پذیرایی نشستن
_ مامان کجاست؟
_ توی اتاقشون تلفن حرف میزدن
_ باشه عزیزم
کفشم و دراووردم، چادرم و روی کاناپه گذاشتم.
رفتم جایی که بابا بود.
با دیدنم لبخندی زد و از جا بلند شد
_ سلام خانم، خوب کردی اومدی
بغلش کردم
_ خیلی دلم تنگ شده بود براتون
_ از زیاد اومدنت اینجا معلومه
_دیگه بابا ما هم معذوریت هایی داریم
انگار که منظورم رو فهمیده باشه سری تکون داد و نشستم کنارش
بتول خانم نزدیک اومد
_ چیزی میخوری برات بیارم؟
متفکر بهش خیره شدم. بابا پیش دستی کرد و گفت
_ از همون شربت های همیشگیت بیار
_ چشم
با رفتن بتول خانم ،مامان وارد سالن شد و با دیدنم ابرویی بالا انداخت
_ اوو چخبر شده ریحانه خانم تشریف اووردن اینجا؟
_ سلام
جواب سلامم رو با تکون دارن سرش داد و روبرومون نشست
_ شوهرت کجاست؟
_ سره کار بود، میاد دنبالم
چیزی نگفت که بتول خانم در حین باز کردن در خونه لیوان شربت رو برام اوورد.
مامان گفت
_ کی بود بتول؟
_ امیر آقا بودن
_ از صبح که رفته حتما چیزی نخورده! غذا رو گرم کن براش
_ باشه چشم خانم
جرعهای از شربت خوردم. امیر با لبخند دندون نمایی وارد خونه شد و کیفش رو به طرفی انداخت!
وارد سالن شد و با دیدنم لبخندش بزرگ تر شد! نزدیکم اومد و همدیگر رو بغل کردیم
_ فکر نمیکردم اینقدر دلت برام تنگ بشه
_ خیلی دختره پررویی هستی! کی گفت تو شوهر کنی اصن؟؟!!
_ مثل اینکه یادت رفته از خدات بود منو بفرستی برم!
_ باور کن اشتباه کردم، بیا و برگرد خونه!
_ متاسفانه شب باید پیش همسر گرامی باشم
بامزه سری تکون داد و شروع کرد به مسخره کردنم که پقی زدم زیره خنده..
دو ماه پیش مامان از پیش خاله برگشته بود و توی تمام این مدت رفت و آمدم به خونه کم شده بود!
اگر امیر میومد خونمون میتونستم ببینمش وگرنه سخت بود دیدنش!
مامان در تمام این مدت اونقدر باهام سرد و یخ برخورد میکرد که بعضی شبا با بغض میخوابیدم...
وقتی من رو با چادر میدید پوزخندی میزد و میگفت این عقیده و اعتقاد تو نیست، خیلی زود برمیگردی به اون چیزی که از اول بودی!
ولی من هربار که ته دلم خالی میشد، به پشت سرم نگاهی میکردم و با دیدن محمد لبخند گرمی به صورتم میشست...
انگار تمام بدبختی و سختی های دنیا توی جفت چشماش مخفی شده بود و اون با آرامشش برام حلشون میکرد.
تنها دلخوشی این روزای من محمد بود...
...
کپی ممنوع ⛔️
@YekAsheghaneAheste