#شهیدانه
قسمتی از وصیت نامه شهید مدافع حرم بابک نوری :
به تو حسادت میکنند، تو مکن.
تو را تکذیب میکنند، آرام باش.
تو را میستایند، فریب مخور.
تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن.
مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو.
همه مردم تو را نیک میخوانند، مسرور مباش… آنگاه از ما خواهی بود.
حدیثی بود که همیشه در قلب من وجود داشت (از امام پنجم علیه السلام)
یاد شهدا باصلوات🌸
#شهید_بابک_نوری🌷
#امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
✴️ چهارشنبه 👈۲۲ شهریور/ سنبله ۱۴۰۲
👈۲۷ صفر ۱۴۴۵ 👈 ۱۳ سپتامبر ۲۰۲۳
🏛 مناسبتهای دینی و اسلامی👇
😭 خوراندن سم به امام مجتبی علیه السلام توسط جعده ملعونه "به روایتی"
🌙 احکام دینی و اسلامی👇
📛چهارشنبه آخر ماه صفر، اول صبح صدقه بدهید و بیشتر مواظبت کنید...
🚘مسافرت مکروه و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم👇
🌗 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی برای امور زیر مناسب نیست:
📛امور ازدواجی
📛آغاز درمان و معالجات
📛امور صیاغت و زرگری اصلا خوب نیست.
🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن برای امروز خوب است.
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه: یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام
سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
الّلهُــــمَّ_عَجِّـــــلْ_لِوَلِیِّکَـــــ_الْفَــــــرَجْ #امام_زمان
#حجاب #ذکر #استخاره
___________
🌱 🌱
@YekAsheghaneAheste
🍂 حسین موتور میراند و من پشت سرش نشسته بودم.
ناگهان وسط «تپههای ذلیجان» ایستاد.
پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟
از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن.
گفتم: چرا؟
گفت: احساس میکنم دچار غرور شدهام.
تعجب کردم، وسط دشت و تپههای ذلیجان، جایی که کسی ما را نمیدید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟
وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره میکرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شدهایم.
تا مدتها سوار موتور نمیشد ...
🔸 شهید غلامحسین خزاعی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_آزادگان
#ذکر
#امام_زمان #شهیدانه
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_298 با صدای خندهای چشمم رو باز کردم. روی تخت نشستم تا یه درکی از محیط پیدا ک
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_299
با صدای زنگ در، از آشپزخونه اومدم بیرون و رفتم سمت حیاط.
عجیب بود برام! محمد خودش کلید داشت واسه چی اینقدر زنگ میزد!
در و باز کردم که با صحنهای آشنا برخورد کردم.
یاده زمانی افتادم که خونه منیر خانم در و براش باز کردم و برای اولین بار لبخندش رو دیدم! همون لبخند اما اینبار فقط برای من...
_ سلام ریحان بانو
با لبخندی اجازه دادم وارد بشه
_ علیک سلام آقا محمد
_ خدمت شما
به رز سفیدی که روبروم گرفته بود خیره شدم
_ چه خوشگل!
_گلفروشه گفت تک شاخه میبری گل تنهاس، بیا چند تا ببر پر نشون بده. منم گفتم دارم میبرمش پیش باغ گلم
لبخندی به روش زدم
_ عوضش منم یه چیزی برات درست کردم اصن نگم برات
_ پس من برم لباسام رو عوض کنم و بیام ببینم سرکار خانم چه کرده
گلدون کوچیکی رو برداشتم، پُر آب کردم و گل رو گذاشتم داخلش..
با خودم زمزمه کردم: حالا چرا رز سفید؟!
_ به معنی عشق پاک و خالص
سرم و بالا گرفتم سمتش
_ چه سریع عوض کردی
_ مگه این بویی که راه انداختی میزاره آدم آروم آروم کاراش رو پیش ببره!
رفت سره گاز و در قابلمه رو باز کرد
_ وای ریحانه قورمه درست کردی؟!
_ خیلی وقت بود نخورده بودی، دیگه گفتم مکنه دلت براش تنگ شده باشه
_ من دلم تو دنیا برای یه چیز تنگ میشه اونم فقط خانمم
_ ولی من جز آقام دلم برای چیزای دیگه هم تنگ میشه
به اُپن تکیه داد و ابرویی زد بالا
_ خب بگو ببینم دیگه چیا هست که جایگزین من میکنی
_ من دلم تنگ میشه برای حرف زدنش، برای صداش، برای نگاهش، برای این هرروز گل خریدناش
_ چند روز بود نگرفته بودم
_ فدای سرت ولی من هرروز به یاد تو میخریدم
_ خانم محترم این اقاتون گشنهاستا...! نکشیش آخر
_ نگران نباش اون هیچیش نمیشه
خندهای کرد و رفتم غذا رو کشیدم و روی میز چیدم.
_ وای ریحانه سالاد شیرازی!
_ مخصوص تو کلی آبلیمو زدم بهش
چشماش برقی زدن و عین پسر بچهای که تازه از مدرسه اومده با ولع به غذا ها نگاه میکرد
با خنده براش برنج کشیدم و مشغول دیدنش توی اون حال شدم.
فهمید خیره شدم بهش که نیم نگاهی بهم کرد
_ نکنه تو قورمه چیزی ریختی که خودت نمیخوری
_ لوس نشو محمد
_ خب آخه نمیخوری کنارم نشستی زل زدی به من
_ بده دارم بعده این همه روز نگات میکنم؟
_ نه نگام کن، ولی غذات رو بخور و نگام کن
برام برنجی کشید و گذاشت جلوم
_ تنهایی حال نمیده
باشهای گفتم و باهم مشغول غذا خوردن شدیم.
لا به لای شام خوردنمون از جایی که رفته بود و آدم هایی که باهاشون آشنا شده بود گفت.
منم با دقت به جز به جز حرفاش گوش میدادم...
...
کپی ممنوع ⛔️
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_299 با صدای زنگ در، از آشپزخونه اومدم بیرون و رفتم سمت حیاط. عجیب بود برام!
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_300
"محمد"
با صدای زنگ گوشی چشمم رو باز کردم.
_ الو جانم حاجی
_ سلام محمد جان، کجایی پسر؟
_ سلام، خونهام، چطور؟
_ هیچی زنگ زدن باید بری سیاهه ها رو تحویل بگیری
_ حاجی اون و که خودم حرف زدم عصری میرم دنبالش
_ نه سیاهه پایگاه رو میخوان الان، واسه مسجد رو هروقت گرفتی ببر بده آقای رسولی
_ باشه. من الان حاضر شم کجا برم؟
_ برات میفرستم موقعیت رو
خداحافظی کردم و کلافه نفسم رو بیرون دادم.
نگاهی به کنارم انداختم که ریحانه رو ندیدم! از جا بلند شدم و رفتم بیرون اتاق
_ صبح بخیر
_ صبح شما هم بخیر خانم
مانتو بلند سورمهای با روسری آبی رنگی به سرش کرده بود
_ کجا به سلامتی شال و کلاه کردی!
_ باید برم بیمارستان کلی کار دارم
_ پس وایسا میرسونمت
_ تو کجا میری بیرون؟
_ باید برم پارچه سیاه و کتیبه بگیرم برای مسجد و پایگاه
_ اهان، باشه پس صبحونهات رو بخور من منتظرم
رفتم سرویس آب سردی به صورتم پاشیدم و برگشتم آشپزخونه...
.
چادر مشکیش و سرش انداخت و با هم از خونه اومدیم بیرون.
_ محمد
_ جانم
_ قولت رو که فراموش نکردی؟
_ کدومش رو میگی؟!
_ همون که به خاطرش گفتم نمیخوام ماه عسل برم
_ سپردم دست یکی. ببینم قسمت میشه قبل اربعینی بریم یا نه
سری تکون داد.
خودم خیلی دلم میخواست برم کربلا. هر سال به یه بهونهای نمیشد و آقا نمیطلبید...
ریحانه رو جلوی بیمارستان رسوندم و رفتم سمت جایی که باید کتیبه ها رو تحویل بگیرم
تو مسیر بودم و جواب زنگ گوشیم رو دادم
_ سلام آقا رسولی عزیز، جانم
_ سلام، کجایی پسر؟
_ والا آقای علوی زنگ زدن دارم میرم کتیبه بیارم
_ ببین داری برمیگردی دنبال امیر هم برو
_ کجاس مگه؟
_ فرستاده بودیم بره یه سری وسیله بگیره
_ اهان، باشه میرم دنبالش
_ مراقب خودت باش یا علی
گوشی و که قطع کردم از ماشین پیاده شدم و رفتم پارچه های سیاه رو برای محرم گرفتم.
چهار روز دیگه اول محرم بود و این روزا دعام فقط طلبیدن به کربلا بودش.
به دلم افتاده بود زنگ بزنم به عباس!
عباس یکی از دوستای عراقیم بود که به واسطه سجاد باهاش آشنا شدم. پسره خیلی خوبیه.قبل محرم سپرده بودم بهش دوتا بلیط برام جور کنه..
با دومین بوق جواب داد
_ بهبه سلام علیکم سید اهلا و سهلا؟
_ علیک سلام آقا عباس، الحمدلله خوبم تو چطوری؟ کار و کاسبی خوبه؟
_ شکر الله ما هم خوبیم و میگذرونیم. بزار حدس بزنم برای چی زنگ زدی
_ عباس جان، بهت که گفته بودم دلم میخواد قبل اربعین اونجا باشم
_ بله بله متوجه بودم، برای همین برای پنجم محرم هماهنگ کردم بیای بغداد
_ خداوکیلی میگی عباس؟
_ آره والا.. گفتم شب بهت زنگ بزنم الان سرت شلوغه که خودت پیش دستی کردی
_ اجرت با سیدالشهدا پسر! خدا میدونه چقدر خوشحالم کردی
_ خب پس وسایلت رو جمع کن و با خانمتون قدم سره چشممون بزارید
_ دستت درد نکنه
_ قربانت، کاری نداری سید من برم؟
_ نه برو یا علی
_ مع السلامه
...
کپی ممنوع ⛔️
@YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما حتما حتما این ویدیو رو کامل ببینید
جاهلیت مدرن ، انحرافی عمیق است!
پنهان شده پشت عناوینی همچون روشنفکر ، سلبریتی ،جذب حداکثری، روحانی امروزی و ...
#نشر_حداکثری
#حجاب #امام_زمان
#ماه_صفر
@YekAsheghaneAheste
#سوره حشر
سوره حشر پنجاه و نهمین سوره قرآن کریم می باشد که دارای 24 آیه است. این سوره قبل از ممتحنه در جزء بیست و هشتم قرار دارد و پانزدهمین سوره ای است که در مدینه نازل گردیده است.
خداوند تبارک و تعالی در آیه ی دوم این سوره ی مبارکه بیان می فرماید که برای اوّلین بار کسانی را از اهل کتاب (یهود بنی النضیر) که کفر ورزیدند (از قلعه هایشان) بیرون راند، یهودی ها می پنداشتند با داشتن حصارها و قلعه ها هرگز مغلوب نخواهند شد امّا با اجتماع انبوه و با شکوه مسلمانان و یورش دسته جمعی به سوی آنان به فرمان رسول خدا(ص)، آن ها به دست پیامبر(ص) شکست خورده و از پایگاه هایشان بیرون رانده شدند.
این اقدام مسلمانان خاطره ای بسیار شیرین و تاریخی نخستین اجتماع در نوع خود بود و لذا سوره ی مبارکه به نام «حشر» (حرکت دسته جمعی و مقدّس) نامیده گردیده است.
آثار و برکات سوره حشر
۱.بخشش گناهان
۲.تقویت هوش و حافظه
۳.حفظ و امان
۴.شفای بیمار
#امام_زمان #اللهجانم
#قرانکریم
@YekAsheghaneAheste
سعیکنیدهرکاریمیکنیددرراه
رضایخداباشدوکلاًتمامحرکات
وسکناتخودراطوریانجامدهید
کهدرآنرضایخداراجلبکنید
وخداراهموارهناظراعمالتانبدانید.
#شهیدفخرالدینمهدیبرزی🌱
#امام_زمان
• @YekAsheghaneAheste •
از خدا بخواهیم ما را اهل فکر کند !
نه اهل عبادتهای کثیر بدون تفکر
نه اهل عزاداری بدون فهم ،
نه اهل سخنرانی بدون عمل .
#ماه_صفر #امام_زمان
@YekAsheghaneAheste
🔴 _ آقای خمینی چرا انقلاب کردی ؟
+ برای الله
+ برای عدالت
+ برای تمدن اسلامی
+ برای مبارزه با طاغوت
+ برای اجرای قوانین الهی
🔹 _ آقای شروین چرا میخوای انقلاب کنی؟
+ برای رقصیدن
+ برای سگایِ ولگرد
+ برای پیروز و خطر انقراضش
+ برای درختای خیابون ولیعصر
+ برای بوسیدن ناموس مردم تو خیابون
#امام_زمان
#ماه_صفر
@YekAsheghaneAheste
جامانده های کرب و بلا را خبر کنید
سلطان طوس باز خریدارتان شده...
#امام_رضا❤️
#ماه_صفر
@YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢مهریه ی اسلامی
#حجاب اسلامی
😂😂😂😂
عالی بود 👌🏼
خودتون ببینید 😅
#امام_زمان #ماه_صفر
@YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماه_صفر
تووارثغمواندوهوغربتپدری
توبینخانهیخوداز پدرغریبتری🥀
#شهادتامامحسنتسلیت🖤
• @YekAsheghaneAheste •
یکی از کرامات اهلبیت علیهمالسلام
این است که هرکس با علی
و فرزندانش علیهمالسلام
دشمن و مخالف است
با #اسلام مخالف است و خدای تعالی
او را مفتضح و رسوا میکند.
-آیت اللّٰه بهجت(ره) -
#ماه_صفر
˹ @YekAsheghaneAheste ˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماه_صفر
سلام آقا رسول الله
پناهم یا رسول الله
تمام هستی زهرا رسول الله
🏴ویژه رحلت رسول اکرم (ص)
#وفات_پیامبر
@YekAsheghaneAheste
گفت امام حسین
کوهی از غصه داشت
ولیکن رباب داشت ...
اما #امام_حسن ..
تنها میانِ خانه و تنها میانِ شهر
زخم زبانِ همسر و زخم زبانِ شهر💔😭))
#شهادتامامحسنعلیهالسلام
#ماه_صفر
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_300 "محمد" با صدای زنگ گوشی چشمم رو باز کردم. _ الو جانم حاجی _ سلام محمد ج
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_301
با امیر رفتیم سمت مسجد.
_ به ریحانه خبر دادی؟
_ نه بابا خودم قبل اینکه برم پایگاه زتگ زدم عباس بهم گفت
_ میدونی چند سال حسرتش رو کشیدی محمد؟
_ حتما امام حسین برام نوشته بوده دفعه بعدی با خانمم برم
_ ان شاءالله خوب و خوش برید و برگردید
_ قسمت خودت بشه آقا امیر
نفسش رو عمیق بیرون داد. میدونستم وقتی حرف کربلا میشه چه خاطراتی جلوی چشمش میاد. آخرین سفرمون سجاد کنارمون قدم برمیداشت. توی اون سفر امام حسین دعاش رو شنید و چند ماه بعدش سجاد شهید شد...
_ سلام پسرای گل
_ سلام حاجی جان چطوری؟
_ شکر، اووردید پارچه ها رو؟
اشارهای زدم
_ آره حاجی یه چند تا خودمون اووردیم بقیهاش تو ماشینه
حاج اقا به ابولفضل گفت که بره و سوئیچ رو ازم گرفت.
_ آقایون امشب هستید دیگه؟
_ والا من که هستم محمد شاید زودتر بخواد برگرده
_ خب پس تا قبل نماز اون پارچه قبلی ها رو بکنیم که بعده نماز کارمون راحت تر بشه
باشهای گفتیم و همراه چند نفر دیگه مشغول کندن پرچم ها بودیم.
_ امیر اون جعبه سوزن ها رو بده
چایی تو دستش و روی میز گذاشت و به طرفم اومد
_ آخه پسره خوب الان چه وقت چایی خوردنه؟
_ چاییش تازه دم، میخوای بگم برات بریزن؟
_ نمیخوام! ظرف سوزن ها رو بیار برام
باشهای گفت و از کتابخونه قوطیش رو برداشت و به طرفم اومد
پارچه مشکی و برداشتم بهش بدم که از قسمت خانم ها سر و صدایی اومد
_ چخبر شده؟
_ نمیدونم! خانم محسنی بالا حواسش هست بیخیال
کسی چیزی نگفت ولی صدا هرلحظه بیشتر میشد!
بعد از تموم شدن کارم از نردبان اومدم پایین و پارچه ها رو انداختم روی شونه امیر
_ چیشد داری میری؟
_ آره دیگه دیر وقته ریحانه تنهاس خونه
_ باشه پس سلام برسون
_ قربانت، خداحافظ
از بقیه هم خداحافظی گرفتم و به سمت ماشین رفتم.
تماسی با ریحانه گرفتم که جواب نداد! با خودم گفتم شاید دستش بند باشه ولی هرچی زنگ میزدم برنداشت!
داشتم نگران میشدم و نفسم تند تند شده بود که بالاخره برداشت
_ جانم محمد
_ معلوم هست کجایی؟چرا جوابم رو نمیدی؟
_ وای محمد دستم و بریدم
_ یعنی چی؟ کجا بریدی؟
_ بیمارستان بودم، کجایی تو اصن؟
_ جلو در خونهام الان میام بالا
تلفن رو قطع کردم و از ماشین پیاده شدم.
در خونه رو باز کردم و داخل شدم
_ سلام، خوش اومدی
_ سلام عزیزه دلم چیشدی تو؟
دستشو به طرفم گرفت که دیدم زخمی و خون اومده ازش
_ چیکار کردی اخه؟
_ هیچی داشتم زخم یکی دیگه رو میبستم که اینجوری شد
_ همونجا نمیشد بخیه بزنی؟
_ اونقدر عمیق نیست
_ جواب تلفن هامو نمیدادی نگران شدم ریحانه
_ ببخشید محمد، خیلی میسوزه...
....
کپی ممنوع ⛔️
@YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_301 با امیر رفتیم سمت مسجد. _ به ریحانه خبر دادی؟ _ نه بابا خودم قبل اینکه ب
꧁༒•بخت سفید•༒꧂
#part_302
دستش رو گرفتم بردم زیره آب که چشماش رو بست.
براش بتادین زدم و خواستم ببندم که گفت
_ نمیخواد بزار باز بمونه خودم میبندم
_ خون میاد بازم
_ نه چیزیش نمیشه. تو خوبی؟ خسته نباشی
_ خوبم عزیزم، سلامت باشی. مسجد بودم داشتیم برای محرم سیاهه میزدیم
نفسش رو حسرت وار بیرون داد
_ پس بالاخره محرم شد
_ چرا گرفتهای؟؟
_ امروز یکی از خانما برای پسرش اومده بود بیمارستان، میگفت وقتی مرخص شد بلیط گرفتم برای اربعین بریم کربلا. وای محمد نمیدونی چقدر ته دلم لرزید
_ قرار شد صبوری کنی خانم
_ خب دارم همین کار و میکنم ولی حال و هوام دست خودم نیست که...
لبخندی به روش زدم که متعجب نگام کرد
_ به چی میخندی؟
_ اگه بهت بگم رفتمون جور شده چیکار میکنی؟
_ رفتن؟ کربلا رفتن؟ جدی میگی؟
_ گفته بودم سپردم دست کسی، بهش زنگ زدم برای پنجم محرم جا داریم که بریم
چشماش برق قشنگی زد و با لبخندش دندون هاش نمایان شدن
_ محمد از خوشحالی چیکار کنم؟
_ مثلا میتونی دستت رو بالا ببری و از خانم فاطمه زهرا تشکر کنی
از جاش بلند شد و رفت گوشهای سجده کرد.
اولش بابت کاری که کرده بود متعجب شدم اما لبخند رضایتم کارش و تایید میکرد.
چشماش خیس بود که سرش و بلند کرد و بهم نگاه کرد
_ نمیدونی چقدر خوشحالم
_ خداروشکر که از خوشحالی اشک میریزی
با دست صورتش و پاک کرد.
_ پاشو دست و صورتت رو بشور شام حاضره
_ به روی چشم بانو
باورم نمیشد که اینقدر ریحانه ذوق کرده باشه! اصلا فکر نمیکردم بخواد اینقدر مشتاق زیارت سیدالشهدا باشه!
خدایا شکرت که مِهرشون و توی دلش انداختی...
آب سردی به صورتم زدم و به سمت اتاق رفتم و لباسم رو عوض کردم..
_ حالا کِی وسیله هات و جمع میکنی؟
_ فردا باید برم دانشگاه بعدم با زهرا دارم میرم پایگاه. شاید پس فردا وسیله ها رو جمع کنم
_ سعی کن سنگین نبندی باشه؟
_ مختصر مفید جمع میکنم
سری تکون دادم و نشستم پشت میز.
با شیطنت نگاهش کردم
_ خوشگل شدی ریحانه!
_ جدی میگی یا داری مسخرهام میکنی؟
_ آخه دختر خوب من اهل مسخره کردنم؟؟
_ کم و بیش سر به سرم میزاری، حواسم هست بهت
_ دلم میخواد زنم و اذیت کنم، شما مشکلی دارید خانم؟
_ خیر ولی اگر حس کردید غذا طعم متفاوتی داره بدونید خانمتون نقشه انتقام چیده
بلند زدم زیره خنده و دستش رو گرفتم
_ دستت بهتره عزیزم؟
_ خیلی درد میکنه، حالا قبل خواب یه مسکن میخورم
باشهای گفتم و مشغول خوردن شام شدیم.
حس کردم که فقط من بیقرارم ولی از نگاه های ریحانه هم فهمیدم اونم ذوق حرم داره...
...
کپی ممنوع ⛔️
@YekAsheghaneAheste
یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ
یَا اَبَتَاهْ مَنْ جَنَّةُ الْفِرْدَوسِ مَأْوَاهُ
یَا اَبَتَاهْ اِلَی جَبْرَئِیلَ نَنْعَاهُ
آه ای پدر!
که دعوت پروردگار را لبیک گفتی؛
آه ای پدر!
که بهشت فردوس جایگاه توست؛
و آه ای پدر!
پس از تو با جبرئیل دردودل می کنیم!
_فاطمه ی ِ تو
#وفات_حضرت_رسول
#ماه_صفر
🌾 @YekAsheghaneAheste
نجوای مولا علی(؏) هنگام غسل پیامبر(ص)
بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ...
پدر و مادرم فدای تو ای رسول خدا!
به راستی که با مرگ تو رشته ای پاره شد
که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد؛
با مرگ تو رشتهٔ پیامبری و فرود آمدن
پیام و اخبار آسمانی گسست
مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را
به شکیبایی وا داشت
و همه را در مصیبت تو عزادار کرد
اگر امر به شکیبایی و نهی از ناله
و فریاد و فغان نفرموده بودی
آن قدر اشک میریختم
تا اشک هایم تمام شود
و این درد جانکاه همیشه در من می مانْد
و اندوهم جاودانه می شد
که همهٔ اینها در مصیبت تو ناچیز است؛
چه باید کرد که زندگی را
دوباره نمیتوان بازگرداند
و مرگ را نمیشود مانع شد
پدر و مادرم فدای تو!
ما را در پیشگاه پرودگارت یاد کن
و در خاطر خود نگه دار ..
نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵
#ماه_صفر #اربعین
@YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دشمن دو چیز و هدف گرفته
وحدت ملی امنیت ملی
#امام_زمان #اربعین
#لبیک_یا_خامنه_ای
『 @YekAsheghaneAheste 』
اگرمردممیدانستنددرقبرهاچه
میگذردحتییکگناههمنمیکردند!'
#امیرالمومنینعلیهالسلام
#اربعین
اگر از من تعریف کردند و گفتند «مالک اشتر» و من باورم شد؛ سقوط میکنم،
اما اگر در درون خودم ذلیل شدم خداوند مرا بزرگ میگرداند.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#امام_زمان #ماه_صفر
@YekAsheghaneAheste
من نوکر نوکراتم حسن جان ...
فدای درد و بلا و صحن نداشتت بشم،
انشاءالله مرامی یک روز با همین بچه ها
میایم با همین دستا، میسازیم حرمتو؛
عشق میکنیم باهات مشتی،
ما بیلیاقتا یک آقا داریم، که اصلا الله اکبر
#شهادتمولامامامحسنمجتبی
#ماه_صفر
@YekAsheghaneAheste
🖤حسن یعنی تمام هست زهرا
🖤حسن یعنی کریم هر دو دنیا
🖤حسن یعنی سکوت و رازداری
🖤حسن یعنی شب و دل بی قراری
🖤حسن یعنی غروری که شکسته
🖤حسن یعنی شهود دست بسته
🖤حسن یعنی غروب و رنگ نیلی
🖤حسن یعنی دوشنبه ضرب سیلی
🖤حسن یعنی بقیع تیره و تار
🖤حسن یعنی در وتیزیِ مِسمار
🖤حسن یعنی نه شمعی نه مزاری
🖤حسن یعنی نداری گریه داری
🖤حسن یعنی به رنگ ارغوانی
🖤حسن یعنی شکسته درجوانی
🖤حسن یعنی شهید زهر کینه
🖤حسن یعنی غریب اندر مدینه
🖤حسن یعنی تمام عشق مادر
🖤حسن یعنی عزیز قلب حیدر
فرا رسیدن شهادت کریم اهل بیت
#امام_حسن_مجتبی (ع)
و #رحلت_پیامبر (ص)
و #شهادت_امام_رضا (ع)
را به شما تسلیت عرض میکنم 🏴
التماس دعا✋🏼
#ماه_صفر
@YekAsheghaneAheste