eitaa logo
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
فکر کن‌بری گـلزار شهــدا . .! روی قبرا‌رو‌بخونی و‌برسی به یه شهید‌هم‌سنت..(: اونوقته که میخوای سربه تنت‌نباشه.! آره رفیق هم‌سن و سالای ما شهید شدن بعد ما هنوز تو فکر ترک گناهیم!( : ^شرایطمون ' @tablighat1a -
مشاهده در ایتا
دانلود
يَا مَوْلَايَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي مِنْ زِيَارَتِكَ، وَ تَقَبَّلَ مِنِّي، وَ رَزَقَنِي الْعَوْدَ إِلَيْكَ، وَ الْمُقَامَ فِي حَرَمِكَ، وَ الْكَوْنَ فِي مَشْهَدِكَ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. @YekAsheghaneAheste
آية الکرسی بخوان زیرا: ❤️خواندن آن هنگام خروج از منزل، هفتاد هزار فرشته نگهبان شما ميشوند. 💛هنگام ورود به منزل، قحطی و فقر و بدبختی هرگز به منزلتان نمی آيد. 💚خواندن بعد از وضو،شخصيت شما را 70درجه بلند مرتبه تر ميسازد. 💙خواندن قبل از استراحت، فرشته ها تمام شب را محافظتان خواهند بود. 💜خواندن بعد از نماز واجب، فاصله شما تا بهشت فقط مرگ است. پخش اين پيام زيبا صدقه جاريه است. ✨اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ✨ التماس دعا 🙏🏻 @YekAsheghaneAheste
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را به زیارت علیه السلام امر کنید، چرا که زیارتش روزی را افزون می‌کند و عمر را طولانی می‌گرداند و بلاها و بدی‌ها را دفع می‌کند 📗وسائل الشیعه، ج 14، ص 413 @YekAsheghaneAheste
نه‌اینکه‌‌حرفی‌نباشدهست زیادهم‌هست... اماعاشق‌ها‌میدانند دلتنگی‌‌به‌‌استخوان‌که‌برسد میشودسکوت‌💔!_ دلتنگ 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_258 خاله قاشق غذاش رو کنار گذاشت و نگاهی بهم کرد _ محمد جان نمیخوای جدی به
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ "یک هفته بعد..." سجاده‌ام رو جمع کردم. دستی به صورتم کشیدم و از اتاق اومدم بیرون. مامان داشت تلویزیون میدید که با اومدنم لبخندی زد. کنارش نشستم _میخوای برات چایی بریزم؟ _ نه دستت دردنکنه نمیخورم _ میوه میخوری؟ چیزی میخوری اصن؟ _ نه شیرین تر از جان هیچی نمیخوام. میخوام دو دقیقه پیشت بشینم _ دو دقیقه چرا تا هروقت خواستی بشین پیش خودم در اتاق مریم باز شد و با کش و قوسی اومد روی صندلی کناری نشست. _ خسته نباشی. تموم شد کلاست؟ _ آره رفت تا سه‌شنبه از روی میز سیبی برداشت و مشغول خوردن شد.قبل از حرف زدن داشتم توی ذهنم جمله بندی میکردم و استرس بدی گرفته بودم. با یه بسم الله به همه فکرام خاتمه دادم _ مامان من میخوام موضوعی رو مطرح کنم _ جانم بگو _ همیشه میگفتی من اماده‌ام تا تو هروقت بگی برات آستین بالا بزنم مامان پیش دستی و گذاشت روی میز و با لبخندی دندون نما چشم دوخت بهم _ الهی شیرین فدات بشه عزیزه دلم. به سلامتی سره عقل اومدی مادر _ دست شما درد نکنه یعنی تا الان عقل نداشتم؟ _ شوخی میکنم عزیزه دلم. حالا بگو ببینم این عروس خوشبخت من کی هست؟! مریم خنده‌ای کرد _ میشناسیش مامان خانم _ اشناس؟ چه بهتر. پس سریعتر بگید که دل تو دلم نیست _ مامان بخوای اینجوری کنی نمیگم اصن _ عه محمد میگم بگو دیگه انگار که دوباره زبونم گرفته باشه شروع کردم به مِن مِن کردن. مریم زل زده بود به من و میدونست که نمیتونم بگم. _ اسمش ریحانه‌اس مامان _ بزار خوده بچم بگه خب _ میدونی خجالت میکشه مامان _ باشه.. کدوم ریحانه؟ ریحانه خورشید خانم؟ _ نه ریحانه مهناز خانم _ مهناز؟ ما مهناز نداریم که‌... _ منظورم ریحانه حدادی دختر حسین آقا هستش مامان دستم رو گرفت و با تعجب بهم نگاه کرد _ راس میگه محمد؟ از ریحانه خوشت اومده؟ سرم و که انداختم پایین مامان چیزی نگفت. نیم نگاهی بهش انداختم. نمیدونستم از دستم ناراحته یا میخواد خوشحالی کنه. رفته بود توی فکر و جرئت نمیکردم حرفی بزنم. اشاره‌ای کردم به مریم که حرفی بزنه _ مامان نمیخوای چیزی بگی؟ باور کن ریحانه خیلی دختر خوبیه. پدرش رو هم که میشناسی... مامان... _ واقعا دوسش داری؟ چشم دوختم بهش. نگاهم بهش خیره شد. ته چشماش تردد بود و این حالم رو دگرگون میکرد. _مامان شیرینم به خدا تو راضی نباشی... _ وقتی دوسش داری، من راضی نباشم ولش میکنی؟ سرم و انداختم پایین و نمیدونستم چی باید بگم. من واقعا ریحانه رو ول میکردم؟.. ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_259 "یک هفته بعد..." سجاده‌ام رو جمع کردم. دستی به صورتم کشیدم و از اتاق اوم
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ _ یه کلمه ازت پرسیدم محمد دوسش داری یا نه! پای همه چیش وایمیستی؟ _ مثلا چی؟ _ هرچی... وایمیستی؟ _ وقتی اومدم این موضوع رو پیشتون مطرح کردم یعنی بله قبول مسئولیت میکنم _ پس منم حرفی ندارم مریم کمی خم شد جلو و گفت _ الان مامان قبول کردی؟ _ معلومه قبول کردم. پسرم بعده سالها دل داده و دلبسته شده، کدوم مادری قبول نمیکنه؟! حالا نظر خودش چیه قبول کرده؟ _ اینجور که زهرا میگفت خودش تاییدیه رو اعلام کرده و همین چند روز باید بریم خواستگاری با صدای بلند گفتم _ نهه! خواستگاری الان نه مامان متعجب دست گذاشت رو دسته مبل _ یعنی چی! بالاخره که باید بریم خواستگاری _ آخه من هنوز با پدرش حرف نزدم _ وای محمد گفتم حالا چیشده! میری حرف میزنی ولی یادت باشه یه شماره تماس هم بدی که من با مادرش صحبت کنم _ چشم. فردا میرم شرکتشون برای این موضوع _ خیلی هم عالی. حالا که بحث شیرین کردیم برم یه شیرینی هم بیارم دهنمون شیرین بشه از خوشحالی مامان دلم قرص شد، خیالم راحت شد. با لبخندی به مریم نگاه کردم _ به‌به میبینم خنده به چهره محمد آقا نشسته _ مریم یه حالیم اصن _ خب حالا میخوای چیکار کنی؟ _ هیچی میخوام یه سر برم مسجد. رو پام بند نیستم مریم _ الهی فدای دل داداشم بشم که بیقراره _ خدا نکنه..من برم مامان پرسید میگی بهش دیگه؟ _ آره عزیزم برو . . وقتی وارد مسجد شدم کسی نبود. آروم و ساکت. گوشه‌ای نشستم، به روبروم خیره شدم. خدایا ممنونم بابت رقم خوردن این لحظات. نمیدونم چه حالیه که اونقدر خوشحالم دلم میخواد کاری کنم ولی نمیدونم چه کاری! به خودت و مسجدت پناه اووردم که دستم رو بگیری. خدا جانم! جواب التماس هامو دادی ازت تا عمر دارم ممنونم. از اینجا به بعد هم کمکم کن و لحظه‌ای منو به حال خودم نزار. بعده اینکه وضو گرفتم مهری برداشتم و دو رکعت نماز خوندم تا آروم بشم. سره سجاده نشستم و حرف هایی که میخواستم فردا به حسین آقا بگم رو با خودم مرور میکردم. یا صاحب الزمان فردا کمک حالم باش که نباشی هیچم... ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste
خدایا؛ همه چیزم را به تو می‌سپارم و از تنگی سینه و تهی شدن صبرم به تو پناه میبرم ... ˹ @YekAsheghaneAheste ˼
واللهُ عَلَی کُلِّ شَیِء وَکیلْ و خداست که کار ساز هرچیز است فقط خواستم بهت یادآوری کنم اگه خواسته‌ای داری که به نظرت غیر ممکنه با‌ وجود خدا ممکن میشه .. ˹ @YekAsheghaneAheste ˼
معرفت به انسان ارزش و جایگاه می‌دهد یاران (ع) نسبت به حضرت و حقایق عالم، معرفت داشتند و با همین معرفت، جناب حرّ نجات یافت و در لحظه آخر به امام پیوست. -استادانصاریان - ˹ @YekAsheghaneAheste ˼
اســلام،دینِ‌مبارزه‌وجــهاداست.. دراین‌راه،احتــیاج‌به‌ایمان،ایثار،صــبر و استقامت‌اســت..! @YekAsheghaneAheste