هدایت شده از ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
🌹دعای #برکت_روز:
(الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ،سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ،
اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ.
اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلی أهلِ بَیتی مِن بَرَکَة السَّماواتِ وَالأَرضِ،
رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیع خلقک
@YekAsheghaneAheste
‹♥️🌿›
از خداخواستنشجاعتاست
اگربدهدرحمتاست
اگرندهدحکمتاست
ازخلقخداخواستنذلتاست
اگربدهدمنتاست؛اگرندهدخفتاست..
+امامعلۍ(؏)
#یکشنبه_علوی
• @YekAsheghaneAheste •
وَ اكْسِرْ عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ
به بزرگی و چاره سازیت،
تسلّط غم و اندوهم را درهم بشکن...
#اللهجانم
˹ @YekAsheghaneAheste ˼
🔴 فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا✌️🏼
پیروزی قطعی با جبهه مقاومت است.
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
@YekAsheghaneAheste
『وَ اللهُ یَعلَمُ ما فِي قُلوبِکُم』
خدا از دل بنده هاش خبر داره..💛🌿
-میگفت..
یک قدم بسیار مهم برای قدرت یافتن
در برابر گناه،
دست به دامن شدن به #امام_زمان(عج) است.
ایشان امام زنده ماست و مسئولیت هدایت
خلق را دارند..🌱
-آیتاللهجاودان-
• @YekAsheghaneAheste •
مندوستدارموقتیشھادتبیاددنبالمکه
شھادتمبیشترازموندنمموثرباشه..🌱!'
شھیدمدافعحرممحمّدرضادهقانامیری
#شادیروحشھداصلوات🌹
#شهیدانه
#امام_زمان
• @YekAsheghaneAheste •
-امیرالمؤمنینعلیهالسلام:
بزرگترين گناه نزد خداوند است
گناهى كه از نظر گناهكار
" کوچک " است..🤍
-غررُالحِکم،حدیث۳۱۴۱-
#یکشنبههایعلوی
• @YekAsheghaneAheste •
#مولاعلیعلیهالسلام:
[ وقتی از سختی کاری ترسیدی
تصمیم جدی برای انجام آن کار بگیر،
برای تو آسان میشود!✨ ]
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_42 یه نگاه به ساعت کردم و یه نگاه به سفره شامی که حاضر کرده بودم خیلی وقت
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂
#part_43
_ ببخشید نماز صبح هم بخاطره من خواب موندی
_ فدای سرت، یه ساعت بعد پاشدم خوندم
_ اومدم سمت اتاق که بیدارت کنم گوشیم زنگ خورد و خبر شهادت که رسید نتونستم یه جا بند شم
_ صبح اینجوری شد؟
_ اون ساعتی که من خوابیدم حاجی هم خوابید، با این تفاوت که صدای خوابیدنش همه عالم رو بیدار کرد
منتظر شدم تا لباسش رو عوض کرد و با همون حالت پریشون اومد روبروم
_ غذا میخوری یا میخوابی؟
_ چی داریم شام؟
_ یکم زرشک پلو درست کرده بودم
چند قدم سمتم برداشت و دستم رو گرفت، کردنش و کج کرد و گفت
_ میشه یکم از اون غذاهای خوشمزهات برام بکشی؟
از حالت حرف زدنش خندهام گرفت و با همون حالتم گفتم
_ چشم شما بشین من میارم برات
خسته بود و حتی حوصله اینکه باهام سر به سر بزاره رو نداشت
بعده اینکه سره سفره نشست و غذا خورد رفت برای اینکه بخوابه
_ فردا نمون تو خونه
_ میرم پیش زهرا از اونور هم میرم پایگاه
_ پس صبح من میبرمت
_ نمیخواد خودم میرم
_ با این اوضاع و احوالت؟
_ من که خوبم یکی باید مراقب تو باشه
_ تو هستی دیگه.. مراقب منی
_ لوس نشو محمد خودم میرم
_ من دلم میخواد فردا مادر بچم رو برسونم چیکار داری دیگه
اومدم اعتراض کنم که سریع گفت
_ شب بخیر چراغ رو هم خاموش کن
اداش رو دراووردم و قبل اینکه بفمه برق رو خاموش کردم
اونقدر خسته بود که هنور پنج دقیقه نگذشت و خوابش برد
همش صداش توی گوشم میپیچید
" دوباره یتیم شدم ریحانه... "
دلم براش میسوخت وقتی اینطوری حرف میزد.
چشم رو هم گذاشتم و توی برای اون آقایی که یکم مجهول بود توی ذهنم فاتحهای خوندم...
....
کپی ممنوع ⛔️
@YekAsheghaneAheste