eitaa logo
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
فکر کن‌بری گـلزار شهــدا . .! روی قبرا‌رو‌بخونی و‌برسی به یه شهید‌هم‌سنت..(: اونوقته که میخوای سربه تنت‌نباشه.! آره رفیق هم‌سن و سالای ما شهید شدن بعد ما هنوز تو فکر ترک گناهیم!( : ^شرایطمون ' @tablighat1a -
مشاهده در ایتا
دانلود
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_256 مامان داخل خونه شد و با دیدن زهرا ابرویی بالا داد _ به‌به میبینم ریحانه
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ "محمد" چند روزی از اینکه سفره چند ساله‌ام رو برای صاحبش باز کرده بودم می‌گذشت. از اونجایی که منتظر جوابی بودم دلشوره داشتم. اما از ته دلم خوشحال بودم و حس خوبی داشتم چون از عمق حرف و چشماش میخوندم بی دلیل بهم گلایه نمی‌کرد! از اون روز هر چند ساعت یکبار سجده شکری به جا میوردم بابت این آرامش قلبیم. همون شب جریان و به مریم گفتم و با هم کلی خوشحالی کردیم. وای که اگر بیاد و خبر بده که تایید میکنه و راضی خدایا تا زنده‌ام نوکری بنده هات رو میکنم. آخرین اسم لیست بچه های راهیان و نوشتم. خواستم از جا بلند شم که با باز شدن در نیم خیز تو جام موندم _ عه حاجی داشتم میومدم پیشت _ اگر لیست حاضره یه تعداد به من بده عجله دارم _ خیر باشه چیشده؟ _ هیچی یه جا پیدا کردیم شلمچه حالا تعداد میخواد ازمون _ خب آمار خانم ها رو دارید؟ _ آره گرفتم تو یه تعداد به من بگو _ اقا از شعبه ما یه ۳۰۰ نفری اسم دادن _ خودت میای؟ _ راستش صحبت کردم انگار امسال قسمت نیست _ خب از خودتون کی میاد اونور مسئولش کنم؟ _ شاید جواد بیاد. ولی من کارای قبل رفتن رو حل میکنم نگران نباشید _ باشه پس من برم یه گزارش بدم فعلا به ساعت که نگاه کردم سوئیچ رو برداشتم و سمت خونه رفتم. جلو در بودم که مریم زنگ زد _ مریم جان دارم میام داخل _ باشه پس بیا شام یخ کرد وارد خونه شدم و با دیدن خاله بعده بغل کردنش سلام احوال پرسی کردیم _ ماشالله روز به روز محمد خوشتیپ تر و آقا تر از قبل میشه _ شما هم هرروز جوونتر _ حالا نمیخواد زبون بریزی با خنده سمت مامان رفتم و بغلش کردم. جواد و مریم هم داشتن باهم آروم حرف میزدن که سر بلند کردن و باهاشون سلام کردم. داخل اتاق لباس هام رو عوض کردم و همراه بقیه رفتیم سره میز نشستیم. _ آقا مصطفی کجاست؟ _ مصطفی شده مسئول کاروان پایگاهشون دیروز رفته اهواز _ چقدر عالی کاش یکم پسرش یاد بگیره جواد چشم غره‌ای رفت که لبخندی زدم _ حالا یه جوری حرف میزنه... من که تا بودم کمک کردم _ آره میبینم پاشدی همه جا جار زدی میخوام زن بگیرم هیچ کسی بهت کار نمیده _ خب تو هم برو زن بگیر از این امتیاز مثبت بهره‌مند شو _ اخ خدا از دهنت بشنوه! ایشالا این سنگ به سره پسره منم بخوره یه تایی به این استینم بدم _ آخه خاله جان کی به این زن میده؟ _وا جواد...داداشم مگه چشه؟؟! _ مریم جانم والا ظاهرش گول زننده‌اس. دو روز باهاش سر کنی باید مدال افتخار بدید چشم دوختم بهش _ نه تو خوبی که دنیا رو آب ببره تو انگار نه انگار. بیخیاله بیخیال _ عوضش ذهن آرومی دارم مامان ضربه آرومی به میز زد _ ای بابا بحث نکنید دیگه. جفتتون ان شاءالله میرید زن میگیرید زیره سایه امام زمان خوشبخت میشید اینقدرم به جون هم نیوفتید... ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_257 "محمد" چند روزی از اینکه سفره چند ساله‌ام رو برای صاحبش باز کرده بودم م
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ خاله قاشق غذاش رو کنار گذاشت و نگاهی بهم کرد _ محمد جان نمیخوای جدی به این موضوع فکر کنی؟ _ به کدوم موضوع خاله؟ _ همین زن گرفتن و خانواده تشکیل دادن. ماشالله آقا و متین هستی، معتقد و اهل خدا پیغمبر، پس چرا اینقدر طفره میری از این موضوع؟ مامان به تایید خاله جرعه آبی خورد _ اگر بدونی چقدر بهش گفتم ولی کو گوش شنوا...! خواستم حرفی بزنم که سریع تر جواد گفت _ حالا زیاد هُلِش نکنید شاید منتظر جوابی هستش چپ چپ به مریم چشم دوختم که آروم زمزمه کرد _ به خدا اینقدر اصرار کرد نتونستم نگم پوفی کشیدم. مامان جدی به جواد نگاه کرد _ یعنی چی؟ یعنی از کسی خوشش اومده؟ آره محمد؟ پس چرا به من نگفتی؟ _ ای بابا مامان چرا هرچی این جواد میگه رو باور میکنی؟ بیخیال _ یعنی چی خاله جون اگر کسی رو زیره سر داری خب به ما بگو غریبه نیستیم که باز جواد اومد چیزی بگه که به سرفه‌ای ساکتش کردم. . بعد شام جواد من رو کشوند توی اتاق و در رو بست _چرا اومدیم اتاق؟ _ ببینم چیزی که مریم گفت راسته؟ _ من نمیدونم مریم چی گفته _ بیخودی نپیچون محمد. از خواهر امیر خوشت اومده؟ _ حالا که چی؟ _ خوده امیر خبر داره؟ _ نههه... جواد پا نشی بهش بگی. به خدا کلی استرس کشیدم تا به خودش بگم، حالا بخوام تو چشمای امیر نگاه کن دیگه از خجالت آب میشم _ وا مگه جرم کردی! عاشق شدی دیگه _ بسه جواد اینقدر نگو یکی میشنوه داستان داریم _ نمیخوای بهشون بگی؟ _ چرا ولی هنوز بهم جوابی نداده _ جواب که داده ولی تو نشنیدی! یه تای ابروم و بالا دادم _ یعنی چی؟ چیزی مگه گفته؟ _ مریم زنگ زده بود زهرا خانم و اون کلی حرف زده بهش حس کردم قدرت ایستادن نداشتم برای همین لبه تخت نشستم _ چی گفته؟ رد کرده؟ _ نه بابا زهرا خانم که میگفت اونقدر با هیجان تعریف میکرده که خودش جا خورده _ الان با هیجان تعریف کردنش یعنی چی؟ _ ای بابا وقتی با هیجان حرف زده یعنی نظرش مثبته دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم. دستام و بهم زدم و از بیقراری پاشدم جواد رو بغل کردم. قشنگ معلوم بود از این رفتارم تعجب کرده _ یواش داداش! اگه میدونستم وینقدد خوشحال میشی که زودتر میگفتم _ جواد نمیدونم باید چیکار کنم _ باید اول به خاله اینا بگی بعدم بری با پدرش حرف بزنی _ امشب حرفش رو نمیزنم _چرا؟خب بگو الان _ نه من یکم هُل کردم حالم دست خودم نیست بزارم یه وقت دیگه _ پس فردا مامان گفته خاله بره اونجا بیا خونه ما بگو _ حالا یه کاریش میکنم فعلا مغزم کار نمیکنه _ باشه بابا دیدی ما زن گرفتیم سریع واسه اینکه جا نمونی تو هم اقدام کردی _ خیلی دیوونه‌ای جواد... ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste
حاج حسین یکتا میگفت: هرکی با خدا رفیق بشه اهل بلا میشه هرکی اهل بلا بشه اهل میشه... @YekAsheghaneAheste
روزگاری‌ست که ما طالبِ دیدارِ توییم @YekAsheghaneAheste
فقط (ع) رو بچسب هرچی میخوای ازش بخواه یکی یدونه‌ست و از خدا هرچی بخواد بهش میده..:) ‌‎‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @YekAsheghaneAheste
گیرند دست رهگذران را فتاده‌ها ای تکسوار جاده نظر بر پیاده‌ها ۱۴۰۲ @YekAsheghaneAheste
‏أحبك كثيرا أحبك حتى أكثر من عدد ذنوبي! بسیار دوستت دارم دوستت دارم، حتی بیش‌ از شمارِ گناهانم! 🫀 @YekAsheghaneAheste
فإذا اختنَقتُمْ، بالحُسينِ تنفّسوا. «اگر دلتان سخت به تنگ آمد با ذکرِ حسین نفس بکشید...» @YekAsheghaneAheste
حاجۍمیگفت: این‌انقلاب؛آن‌قدرتلاطم‌وسختۍ داردڪھ‌یك‌روز؎شھداآرزومیڪنند زنده‌شوند‌و‌براۍدفاع‌ازاین‌انقلاب دوبار‌ه‌شھیدشوند❤️ ❬اللّٰھم‌صَلِّ‌عَلۍمُحَمـَّدوآلِ‌مُحَمـَّد!❭ 🕊 @YekAsheghaneAheste
«💚🕊» بسم‌رب‌‌‌الحسن|❁ ناامیدی‌نبودنزدگدایان‌حسن دست‌مارابرسانیدبه‌دامان‌حسن.. 💚¦↫ 🕊¦↫ @YekAsheghaneAheste
🌸زیارت امام حسن و در روز دوشنبه🌸 در زیارت حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام میگویی:   السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِرَاطَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَيَانَ حُكْمِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَاصِرَ دِينِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ؛ سلام بر تو ای فرزند فرستاده پروردگار جهانیان، سلام بر تو ای فرزند امیرمؤمنان، سلام بر تو ای فرزند فاطمه زهرا، سلام بر تو ای محبوب خدا، سلام بر تو ای برگزیده‌ی خدا، سلام بر تو ای امین خدا، سلام بر تو ای برهان حکم خدا، سلام بر تو ای نور خدا، سلام بر تو ای راه خدا، سلام بر تو ای بیان حکم خدا، سلام بر تو ای یار دین خدا، سلام بر تو ای سرور پاک‌نهاد؛  السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِينُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِيلِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهَادِى الْمَهْدِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ الصِّدِّيقُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ. سلام بر تو ای نیکوکردار وفادار، سلام بر تو ای قیام‌کننده‌ی امین، سلام بر تو ای آگاه به تأویل، سلام بر تو ای راهنمای راه‌یافته، سلام بر تو ای پاک و پاکیزه، سلام بر تو ای پرهیزگار پاک‌دامن، سلام بر تو ای حقیقت راستین و آشکار، سلام بر تو ای شهید راست‌کردار، سلام بر تو ای ابا محمّد حسن بن علی و رحمت و برکات خدا بر تو باد.  در زیارت حضرت امام حسین علیه‌السلام میگویی : السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِينَ ، أَشْهَدُ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاَةَ ، وَآتَيْتَ الزَّكَاةَ ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ ، وَنَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ ، وَعَبَدْتَ اللّٰهَ مُخْلِصاً ، وَجَاهَدْتَ فِى اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ ، فَعَلَيْكَ السَّلامُ مِنِّى مَا بَقِيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ ، وَعَلَىٰ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ؛ سلام بر تو ای فرزند رسول خدا، سلام بر تو ای فرزند امیرمؤمنان، سلام بر تو ای فرزند سرور زنان جهانیان، گواهی می‌دهم که تو نماز را بپا داشتی و زکات را پرداختی و امر به معروف و نهی از منکر نمودی و خدا را خالصانه عبادت کردی و در راه خدا به نحو شایسته به جهاد برخاستی تا مرگ تو را دربر گرفت، از من بر تو سلام تا هستم و تا شب و روز باقی است و سلام بر خاندان پاک و پاکیزه‌ات؛ أَنَا يَا مَوْلَاىَ مَوْلىً لَكَ وَ لِآلِ بَيْتِكَ ، سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَجَهْرِكُمْ ، وَظَاهِرِكُمْ وَبَاطِنِكُمْ ، لَعَنَ اللّٰهُ أَعْداءَكُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ ، وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللّٰهِ تَعالىٰ مِنْهُمْ ، يَا مَوْلَاىَ يَا أَبا مُحَمَّدٍ ، يَا مَوْلَاىَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ ، هٰذا يَوْمُ الإِثْنَيْنِ وَهُوَ يَوْمُكُما وَبِاسْمِكُما وَأَنَا فِيهِ ضَيْفُكُما ، فَأَضِيفانِى وَأَحْسِنا ضِيَافَتِى ، فَنِعْمَ مَنِ اسْتُضِيفَ بِهِ أَنْتُمَا ، وَأَنَا فِيهِ مِنْ جِوارِكُما فَأَجِيرانِى ، فَإِنَّكُمَا مَأمُورانِ بِالضِّيافَةِ وَالْإِجارَةِ ، فَصَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكُمَا وَآلِكُمَا الطَّيِّبِينَ. ای مولای من، من دل‌بسته‌ی تو و خاندان تو هستم، در صلحم با آن‌که با شما در صلح است و در جنگم با آن‌که با شما در جنگ است، من به نهان و آشکار و ظاهر و باطن شما ایمان دارم، لعنت خدا بر دشمنانتان از گذشتگان و آیندگان، من از آنان به‌سوی خدا بیزاری می‌جویم، ای مولای من ای ابا محمّد، ای سرور من ای اباعبدالله، امروز روز دوشنبه است و روز شما دو بزرگوار و به نام شماست و من در این روز مهمان شما هستم، پذیرای من باشید و نیکو پذیرایی کنید، چه خوشبخت میهمانی است آن‌که شما میزبانش باشید و من در این روز از پناهندگان به شمایم، پس مرا پناه دهید، به یقین شما از سوی خدا مأمور به پذیرایی نمودن و پناه دادنید، خدا بر شما و خاندان پاکتان درود فرستد. @YekAsheghaneAheste